به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آه و دردا که شبیخون اجل

در زد آتش به شبستان اسد

بدل نغمهٔ عنقاست کنون

نغمهٔ جغد بر ایوان اسد

اسدالله عجم خواند علیش

که علی بود ز اقران رسد

لاجرم خیبر خزران بگشاد

ذوالفقار کف رخشان اسد

لاجرم ز ابلق چرب‌آخور چرخ

دل دلی داشت خم ران اسد

بود معن عرب و سیف یمن

در کرم هندوی دربان اسد

گر اسد خانهٔ خورشید نهند

داشت خورشید کرم خان اسد

تاج بخش ملک مشرق بود

این نه بس باشد برهان اسد

مشتری ساختی از جرم زحل

مسن خنجر بران اسد

باز مریخ ز مهر افکندی

ساخت زر بر تن یکران اسد

باز زهره به عطار بردی

نامهٔ جود به عنوان اسد

باز مه بودی هر ماه دوبار

گاه خوان گاه نمکدان اسد

آسمان کردی بر گنج کمال

حمل و ثور دو قربان اسد

مهر و مه بود چو جوزا دو بدو

خادم طالع سرطان اسد

کمتر از داس سر سنبله بود

اسد چرخ به میزان اسد

نیش عقرب شده و قوس قزح

هم کمان هم سر پیکان اسد

مجلسش کعبه و انداخته دلو

خلق در زمزم احسان اسد

بخت بر کوس فلک بستی پوست

از تن جدی به فرمان اسد

وز فم الحوت نهادی دندان

بر سر ترکش ترکان اسد

سالها قصد فلک داشت مگر

جنبش رای فلک‌سان اسد

اسدا کنون چو اسد بر فلک است

ای فلک جان تو و جان اسد

فلکی بین شده بالای فلک

اسدی بین شده مهمان اسد

دشمن نیک اسد خوانندم

دوستان بد نادان اسد

به خدائی که فرستاد از عرش

آیت عاطفه در شان اسد

به خدائی که رقوم حسنات

کرد توقیع به دیوان اسد

به خدائی که اسد را ز فلک

بگذرانید ز امکان اسد

به خدائی که اسد را به بهشت

بسانید ز ایمان اسد

که به شروان ز دلم سوخته‌تر

هیچ دل نیست ز هجران اسد

علم الله که ز من غم‌زه‌ده‌تر

هیچکس نیست ز اخوان اسد

اشک‌ها راندم و گر حاضر می

تعزیت داشتمی آن اسد

عاریت خواستمی گوهر اشک

ز ابر دست گهر افشان اسد

حاش لله که سماتت ورزم

چون خزان بینم نیسان اسد

عبرت آید دل ویران مرا

دیدن خانهٔ ویران اسد

گرچه در مدت چل سال تمام

بی‌نیازی بدم از نان اسد

لیک چون من به همه شروان کیست

که نبد ریزه خور خوان اسد

ز آن همه ریزه خوران یک کس نیست

شاکر جود فراوان اسد

لیکن از گفتهٔ خاقانی ماند

نام جاوید ز دوران اسد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:01 PM

 

ولینعمتم کیست خاقان اعظم

کز انعام حق دعاگو شناسد

محمد خصال است و حسان او من

من او را شناسم مرا او شناسد

منم در سخن مالک الملک معنی

ملک سر این نکته نیکو شناسد

بلی هر زری را عیاری است و وزنی

محک داند آن و ترازو شناسد

بیانی که نغز است فرزانه داند

کمانی که سخت است بازو شناسد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 1:01 PM

 

شکست این دلم نادرست اعتقادی

به سم خار در دیدهٔ آرزو زد

خطا کرد پرگار غمزش همانا

که زخمی بر آن سینهٔ نیک‌خو زد

شنیدی که زنبور کافر بمیرد

هر آنگه که نیشی به مردم فرو زد

نه کژدم سر نیش زد عالمی را

که او را وبال آمد آن نیش کو زد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 12:56 PM

 

امام ملت چارم که آسمان ششم

سعود مشتری او را نثار می‌سازد

غیاث ملت، اقضی القضاة عز الدین

که بحر دستش زرین بحار می‌سازد

فضایلش ملک دست راست چندان دید

کجا به دست چپ آن را شمار می‌سازد

عطاردی است زحل سر زبان خامهٔ او

که وقت سیر سه خورشید یار می‌سازد

به بوی خلق بهار از خزان همی آرد

به بذل گنج خزان از بهار می‌سازد

قرار ملک سکندر دهد به کلک دو شاخ

که در سه چشمهٔ حیوان قرار می‌سازد

به قمع کردن فرعون بدعه موسی‌وار

قلم در آن ید بیضاش مار می‌سازد

چو موسیی که مقامات دین و رخنهٔ کفر

ز مار مهره و وز مهره مار می‌سازد

جهان به خدمت او چون قلم سجود کند

که کارش از قلم دین نگار می‌سازد

فلک شکافد حکمش چنان که دست نبی

شکاف ماه دو هفت آشکار می‌سازد

اگر بنان نبی مه شکافت، دست امین

ز آفتاب شکافی شعار می‌سازد

دلم که آهوی فتراک اوست حبل امان

از آن دوال پلنگان شکار می‌سازد

عیادت دل بیمار من کن قدمش

که از زمین فلک افتخار می‌سازد

ز بس که بر سر من تافت آفتاب رضاش

مرا چو روی شفق شرمسار می‌سازد

سپهر، حلقه به گوشم سزد که تاج مرا

ز حلقهٔ در خود گوشوار می‌سازد

سپه کشم ز عجم در عرب که صدر عجم

مرا چو طفل عرب طوق‌دار می‌سازد

مرا ز خاک به مردم همی کند پدرش

هم او شعار پدر اختیار می‌سازد

دل مرا که ز توفیق بخت نومید است

قبول همتش امیدوار می‌سازد

به عهد مفتی عالم درخت جاه و جلال

به نام و کنیت او برگ و بار می‌سازد

به نوبت من هرکس که یافت کسوت شعر

ز لفظ و معنی من پود و تار می‌سازد

بقا حصار تنش باد کاین حصار کبود

ز سایهٔ سر کلکش حصار می‌سازد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 12:56 PM

 

ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر

بنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد

گر زبان او جنابت داشت از هر جانبی

آن جنابت برگرفت اشکی که طوفان تازه کرد

چون زبان او به هفتاد آب خجلت شسته گشت

بر درت هر هفته‌ای هفتاد دیوان تازه کرد

زین سفر مقصود امسالش تو بودستی نه حج

کالامان گویان به درگاه آمد و جان تازه کرد

رفت زی کعبه که آرد کعبه را زی تو شفیع

تاش بپذیری که او با توبه ایمان تازه کرد

پیش کعبه نفس حسی بهر قربان هدیه برد

پیش صدرت جان قدسی کشت و قربان تازه کرد

این دو حرف از خون دل بنوشت و در خاکش نهفت

نسخهٔ توبه است کز خوناب مژگان تاره کرد

پیش بالینت ز بس زرد آب کز مژگان بریخت

زعفران سود و حنوط شخص یاران تازه کرد

پیشت از جان عود و ز دل عود سوزی کرده بود

هم ز سوز سینه عطر عود سوزان تازه کرد

تا به استسقای ابر رحمت آمد بر درت

کشت‌زار عمر فانی را به باران تازه کرد

عمر ضایع کرده‌ای دارد ز تو چشم قبول

کز قبول تو قبالهٔ عمر بتوان تازه کرد

قدر آن داری که طغرای قبولش درکشی

کانکه مقبول تو شد توقیع رضوان تازه کرد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 12:56 PM

خاقانیا به سوک خراسان سیاه پوش

که اصحاب فقه گرد سوادش سپاه برد

عیسی به حکم رنگرزی بر مصیبتش

نزدیک آفتاب لباس سیاه برد

دهر از سر محمد یحیی ردا فکند

گردون ز فرق دولت سنجر کلاه برد

ادامه مطلب
شنبه 23 اردیبهشت 1396  - 12:56 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 136

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4335045
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث