به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

روستائیی بشهر مرو رفت

در میان مسجد جامع بخفت

بود بر پایش کدوئی بسته چست

تا نگردد گم در آن شهر از نخست

دیگری آن باز کرد از پای او

بست بر پا خفت بر بالای او

مرد چون بیدار شد دل خسته دید

کاین کدو بر پای آن کس بسته دید

در تحیر آمد و سرگشته شد

گفت یا رب روستائی گشته شد

ای خدا گر او منم پس من چهام

ور منست او او نگوید من کیم

در میان نفی و اثباتم مدام

نه بمن شد کار و نه بی من تمام

در میان این و آن درماندهام

در یقین و در گمان درماندهام

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:09 PM

 

نازنین میرفت و بس شوریده بود

گفتی از سرباز خوابی دیده بود

میگذشت او بر در مجلس گهی

این سخن گفت آن مذکر آنگهی

این گل آدم خدا از سرنوشت

چل صباح از دست قدرت میسرشت

بعد از آن گفتا دل مؤمن مدام

هست در انگشت حق کرده مقام

نازنین چون این سخن بشنود ازو

زاتش جانش برآمد دود ازو

گفت بیچاره چه سازد آدمی

یا دلست او یا گلست او از زمی

چون دل و چون گل بدست اوست بس

پس بدست ما چه باشد جز هوس

من دلی دارم ز عالم یا گلی

هر دو او راست اینت مشکل مشکلی

از دل و گل در جهان من برچهام

اوست جمله در میان من برچهام

هیچ هستم من ندانم یا نیم

چون همه اوست آخر اینجا من کیم

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:09 PM

 

بیدل دیوانهٔ در حال شد

پیش دکان یکی بقال شد

گفت بر دکان چرا داری نشست

گفت تا آید مرا سودی بدست

گفت چبود سود گفتا آنکه زود

گر یکی داری دو گردد اینت سود

گفت کورست آن دلت دو ماحضر

گر یکی گردد ترا سود این شمر

کار تو بر عکس این افتاد نیک

نیستت توحید در شرکی ولیک

چون دل و گل هر دو در حق گم شود

آنگهی مردم بحق مردم شود

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:09 PM

 

بیدلی را بود مالی بر کسی

در تقاضا رنج میدادش بسی

گرچه میرنجید مرد وام دار

زر بدودادن نبودش اختیار

چون خصومت در میان بسیارشد

بردو خصم آن کار بس دشوار شد

بود درویشی به بیدل گفت خیز

تابود در گردنش تا رستخیز

زر قیامت بهترت آید بکار

پس بدو بگذار و از وی کن کنار

گفت بیدل در قیامت من ازو

نقد نتوانم ستد روشن ازو

هیچ او فردا بمن ندهد خموش

زان شدم امروز با او سخت کوش

مرد گفتا می ندانم سر این

شرح ده تا این شکم گردد یقین

گفت چون هردو برآئیم از قفس

او و من هر دو یکی باشیم و بس

هر کجاتوحید بنماید خدای

شرک باشد گر دوئی ماند بجای

در حقیقت چون من او و او منم

لاجرم آنجا نباشد دشمنم

لیک اینجا نیست توحید آشکار

زو ستانم چون زرم آید بکار

این زمانش زر ستانم بیشکی

بعد ازین هر دو شویم آنگه یکی

گر عدد گردد احد کاری بود

ورنه بی شک رنج بسیاری بود

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:08 PM

 

سالک آمد نه درو عقل ونه هوش

وحشی آسا تنگدل پیش وحوش

گفت ای جنبندگان بحر و بر

راه پیمایان عالم سر بسر

پایمال هر خس ودون گشتهاید

در میان خاک در خون گشتهاید

در مقام نیستی افتادهاید

چشم بر هستی حق بنهادهاید

حق بلطف خود مثل زد از شما

جوهر موری بدل زد از شما

سورتی از نص قرآن قدم

کرد گردن بند موری از کرم

باز نحلی را چو شیر فحل کرد

زانکه نام سورتی النحل کرد

عنکبوتی را همین تشریف داد

سورتی را هم بدو تعریف داد

مور را دل پر سخن در پیش کرد

تا سلیمان را ازو بی خویش کرد

چون شما را هست در اسرار دست

شد مراهم چون زفان از کار دست

دست من گیرید تا جائی رسم

بو کزین پستی ببالائی رسم

چون سلیمان پند گیرد از شما

دل سخن از جان پذیرد از شما

وحش چون بشنود از سالک سخن

گفت فرمان کن حدیث من مکن

من که باشم در همه روی زمین

تا مرا نامی بود در کوی دین

عمر کوتاهی ضعیفی بی تنی

خرده گیری همچو چشم سوزنی

عنکبوتی گر درآمد روز غار

پس شد آن دو چشم دین را پرده دار

عنکبوتی بر سطرلابست نیز

کو نداند بر فلک یک ذره چیز

خلق را روشن شود زو‌ آفتاب

واو نداند آفتاب از هیچ باب

در همه عالم که جست از عنکبوت

قصهٔ حی الذی هولایموت

قصهٔ مور ضعیف تیره حال

هم برین منوال میدان و مثال

نیک بین کز تشنگی مردن ترا

بهتر است از نام ما بردن ترا

گر کسی را از شکر تنگی بود

یک شکر خواهد قوی ننگی بود

عالمی پر عاشق شوریدهاند

جمله صاحب درد و صاحب دیدهاند

چه طلب داری تو از مور ومگس

گوئیا جز ما ندیدی هیچ کس

تا سخن گفتیم ما را مرده گیر

عمر رفته ره بسر نابرده گیر

سالک آمد پیش پیر تیز هوش

قصهٔ برگفتش از خیل و حوش

پیر گفتش هست وحش تنگ حال

هر صفت را کان خفی باشد مثال

هست در هر ذات صد عالم صفت

لیک اصل جمله آمد معرفت

معرفت را اصل توحید آمدست

ره سوی توحید تفرید آمدست

گر شوی چون وحش در ره پایمال

تا ابد جان را بدست آری کمال

کی دهد هرگز کمال جانت دست

تانگردی پاک نیست از هر چه هست

تا تو با خویشی عدد بینی همه

چون شوی فانی احد بینی همه

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:08 PM

 

نازنین شوریدهٔ درگاه بود

پیشش آمد زاهدی در راه زود

گفت میگوید خداوندت سلام

نازنین گفتش که تو برگیر گام

از فضولی دست کن کوتاه تو

زانکه هیچ از حق نهٔ آگاه تو

کار حق بر تو کجا مبنی بود

کز وکیلی چون تو مستغنی بود

تو برون شو از میان کان ذات فرد

بی رسولی تو داند گفت و کرد

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:07 PM

 

بر شره میخورد مجنونی طعام

شکر حق میگفت شکری بردوام

کای خداوندی که جان و تن ز تست

شکر تو از من طعام من ز تست

تو طعامم میفرستی ز اسمان

شکر من بر میفرستم هر زمان

میفرست اینجا فرو هر دم طعام

تا منت بر میفرستم بر دوام

واسطه این قوم را برخاستست

قول ایشان لاجرم بس راستست

چون نمیبینند غیری جز مجاز

جمله زو شنوند و زو گویند باز

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:07 PM

 

بود آن دیوانه دل برخاسته

وز غم بی نانیش جان کاسته

میگریست از غم که یک نانش نبود

چون نبودش نان غم جانش نبود

آن یکی گفتش که مگری ای نژند

کان خداوندی که این سقف بلند

بی ستونی در هوا بنهاد او

روزی تو هم تواند داد او

مرد مجنون گفت ای کاش این زمان

از برای محکمی آسمان

حق تعالی صد ستون بنهادهٔ

بی زحیری نان می میدادهٔ

نان خورش میباید و نانم کنون

من چه دانم آسمان بی ستون

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:07 PM

 

شد مگر دیوانه شبلی چند گاه

برد با دیوانه جایش پادشاه

کرد شه در کار او لختی غلو

کان فلان دارو کنیدش در گلو

پس زفان بگشاد شبلی بی قرار

گفت خود را بیهده رنجه مدار

کاین نه زان دیوانگیست ای نیک مرد

کان بدارو به شود گردم مگرد

هرکجادردی بود درمان پذیر

آن نباشد درد کان باشد زحیر

جان اگر نبود مرا جانان بسست

داروی من درد بیدرمان بسست

چون ترا با حق نیفتد هیچ کار

تو چه دانی قیمت این روزگار

چون بخون صد ره بگرداند ترا

آنگهی یک دم برنجاند ترا

صد رهت مرده کند پس زندهٔ

تاترا نانی دهد یا ژندهٔ

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 10:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 465

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4331332
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث