به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

پیش چشمی‌که نورعرفان نیست

گر بود آسمان نمایان نیست

عمرها شد، دمیده است آفاق

بی‌لباسی هنوز عریان نیست

شمع راگر به فکرخویش سری‌ست

تاکف پاش جزگریبان نیست

نقشبند خیال دور مباش

گل چه داردکزین‌گلستان نیست

باید از نقد اعتبارگذشت

جنس بازار عبرت ارزان نیست

برفلک هم خم است دوش هلال

ناتوانی کشیدن آسان نیست

نرگستان عبرتیم همه

چشم ا‌زخود بپوش مژگان نیست

عاجزی خضر وادی ادب است

پای خوابیده جز به دامان نیست

تا نفس از تپش نیاساید

جمع‌گردیدن دل امکان نیست

خجلتی چیده‌اید برچینید

خودفروشان‌! زمانه دکان نیست

سجده را مفت عافیت شمرید

جبهه‌سایی کف پشیمان نیست

کام عیش از صفای دل طلبید

خانه آتش زدن چراغان نیست

شرم‌دار از طلب‌که بر در خلق

سیلیی هست اگر خوری نان نیست

گه بخور ای طمع‌که نان خسان

هضم ناگشته باب دندان نیست

بیدل امروز در مسلمانان

همه‌چیز است لیک ایمان نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

مقیدان وفا را ز دل رمیدن نیست

به دامنی‌که ته پاست باب چیدن نیست

ز ناکسی عرق انفعال تسلیمیم

به عرض سجده ما جبهه بی‌چکیدن ‌نیست

ز سحربافی بی‌ربط کارگاه نفس

دو رشته‌ای‌که تواند به هم تنیدن نیست

خروش صورگرفته‌ست دهر لیک چه سود

دماغ غفلت ما را سر شنیدن نیست

نیست‌ دمیده ‌است چو نرگس در این ‌تماشاگاه

هزار چشم ویکی را نصیب دیدن نیست

ز دستگاه چه حاصل فسرده‌طبعان را

به پا اگر برسد آبله‌، دویدن نیست

قلندرانه حدیثی‌ست زاهدا، معذور

تو غره‌ای به بهتشتی که جای ربدن نیست

چو صبح زین دو نفس‌ گرد اعتبار مبال

پر شکسته هوا می‌برد پریدن نیست

نظر به پاشکنی تا سرت فرود آید

وگرنه گردن مغرور را خمیدن نیست

به جیب‌کسوت عریانیی ‌که من دارم

خیال اگر سر سوزن شود خلیدن نیست

دماغ فرصت‌ کارم چو خامهٔ نقاش

ز عالمی‌ست‌ که آنجا نفس‌ کشیدن نیست

در آن حدیقه که حرف پیام من گویند

ثمر اگر همه قاصد شود رسیدن نیست

فشار تنگی دل بیدل از چه نیرنگ است

شرار سنگم و امکان آرمیدن نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست

چه جای کس که درین خانه هیچکس هم نیست

به‌وهم‌، خون‌مشو ای دل‌که مطلبت عنقاست

به ‌عالمی ‌که توان ‌سوخت مشت خس هم ‌نیست

ز بیقراری مرغ اسیر دانستم

که جای یک نفس آرام در قفس هم نیست

به بی‌نیازی ما اعتماد نتوان کرد

به دل هوایی اگر نیست دسترس هم نیست

فساد ما اثر ایجاد حکم‌.تهدید است

اگر ز دزد نیابی نشان عسس هم نیست

ز خویش رفتن ما ناله‌ای به بار نداشت

فغان‌که قافلهٔ عجزرا جرس هم نیست

گذشته است ز هم‌گرد کاروان وجود

کسی که پیش نیفتاده است پس هم نیست

شرار من به چه امید فال شعله زند

که دامنم ته سنگ آمد و نفس هم نیست

به درد بیکسیم خون شو، ای پر پرواز

کز آشیان به درم کردی و قفس هم نیست

بدین دو روزه تماشای زندگی بیدل

کدام شوق و چه عشق اینقدر هوس هم نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

چو صبحم دماغ می‌آشام نیست

نفس می‌کشم فرصت جام نیست

دو دم زندگی مایهٔ جانکنی‌ست

حق خود ادا می‌کنم وام نیست

تبسم به حالم نظرکردن است

در آن پسته جز مغز بادام نیست

به هرجا برد شوق می‌رفته باش

نفس قاصدانیم پیغام نیست

جنون در دل از بی‌دماغی فسرد

هواهاست در خانه و بام نیست

غبار جسد عزمها داشته‌ست

کر این جامه رفت از بر احرام نیست

مپرسید از دل‌که ماکیستیم

نشان می‌دهد آینه نام نیست

دل از ربط فقر و غنا جمع‌دار

شب وروز با یکدگررام نیست

تلاش جهان چشم پوشیدن‌ست

سحر نیزتا شام جز شام نیست

دو بال است از بیضه تا آشیان

کمین پرافشاندن آرام نیست

چوزنجیرپیوند هم بگسلید

تعلق فغان می‌کند دام نیست

درآتش فکن بیدل این رخت وهم

تو افسرده‌ای کارکس خام نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

پر بیکسم امروزکسی را خبرم نیست

آتش به سرخاک‌که آن هم به سرم نیست

رحم است به نومیدی حالم‌که رفیقان

رفتند به جایی‌که در آنجاگذرم نیست

ای‌کاش فنا بشنود افسانهٔ یأسم

می‌سوزد وچون شمع امید سحرم نیست

حرف‌کفنی می‌شنوم لیک ته خاک

آن جامه‌که پوشد نفسم را به برم نیست

چون‌گردن مینا چه‌کشم غیر نگونی

عالم همه تکلیف صداع است وسرم نیست

وهم است که گل کرده‌ام از پردهٔ نیرنگ

چون چشم همین می‌پرم وبال وپرم نیست

جایی‌که دهد غفلت من عرض تجمل

نه بحر جز افشردن دامان ترم نیست

آگه نی‌ام از داغ محبت چه توان‌کرد

شمعی‌که تو افروخته‌ای در نظرم نیست

ازکشمکش خلد و جحیمم نفریبی

دامان تو در دستم و دست دگرم نیست

گوند دل‌گم شده پامال خرامی‌ست

فریاد در آن‌کوچه‌کسی راهبرم نیست

در عالم عنقا همه عنقا صفتانند

من هم پی خود می‌دوم اما اثرم‌نیست

هرچندکنم دعوی خلوتگه تحقیق

چون حلقه به جزخانهٔ بیرون درم نیست

بی‌مرگ به مقصد چه خیال است رسیدن

من عزم دلی دارم و دل دیر و حرم نیست

تمثال من این به‌بودکه چیزی ننمودم

از آینه‌داران تکلف خبرم نیست

بیدل چه بلا عاشق معدومی خویشم

شمعم‌که‌گلی به ز بریدن به سرم نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

عزت ‌و خواری دهر آن همه دور از هم نیست

افسری نیست‌ که با نقش قدم توأم نیست

روز و شب ناموران در قفس سیم و زرند

هیچ زندان به نگین سختتر از خاتم نیست

عکس هم دست ز آیینه به هم می‌ساید

تا ز هستی اثری هست ندامت‌ کم نیست

غنچه و گل همه با چاک جگر ساخته‌اند

خون‌ شو، ای‌ دل‌ که جهان جای دل خرم نیست

بسکه خشک است دماغ هوس‌آباد جهان

صبح این ‌گلشن اگر آب شود شبنم نیست

ای سیهکار هوس‌، بیخبر از گریه مباش

که به جز اشک چراغان شب ماتم نیست

ساز اسراری و ضبط نفست سست نواست

اندکی تاب ده این رشته اگر محکم نیست

سهل مشمر سخن سرد به روشن‌گهران

که نفس بر رخ آیینه ز سیلی ‌کم نیست

عالم حیرت ما آینهٔ همواری‌ست

ساز این پرده تماشاگه زیر و بم نیست

محو گلزار تو را جرات پرواز کجاست

بال ما ریخت به جایی ‌که تپیدن هم نیست

به تمیز است غرض ورنه به کیش همت

نیست زخمی‌ که به منتکدهٔ مرهم نیست

وضع بیحاصل ما بار دل اندوختنست

شاخ و برگی که سر از بید کشد بی‌خم نیست

حسن تاب عرق شرم ندارد بیدل

ورنه آیینهٔ ما آن همه نامحرم نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

تعین جز افسون اوهام نیست

نگین خنده‌ای می‌کند نام نیست

به بی‌مقصدی خلق تک می‌زند

همه قاصدانند و پیغام نیست

جهان سرخ‌وش پستی فطرت است

هواهاست در هر سر و، بام نیست

فروغ یقین بر دلکش نتافت

درین خانه‌ها وضع‌گلجام نیست

کسی‌تاکجا ناز سبزان‌کشد

به هندوستان یک گل‌اندام نیست

به هم دوستان را غنودن‌کجاست

دو مغزی به هر جنس بادام نیست

به غفلت چراغان‌کنید از عرق

که بالیدن سایه بی‌شام نیست

دماغ حریفان حسرت رساست

به خمیازه ترکن لبت‌، جام نیست

چه اوج سپهر و چه زیرزمین

به هرجا تویی جای آرام نیست

رعونت اگر نشئهٔ زندگی‌ست

سر زنده باگردنت رام نیست

غبار عدم باش و آسوده زی

به این جامه تکلیف احرام نیست

ضروری ندارم سخن می‌کنم

اداهایم از عالم وام نیست

قناعت کفیل بهار حیاست

گل طینتم بیدل ابرام نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

جای آرام به وحشتکدهٔ عالم نیست

ذره‌ای نیست‌که سرگرم هوای رم نیست

گره باد بود دولت هستی چو حباب

تا سلیمان نفسی عرصه دهد خاتم نیست

چمن ازغنچه به‌هر شاخ سرشکش‌گره است

مژهٔ اهل طرب هم به جهان بی‌نم نیست

هیچ دانا نزند تیشه به پای آرم

از بهشت آنکه برون آمده‌است آدم نیست

گو بیا برق فرو ریز به‌کشت دو جهان

عکس اگر محوشد آیینهٔ ما را غم نیست

رشته‌واری نفس سوخته افروخته‌ایم

شمع در خلوت بیداری دل محرم نیست

گر جهان ناز بر اسباب فزونی دارد

بهر سامان‌کمی ذرهٔ ما هم‌کم نیست

اینقدر وهم ز آغوش نگه می‌بالد

دیده هرگه مژه آورد به هم عالم نیست

چشم بر موج خطت دوختن از ساده‌دلی‌ست

رشته‌های رگ‌گل راگره شبنم نیست

عدم سایه ز خورشید معین‌گردید

گرتوشوخی نکنی هستی ما مبهم‌نیست

بیدل از بس به‌گرفتاری دل خوکردیم

بی‌غم دام و قفس خاطرما خرم نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

دیده‌ای راکه به نظاره دل محرم نیست

مژه برهم زدن از دست تاسف ‌کم نیست

موج در آب‌گهر آینهٔ همواری‌ست

دل اگر جمع شود کار هوس در هم نیست

حسن را بی‌عرق شرم طراوت نبود

گل کاغذ به از آن‌گل‌که بر او شبنم نیست

درد معشوق فزونتر ز غم عشاق است

چاک چون سینهٔ‌ گندم به دل آدم نیست

موی ژولیده مدان جوهر تجرید جنون

که سرافرازی قدر علم از پرچم نیست

همچو ابر آینه‌دار عرق شرم توایم

خاک ما گر همه بر باد رود بی‌نم نیست

غیرتت پردهٔ‌غفلت به‌دل و دیده‌گماشت

تا تو پیدا نشوی آینه در عالم نیست

طوطی‌ات هیچ رهی‌-‌آینهٔ دل نشکافت

تا بدانی ‌که تو را جز تو کسی همدم نیست

ای جنون داغ شو ازکلفت عریانی من

دامنش داده‌ام از دست و گریبان هم نیست

هستی عاریت‌ام سجده به پیشانی بست

دوش هرکس به ته بار رو‌د بی‌خم نیست

باعث وحشت جسم است نفسها بیدل

خاک تا هم‌نفس باد بود بی‌رم نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

 

خلق را بر سرهر لقمه ز بس سرشکنی‌ست

ناشتاگر شکنی قلعهٔ خیبر شکنی‌ست

مگذر از ذوق حلاوتکدهٔ محفل درد

ناله‌پردازی نی عالم شکرشکنی‌ست

نفس از ضبط تپش معنی دل می‌بندد

گوهرآرایی این موج به خود درشکنی‌ست

صد قیامتکده در پردهٔ حیرت داریم

مژه برهم زدن ما صف محشر شکنی‌ست

سخت کاری‌ست که باکلفت دل ساخته‌ایم

زنگ آیینه شدن سد سکندر شکنی‌ست

می‌ برد سعی فنا تنگی از آغوش حباب

وسعت مشرب ما تابع ساغر شکنی‌ست

آرزو حسرت مژگان که دارد یارب

که نفس در جگرم بی‌خود نشتر شکنی‌ست

محوکن عرض‌مال و دل روشن دریاب

صافی آینه‌، آیینهٔ جوهر شکنی‌ست

ترک جمعیت دل سخت ندامت دارد

بحریکسر عرق خجلت‌گوهر شکنی‌ست

بیدل ازخویش به جز نفی چه اثبات‌کنیم

رنگ را شوخی پرواز همان پر شکنی‌ست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 3:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4423106
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث