به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چو شمع هیچکس به زیانم نمی‌کشد

در خاک و خون به غیر زبانم نمی‌کشد

دارد به عرصه‌گاه هوس هرزه‌تاز حرص

دست شکسته‌ای‌ که عنانم نمی‌کشد

سیرشکبشه‌رنگی من‌کم زسرمه نیست

عبرت چرا به چشم بتانم نمی‌کشد

تصوبر خودفروشی لبهای خامشم

جز تخته هیچ جنس دکانم نمی‌کشد

ناگفته به حدیث جفای پری‌رخان

این شکوه تا به مهر دهانم نمی‌کشد

شمشیربرق جوهرآهم ولی چه سود

از خودگذشتنی به فسانم نمی‌کشد

شهرت نواست ساز زمینگیری‌ام چو شمع

هرچند خار پا به سنانم نمی‌کشد

مشت خسی ستمکش ‌یأسم ‌که موج هم

از ننگ ناکسی به ‌کرانم نمی‌کشد

در پردهٔ ترنگ‌، پری‌خیز نغمه‌ای‌ست

دل جز به‌ کوی شیشه ‌گرانم نمی‌کشد

چون تیشه پیکر خم من طاقت‌آزماست

مفت مصوری‌ که ‌کمانم نمی‌کشد

رخت شرار جسته ندانم ‌کجا برم

دوش امید بار گرانم نمی‌کشد

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم

افسوس دست من ز حنا نم نمی‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

رفته رفته این بزرگیها به بازی می‌کشد

زنش زاهد هر طرف آخر درازی می‌کشد

اندس تا از حساب آنسوگذشتی رفته‌ای

دل نفس در کارگاه شیشه‌سازی می‌کشد

نی شرابی دارد این محفل نه دور ساغری

مست تا مخمور یکسر خودگدازی می‌کشد

خلق درکار است تا پیش افتد از دست امل

وهم میدانها به ذوق هرزه تازی می‌کشد

میهمان عبرتی زین ‌گرد خوان غافل مباش

آب و نان اینجا به بولی و به رازی می‌کشد

تا نفس باقست با آلایش افتادست ‌کار

دیده تا دل زحمت رخت نمازی می‌کشد

شمع را دیدیم روشن شد رموز انجمن

هر سر اینجا آفت ‌گردون ‌فرازی می‌کشد

پاس آب رو غنیمت دان‌ که‌ گل هم در چمن

ازکم‌آبی خجلت رنگ پیازی می‌کشد

صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن

بیدل این تصویرکلک بی‌نیازی می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

باز دامان دل آهنگ چه گلشن می‌کشد

ناله‌ای تا می‌کشم طاووس‌گردن می‌کشد

بسکه استحقاق‌گرد بی‌پر و بالم رساست

هرکه دامان تو می‌گیرد سوی من می‌کشد

بیش ازین نتوان چراغ رنگ ناز افروختن

خامهٔ تصویر بادام تو روغن می‌کشد

ناله اندوه گرانی برنمی‌دارد ز دل

سنگ این کوه از صدا ناز فلاخن می‌کشد

شمع این محفل نی‌ام اما به ذوق تیغ او

تا نفس دارم سری دارم که گردن می‌کشد

پیرو سعی تجرد درنمی‌ماند به عجز

رشته از هر پیرهن خود را به سوزن می‌کشد

اعتبار اهل ظلم از عالم اقبال نیست

آتش‌آلود است آن آبی ‌که آهن می‌کشد

تنگ بر دیوانه شد دشت و در از عریان‌تنی

کیست فهمد بی‌گریبانی چه دامن می‌کشد

ماهی دریای وهمیم‌، آه از تدبیر پوچ

مغز آماج‌ خدنگ و پوست جوشن می‌کشد

عمرها شد سرمه‌سای‌کارگاه عبرتیم

خاکساری انتقام ما ز دشمن می‌کشد

سایه‌را بیدل ز قطع‌ دشت ‌و در تشویش نیست

محمل تسلیم دوش آرمیدن می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

بار ما عمری‌ست دوش چشم حیران می‌کشد

محمل‌اجزای ما چون شمع مژگان می‌کشد

ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی

کزغرورطاقت آسودن به جولان می‌کشد

ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نه‌ا‌یم

سایه باری دارد اما هرکس آسان می‌کشد

هیچکس ‌در مزرع امکان قناعت‌پیشه نیست

گر همه گندم بود خمیازهٔ نان می‌کشد

صلح و جنگ‌ عرصهٔ ‌غفلت تماشاکردنی‌ست

تیر در کیش‌ است و خلق‌ از سینه‌ پیکان‌ می‌کشد

دوری انس است استعداد لذتهای خلق

طفل می‌برد ز شیر آن‌دم‌که دندان می‌کشد

التفات رنگ امکان یکقلم آلودگی‌ست

مفت نقاشی‌کزین تصویر دامان می‌کشد

وحشت‌ آهنگی ز فکر خویش بیرون آ، که شمع‌

پا ز دامن تاکشد سر از گریبان می‌کشد

محو او را هر سر مو یک جهان بالیدن است

گاه حیرت داغم از قدی که مژگان می‌کشد

می‌روم از خویش و جز حیرت دلیل‌جهد نیست

وحشتم در خانه ی آیینه میدان می کشد

جسم‌گرشد خاک بیدل رفع اوهام دویی‌ست

شخص از آیینه‌گم‌کردن چه نقصان می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

مد بقا کجا به مه و سال می‌کشد

نقاش رنگ هرچه‌ کشد بال می‌کشد

واماندگی به قافلهٔ اعتبار نیست

پیش است هرچه شمع ز دنبال می‌کشد

نگسستنی‌ست رشتهٔ آمال زیر چرخ

چندین‌کلاوه مغزل این زال می‌کشد

سنگ همه به خفت فرسودگی ‌کم است

قنطار رفتهرفته به مثقال می‌کشد

از ریش و فش مپرس ‌که تا قید زندگی‌ست

زاهد غم سلاسل و اغلال می‌کشد

خشکی به طبع خلق ز شعر ترم نماند

فطرت هنوز از قلمم نال می‌کشد

تشویش خوب و زشت جهان جرم آگهی‌ست

صیقل به دوش آینه تمثال می‌کشد

موقع‌شناس محفل آداب حسن باش

ننگ خطست مو که سر از خال می‌کشد

معشوقی از مزاج نفس کم نمی‌شود

پیری ز قد خم شده خلخال می کشد

بی‌مایهٔ غنا نتوان شد حریف فقر

ادبار نیز همت اقبال می‌کشد

بیدل تلاش‌گر مرو وادی جنون

تب می‌کند گر آبله تبخال می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

حرص پیری شیأالله از خروشم می‌کشد

قامت خم طرفه زنبیلی به دوشم می‌کشد

عبرت حال‌کتان پُر روشن است از ماهتاب

غفلتی دارم که آخر پنبه گوشم می‌کشد

شرمسار طبع مجبورم‌ که با آن ساز عجز

انتقام از اختیار هرزه‌کوشم می‌کشد

معنی‌خاصی ز حرف و صوت انشاکردنی‌ست

گفتگوآخربه‌آن لعل خموشم می‌کشد

سرخوش پیمانهٔ یاد نگاه‌کیستم

رنگ‌ گرداندن به ‌کوی میفروشم می کشد

فرصت هستی درین میخانه پُر بی‌مهلت است

همچو می خم تا به‌ساغر دو جوشم‌می‌کشد

آفتابم رشتهٔ ساز سحر نگسسته است

آرزو برتخت شاهی خرقه‌پوشم می‌کشد

زبن همه شوری‌که دارد کارگاه اعتبار

اندکی افسانهٔ مجنون به هوشم می‌کشد

نقش پای رفتگان‌، صفرکتاب عبرت است

دیده هر جا حلقه می‌یابد به ‌گوشم می‌کشد

بر که بندم بیدل از غفلت خطای زندگی

کم‌ گناهی نیست‌ گر دوشم به دوشم می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

شوق دیداری ‌که از دل بال حسرت می کشد

تا به مژگان می‌رسد آغوش حیرت می‌کشد

بی‌رخت تمهید خوابم خجلت ارام نیست

لغزش مژگان من خط بر فراغت می‌کشد

از عرق پیمایی شبنم پر است آغوش صبح

همت مخمورم از خمیازه خجلت می‌کشد

هرکجاگل می‌کند نقش ضعیفیهای من

خامهٔ نقاش‌، موی چشم صنعت می‌کشد

ای نهال ‌گلشن عبرت به رعنایی مناز

شمع پستی می‌کشد چندانکه قامت می‌کشد

غفلت نشو و نمایت صرفهٔ جمعیت است

تخم این مزرع ‌به‌ جای پشه آفت می‌کشد

زور بازویی که داری انفعالی بیش نیست

ناتوانی انتقام آخر ز طاقت می‌کشد

بگذر از حرص ریاستها کز افسون هوس

گرهمه قاضی شوی کارت به رشوت می‌کشد

بندگی‌، شاهی‌، گدایی‌، مفلسی‌، گردن‌کشی

خاک عبرت‌خیز ما صد رنگ تهمت می‌کشد

چرخ را از سفله‌پرورخواندن‌کس ننگ نیست

تهمت کم‌همتیها تیر همت می‌کشد

پیرگردیدی ز تکلیف تعلقها برآ

دوش خم از هرچه برداری ندامت می‌کشد

کوه هم دارد به قدر ناله دامن چیدنی

محمل تمکین هربنیاد خفت می‌کشد

بی‌خبر از آفت اقبال نتوان زیستن

عالمی را دار از چاه مذلت می‌کشد

ای شرر تا چند خواهی غافل ازخود تاختن

گردش‌ چشم است میدانی‌که فرصت می‌کشد

نوحه بر تدبیرکن بیدل که در صحرای عشق

پا به دفع خار زآتش بار منت می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

عریانی آنقدر به برم تنگ می‌کشد

کز پیکرم به جان عرق رنگ می‌کشد

آسان مدان به کارگه هستی آمدن

اینجا شرر نفس ز دل سنگ می‌کشد

فکر میان یار ز بس پیکرم گداخت

نقاش مو ز لاغری‌ام ننگ می‌کشد

سامان زندگی نفسی چند بیش نیست

عمر خضر خماری ازین بنگ می‌کشد

زاهد خیال ریش رها کن ‌کزین هوس

آخر تلاش شانه به سر چنگ می‌کشد

با هیچکس مجوش‌ که تمثال خوب و زشت

رخت صفای آینه بر زنگ می‌کشد

ای خواجه یک دو گام دگر مفت جهد گیر

باریست زندگی‌ که خر لنگ می‌کشد

خلقی به گرد قافلهٔ فرصتی‌ که نیست

چون صبح تلخی شکری رنگ می‌کشد

خون شد دل از عمارت حرصی‌ که عمرهاست

زین‌ کوهسار دوش نگین سنگ می‌کشد

خامش نوای حسرت دیدار نیستم

در دیده سرمه ‌گر کشم آهنگ می‌کشد

از حیرت خرام تو کلک دبیر صنع

نقش خیال نیز همان دنگ می‌کشد

بیدل چو بند نیشکر از فکر آن دهن

معنی فشار قافیهٔ تنگ می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

از غبارم هرچه بالا می‌کشد

سرمه درچشم ثریا می‌کشد

بسکه مد وحشت شوقم رساست

فکر امروزم به فردا می‌کشد

تا خرد باقی‌ست صحرای جنون

دامن‌ از آلایش ما می‌کشد

خوابناکان می‌رمند از آگهی

سایه ازخورشید خود را می‌کشد

سخت بیرنگ است نقش مدعا

عالمی تصویر عنقا می‌کشد

خون دل بی‌پرده است از انفعال

سرنگونی می ز مینا می‌کشد

عقل‌ گو خون شو که تفتیش جنون

یک جهان شور از نفس وامی‌کشد

ما گرانجانان ز خود وامی‌کشیم

کوه از دامن اگر پا می‌کشد

تر زبانی خفت عقل‌ست و بس

صد شکست از موج دریا می‌کشد

محمل رنگ از شکستن بسته‌اند

بسکه بار درد دلها می‌کشد

عالمی را می‌برد حسرت فرو

این نهنگ تشنه دریا می‌کشد

زرپرستی می‌کند دل را سیاه

آخر این صفرا به سودا می‌کشد

بار ما بیدل به دوش عاجزی‌ست

سایه را افتادگی ها می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

 

هرکه حرفی از لبت وامی‌کشد

از رگ یاقوت صهبا می‌کشد

بسکه مخمور خیالت رفته‌ایم

آمدن خمیازهٔ ما می‌کشد

نازش ما بیکسان بر نیستی‌ست

خار و خس از شعله بالا می‌کشد

شوق تا بر لب رساند ناله‌ای

گرد دل دامان صحرا می‌کشد

می‌رویم‌از خویش‌وخجلت می‌کشیم

ذوق آغوش که ما را می‌کشد

عشق خونخوار از دم تیغ فنا

دست احسان بر سر ما می‌کشد

خودگدازی ظرف پیدا کردن است

اشک دریاها به مینا می‌کشد

عمرها شد پای خواب‌آلود من

انتقام از سعی بیجا می‌کشد

نی نشان دارم نه نام اما هنوز

همت ‌من ‌ننگ عنقا می‌کشد

می‌گریزم از اثرهای غرور

اشک هر جا سرکشد پا می‌کشد

محو عشق ازکفر و ایمان فارغ‌ست

خانهٔ حیرت تماشا می‌کشد

بید‌ل از لبیک و ناقوسم مپرس

عشق درگوشم نواها می‌کشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 11:16 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4453634
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث