به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دگر تظلم ما عاجزان‌کجا برسد

بس است نالهٔ ماگر به‌گوش ما برسد

به خاک منتظرانت بهارکاشته‌اند

بیا ز چشم دهیم آب تا حنا برسد

کسی به می نکند چارهٔ خمار وفا

پیامی از تو رسد قا دماغ ما برسد

سبکروان ز غم زاه و منزل آزادند

صدا ز خویش‌گذشته‌ست هر کجا برسد

تمامی خط پرگار بی‌کمالی نیست

دعا کنید سر ما به نقش‌ پا برسد

ز آه‌، بی‌جگر چاک بهره نتوان برد

گشودنی‌ست در خانه تا هوا برسد

ز سعی قامت خم‌ گشته چشم آن دارم

که رفته رفته به آن طرهٔ دوتا برسد

ستمکش هوس نارسای اقبالم

به استخوان رسدم‌ کار تا هما برسد

دماغ شکوه ندارم وگرنه می‌گفتم

به دوستان ز فراموشی‌ام دعا برسد

به عالمی‌که امل می‌کشد محاسن شیخ

کراست تاب رسیدن مگر قضا برسد

زکوشش است‌که دستت به دامنی نرسد

اگر دراز کنی پا به مدعا برسد

چنین‌ که صرف طمع‌ کردی آبرو بیدل

عرق کجاست اگر نوبت حیا برسد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 2:00 PM

 

همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد

برخم‌ تسلیم زن‌ تا سر به پشت‌پا رسد

تا ز مستی تردماغی‌، انفعال آماده باش

آخر از صهبا خمی برگردن مینا رسد

فطرت آفتهاکشد تا نقش بربندد درست

اولین جام شکست از شیشه بر خارا رسد

غافل ازکیفیت پیغام یکتایی مباش

قاصد او می‌رسد هرجا دماغ ما رسد

عالمی را بی‌بضاعت‌ کرد سودای شعور

نقدی از خود کم کند هرکس به جنسی وارسد

راحت آبادی‌ که وحشت بانی آثار اوست

گرکسی تا پای دیوارش رسد صحرا رسد

نور شمع عزتم اما در این ظلمت‌سرا

عالمی پهلو تهی سازدکه بر من جا رسد

همچو بوی غنچه از ضعفی‌که دارم در کمین

امشبم‌ گر جان رسد بر لب نفس فردا رسد

پیکرم چون شمع از ننگ زمینگیری‌ گداخت

سر به ره می‌افکنم تا پا به خواب پا رسد

همنشینان زین چمن رفتند من هم بعد از این

بشکنم رنگی‌که فریادم به آن‌ گلها رسد

غنچه شو بوی گل طرز کلامم نازک است

بی‌تأمل نیست ممکن‌ کس به این انشا رسد

خودسری بیدل چه مقدار آبیار وهمهاست

سرو زین اندام می‌خواهد به آن بالا رسد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 2:00 PM

 

به طراز دامن ناز و چه ز خاکساری ما رسد

نزد آن مژه به بلندیی که ز گرد سرمه دعا رسد

تک و پوی بیهده یک نفس در انفعال هوس نزد

به محیط می رسدم شنا عرقی اگربه حیا رسد

به فشارتنگی این قفس چو حباب غنچه نشسته‌ام

پر صبح می‌کشم از بغل همه‌ گر نفس به هوا رسد

ز خمار فرصت پرفشان نه بهار دیدم و نی خزان

همه جاست نشئه به شرط آن‌که دماغها به وفا رسد

نه زمین بساط غبار ما نه فلک دلیل بخار ما

به سراغ‌گرد نفس‌کسی به‌کجا رسدکه به ما رسد

به‌گشاد دست‌ کرم قسم‌ که درین زیانکدهٔ ستم

نرسد به تهمت بستگی ز دری‌ که نان به‌گدا رسد

دل بینوا به‌کجا برد غم تنگدستی ومفلسی

مژه برهم آورد از حیاکه برهنه‌ای به قبا رسد

مگذر ز خاصیت سخا که سحاب مزرعهٔ وفا

به فتادگی شکند عصا که فتاده‌ای به عصا رسد

به دعایی از لب عاجزان نگشوده‌ای در امتحان

که زآبیاری یک نفس سحری به نشو و نما رسد

به‌ کمین جهد تو خفته است الم ندامت عاجزی

مدو آنقدر به ره هوس‌ که به خواب آبله پا رسد

به قبول آن‌کف نازنین‌که‌کند شفاعت خون من

در صبر می‌زنم آنقدرکه بهار رنگ حنا رسد

سر رشتهٔ طرب آگهان به بهار می‌کشد از خزان

تو خیال بیدل اگر کنی زتو بگذرد به خدا رسد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 2:00 PM

 

بر رمز کارگاه ازل کیست وارسد

ما خود نمی‌رسیم مگرعجزما رسد

هر شیوه‌ای کمینگر ایجاد رتبه‌ای‌ست

شکل غبار ناشده‌کی بر هوا رسد

فهم شباب قابل تحقیق ضعف نیست

پیری‌ست فطرتی‌که به قد دوتا رسد

ما را چو شمع‌ کشته اگر اوج بینش است

کم نیست ا-‌بنکه سعی نگه تا به پا رسد

در وادیی ‌که منزل و ره جمله رفتنی‌ست

اندیشه رفته است ز خود تا کجا رسد

آیینه را به قسمت حیرت قناعتی‌ست

زین جوش خون بس است ‌که رنگی به ما رسد

تا گرد ما و من به هوا نیست پر فشان

بیدل به کنه ذره رسیدن‌ کرا رسد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 2:00 PM

 

چاک کسوت فقرم رنگ خنده می‌ریزد

بخیه بی‌بهاری نیست‌ گل ز ژنده می‌ریزد

در دماغ پروانه بال می‌زند اشکم

قطره‌های این باران پر تپنده می‌ریزد

در عدم هم اجزایم دستگاه زنهاری ست

این غبار بر هر خاک خط‌ کشنده می ریزد

ریشه در هوا داربم تاکجا هوس‌ کاریم

دانهٔ شرر در خاک نارسنده می‌ریزد

باغ ما چمن دارد در زمین خاموشی

غنچه باش و گل می‌چین ‌گل به‌خنده می‌ریزد

بیخبر نگردیدی محرم کف افسوس

کاین درشتی طبعت از چه رنده می‌ریزد

گرد ناتوان ما چند بر هوا باشد

گر همه فلکتازست بال‌کنده می‌ریزد

نامه‌گر به راه افکند عذرخواه قاصد باش

بالها چو شمع اینجا از پرنده می‌ریزد

جوهر تلاش از حرص پایمال ناکامی‌ست

هر عرق‌که ما داریم این دونده می‌ریزد

پاس آبرو تا خون فرق نازکی دارد

این به تیغ می‌ر‌یزد آن به خنده می‌ریزد

جز حیا نمی‌باشد جوهر کرم بیدل

هرچه ریزشی دارد سرفکنده می‌ریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 2:00 PM

 

باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد

مژه می ا‌فشرم آیینه برون می‌ریزد

هرکجا می‌گذری‌گرد پر طاووس است

نقش پایت چقدر بوقلمون می‌ریزد

چه اثر داشت دم تیغ جفایت‌که هسنوز

کلک تصویر شهیدان تو خون می‌ریزد

عبرت از وضع جهان‌گیر که شخص اقبال

آبرو بر در هر سفلهٔ دون می‌ریزد

عافیت‌ساز ترددکده دانش نیست

مفت‌گردی‌که به صحرای جنون می‌ریزد

جام تا شیشهٔ این بزم جنون جوش می‌اند

خون دل اینهمه بیرون و درون می‌ریزد

در دبستان ادب مشق کمالم این است

که الف می‌کشم و حلقهٔ نون می‌ریزد

سر بی‌سجده عرق بست به پیشانی من

می‌ام از شیشهٔ ناگشته نگون می‌ریزد

بیدل از قید دل آزاد نشین صحرا شو

وسعت ازتنگی این خانه برون می‌ریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:55 PM

 

به هرکجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد

گداز شرم به رویم گلاب می‌ریزد

مباش بیخبر از درس بی‌ثباتی عمر

که هر نفس ورقی زین‌ کتاب می‌ریزد

صفای دل کلف‌اندود گفتگو مپسند

نفس برآتش آیینه‌، آب می‌ریزد

ز تنگنای جسد عمرهاست تاخته‌ایم

هنوز قامت پیری رکاب می‌ریزد

گلی که رنگ دو عالم غبار شوخی اوست

چو غنچه خون مرا در نقاب می‌ریزد

خوشم به یاد خیالی‌که‌گلبن چمنش

گل نظاره در آغوش خواب می ریزد

گداز دل به نم اشک عرض نتوان داد

محیط‌، آب رخی از سحاب می‌ریزد

ز خویش رفتن عاشق بهار جلوهٔ اوست

شکست رنگ سحر، آفتاب می‌ریزد

مخور ز شیشهٔ گردون فریب ساغر امن

که سنگ رفته به جای شراب می‌ریزد

ز بیقراری خود سیل هستی خویشم

چو اشک رنگ بنای من آب می‌ریزد

به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل

که آبروی نفس چون حباب می‌ریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:55 PM

 

خطی‌ که بر گل روی تو آب می‌ریزد

به سایه آب رخ آفتاب می‌ریزد

زبان نکهت‌گل ازسوال خود خجل است

لبت ز بسکه به نرمی جواب می‌ریزد

فلک زخون ‌شفق آنچه شب به شیشه‌ کند

صباح در قدح آفتاب‌ می‌ریزد

به هرچه دیده گشودیم ‌گرد وبرانی‌ست

دل‌که رنگ جهان خراب می‌ریزد

خیال تیغ نگاه تو خون دلها ر‌بخت

به نشئه‌ای‌ که ز مینا شراب می‌ریزد

بیا که بی‌توام امشب به جنبش مژه‌ها

نگه ز دیده چوگرد ازکتاب می‌ریزد

دمی که از دم تیغت سخن رود به زبان

به حلق تشنهٔ ما حسرت آب می‌ریزد

به ‌گریه منکر تردامنان عشق مباش

که اشک بحر ز چشم حباب می‌ریزد

شکنج حلقهٔ دامی‌ که جیب هستی تست

اگر ز خویش برآیی رکاب می‌ریزد

تو ای حباب چه یابی خبر ز حسن محیط

که چشم شوخ تو رنگ نقاب می‌ریزد

درین محیط زبس جای خرمی تنگ است

اگر به خویش ببالد حباب می‌ریزد

بر آتش که نهادند پهلوی بیدل

که جای اشک‌، شرر زبن‌کباب می ریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:55 PM

 

مباش غره به سامان این بنا که نریزد

جهان طلسم غبارست ازکجا که نریزد

مکش ز جرات اظهار شرم تهمت شوخی

عرق دمی شود آیینهٔ حیا که نریزد

به جدگرفتن تدبیر انتقام چه لازم

همانقدر دم تیغت تنک‌نما که نریزد

قدح به خاک زدیم از تلاش صحبت دونان

نداشت آن همه موج آبروی ما که نریزد

به‌گوش منتظران ترانهٔ غم عشقت

فسانهٔ شبخون دارد آن صدا که نریزد

دل ستمکش بیحاصلی چو آبله دارم

کسی‌کجا برد این دانه زیر پا که نریزد

به باد رفتم و بر طبع‌کس نخورد غبارم

دگر چه سحرکند خاک بی‌عصا که نریزد

نثار راه تو دیدم چکیدن آینه اشکی

گرفتم از مژه‌اش برکف دعا که نریزد

خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد

قدح به یاد توکج کرده‌ام بیا که نریزد

به این حنا که‌ گرفته است خون خلق به ‌گردن

اگر تو دست فشانی چه رنگها که نریزد

غم مروت قاتل‌گداخت پیکر بیدل

مباد خون ‌کس ارزد به این بها که نریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:55 PM

 

به ‌گرمی نگه از شعله تاب می‌ریزد

به نرمی سخن از گوهر آب می‌ریزد

طراوت عرق شرم را تماشا کن

چو برگ ‌گل ز نقابش ‌گلاب می‌ریزد

صبا به دامن آن زلف تا زند دستی

غبار شب ز دل آفتاب می‌ریزد

صفای خاطر ما آبیار جلوهٔ اوست

کتان شسته همان ماهتاب می ر‌یزد

به عالمی ‌که‌ کند عشق صنعت‌آرایی

چمن ز آتش و گلخن ز آب می‌ریزد

ز موج‌خیز غناکوه و دشت یک دپاست

خیال تشنه‌لب ما سراب می‌ریزد

به ذوق راحت از افتادگی مشو غافل

که لغزش مژه‌ها رنگ خواب می‌ریزد

بجو ز خاک‌نشینان سراغ ‌گوهر راز

که نقد گنج ز جیب خراب می‌ریزد

ذخیره‌ دل روشن نمی‌شود اسباب

که هرچه آینه‌گیرد درآب می‌ریزد

زمام‌ کار به تعجیل نسپری بیدل

که بال برق شرار از شتاب می‌ریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  - 1:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4449130
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث