به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ریت حق ببر معتزلی

دیدنی نیست، ببین انکارش

معتقد گردد از اثبات دلیل

نفی لاتدرکه الابصارش

گوید از دیدن حق محرومند

مشتی آب و گل روزی خوارش

خوش جوابی است که خاقانی داد

از پی رد شدن گفتارش

گفت من طاعت آن کس نکنم

که نبینم پس از آن دیدارش

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را

ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش

فلک به مسخرهٔ مست پشت خم ز فتادن

ز زخم سیلی مردان کبود گردن پستش

به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر

به روز مشعلهٔ تاب‌ناک داده به دستش

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

جمال صفاهان نظام دوم

که گیتی سیم جعفر انگاشتش

چو قحط کرم دید در مرز دهر

علی‌وار تخم کرم کاشتش

دهان جهان نالهٔ آز داشت

به در سخاوت بینباشتش

به سلطانی جود چون سر فراشت

قضا چتر دولت برافراشتش

به معماری کعبه چون دست برد

زمانه براهیم پنداشتش

از آن کآفتاب سخا بود چرخ

ز روی زمین سایه برداشتش

جهان را همین یک جوان مرد بود

فلک هم حسد برد و نگذاشتش

چنان سوخت خاقانی از سوگ او

که با شام برمی‌زند چاشتش

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

هر کجا از خجندیان صدری است

ز آتش فکرت آب می‌چکدش

خاصه صدر الهدی جلال الدین

کز سخن در ناب می‌چکدش

آتش موسی آیدش ز ضمیر

و آب خضر از خطاب می‌چکدش

فکر و نطقش چو نکهت لب دوست

ز آتش تر گلاب می‌چکدش

مار زرینش نوش مهره دهد

چون عبیر از لعاب می‌چکدش

حاسدش آسیاست کز دامن

آب چون آسیاب می‌چکدش

آسمانی است کز گریبان آب

بر زمین خراب می‌چکدش

به لسانش نگر که چون بلسان

روغن دیر یاب می‌چکدش

خور ز رشک کفش به تب لرزه است

که خوی تب ز تاب می‌چکدش

شب رخ چرخ پر خوی است مگر

که آن خوی از افتاب می‌چکدش

گفت مدحی مرا که از هر حرف

همه در خوشاب می‌چکدش

موکب ابر چون به شوره رسد

قطرها بر سراب می‌چکدش

باد نوروز چون رسد بر گل

شهد تر چون شراب می‌چکدش

نم شبنم به گل رسد شب‌ها

هم نمی بر سداب می‌چکدش

بکر طبعش نقاب هندی داشت

کب حسن از نقاب می‌چکدش

سبزهٔ سر نهاده عرض دهد

هر نمی کز سحاب می‌چکدش

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

علم دین کیمیاست خاقانی

کیمیائی سزای گنج ضمیر

مس زنگار خورده داری نفس

از چنین کیمیات نیست گزیر

جز از این هرچه کیمیا گویند

آن سخن مشنو و مکن تصویر

عمل اژدهات پیش آرند

کاب هست اژدهای حلقه پذیر

اژدها سر به دم رساند و باز

سر دم اژدها خورد بر خیر

مپذیر این هوس که نپذیرند

بهرج قلب ناقدان بصیر

به چنین جهل علم دین بشناس

که شناسند نافه مشک به سیر

اول این امتحان سکندر کرد

از ارسطو که بود خاص وزیر

برنیاورد کام تا خوردند

هم سکندر هم ارسطو تشویر

بدعت فاضلان منحوس است

این صناعت برای میره و میر

تا ز خامان خام طبع کنند

مال میر اثیافته تبذیر

مدبری را که قاطع ره توست

واصلی خوانی از پی توفیر

کید قاطع مگو که واصل ماست

کید چون گردد آفتاب منیر

که کند زر چو افتاب از خاک

زحلی کاهنی کند به زحیر

کافتاب از پیام خاکی زر

نکند بی‌هزار ساله مسیر

آفتاب است کیمیاگر و پس

واصلی صانعی قوی تاثیر

کی کند زر میان بوتهٔ خاک

دم او آسمان و بوته اثیر

این همه درد سر ز عشق زر است

ورنه روزی ضمان کند تقدیر

زر که بیند قراضه چون مه نو

حرص دیوانه بگسلد زنجیر

زر خرد بزرگ قیمت را

هست جرمی عظیم و جرم حقیر

یکنزون الذهب نکردی درس

یوم یحمی نخواندی از تفسیر

بر زمین هر کجا فلک زده‌ای است

بینوائی به دست فقر اسیر

شغل او شاعری است یا تنجیم

هوسش فلسفه است یا اکسیر

چیست تنجیم و فسفه تعطیل

چیست اکسیر و شاعری تزویر

کفر و کذب این دو راست خرمن کوب

نحس و فقر آن دو راست دامنگیر

در ترازوی شرع و رستهٔ عقل

فلسفه فلس دان و شعر شعیر

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

ای خواجه حساب عمر برگیر

زین خط دو رنگ شام و شبگیر

جز خط مزور شب و روز

حاصل چه ازین سرای تزویر

خوانی است جهان و زهر، لقمه

خوابی است حیات و مرگ، تعبیر

خاقانی از انده رشیدت

تا کی بود اشک و نوحه بر خیر

کاین نوحهٔ نوح و اشک داود

در یوسف تو نکرد تاثیر

جانی ز تو بستدند و دادند

فرزند تو را به گاه تصویر

فرزند که از تو بستد ایام

این جان به تو باز داد تقدیر

او زود شد و تو دیر ماندی

این سود بدان زیان همی گیر

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:19 PM

 

مهترا بلبل انسی پس از این

بجز از دست ادب دانه مخور

فی‌المثل تو خود اگر آب خوری

جز ز جوی دل فرزانه مخور

به سفر سفره گزین خوان چه مخواه

مرد خوان باش غم خانه مخور

حصه‌ای زین دل آبادتر است

غصهٔ عالم ویرانه مخور

عاقل شیر دلی باده مگیر

حض خرگوش به پیمانه مخور

ز آب آن میوه که روباه خورد

آب کون سگ دیوانه مخور

عارفانه بزی اندر ره شرع

از اباحت دم فرغانه مخور

آشنای دل بیگانه شدی

آب و نان از در بیگانه مخور

مادر روزی ار افگانه فکند

غم مبر انده افگانه مخور

آز چون نیست در سفله مزن

موی چون نیست غم شانه مخور

همچنین در پی یاران می‌باش

یار یارا زن و بهنانه مخور

گفتی ار من به معسکر برسم

نان ترکان خورم آن خانه مخور

نان ترکان مخور و بر سر خوان

به ادب نان خور و ترکانه مخور

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:13 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 136

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4320026
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث