به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

مشاطهٔ شوخی‌که به دستت دل ما بست

می‌خواست چمن طرح‌کند رنگ حنا بست

آن رنگ‌که می‌داشت دریغ از ورق گل

از دور کف دست تو بوسید و به پا بست

آخرچمنی را به سرانگشت تو پیچید

وا کرد نقاب شفق و غنچه نما بست

آب است ز شبنم دل هر برگ ‌گل امروز

کاین رنگ چمن ساز وفا سخت بجا بست

زین نور که از شمع سرانگشت تو گل ‌کرد

تا شعله زند آتش یاقوت حنا بست

کیفیت‌ گل‌ کردن این غنچه به رنگی‌ست

کز حیرت سرشار توان آینه‌ها بست

ارباب نظر را به تماشای بهارش

دست مژه‌ای بود تحیر به قفا بست

تا چشم‌ گشاید مژه آغوش بهار است

رنگ سر ناخن چقدر عقده‌گشا بست

گر وانگری صنعت مشاطگیی نیست

سحراست‌که برپنجهٔ خور- سها بست

تا عرضه دهد منتخب نسخهٔ اسرار

طراح چمن معنی هرغنچه جدا بست

بیدل ‌تو هم از شوق چمن شو که به این رنگ

شیرازه‌ی دیوان تو امروز حنا بست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

نفس را الفت دل پیچ و تابست

گره در رشتهٔ موج از حبابست

درین محفل ز قحط نشئهٔ درد

اثر لب تشنهٔ اشک کبا‌بست

درنگ از فرصت هستی مجویید

متاع برق در رهن شتابست

صفا آیینهٔ زنگار دارد

فلک دود چراغ آفتابست

به روی خویش اگر چشمی‌ کنی باز

زمین تا آسمانت فتح بابست‌

دلی داریم نذر مه جبینان

دیار حسن را آیینه بابست

ز چشم سرمه آلودش مپرسید

زبان اینجا چو مژگان بی‌جوابست

هزار آیینه در پرداز زلفش

ز جوهر شانهٔ مژگان در آبست

تماشای چمن بی نشئه ای نیست

زگل تا سبزه یک موج شرابست

نمی‌‌دانم جمال مد‌عا چیست

ز هستی تا عدم عرض نقابست

کم آب است آنقدر دریای هستی

کزو تا دست می‌شویی سرابست

بیابان طلب بحری است بیدل

که آنجا آبله جوش حبابست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

به‌گلزاری‌که حسنت بی‌نقابست

خزان در برگریز آفتابست

زشرم یک عرق‌گل‌کردن حسن

چو شبنم صد هزار آیینه آبست

جنون ساغرپرست نرگس‌کیست

گریبان چاکی‌ام موج شرابست

ز دود سینه‌ام دریاب کامشب

نفس بال و پر مرغ‌کبابست

که دارد جوهر عرض اقامت

فلک تا ماه نوپا در رکابست

توهم مردهٔ نام است ورنه

چویاقوت آتش وآبم سرابست

درین دنیا چه دیبا و چه مخمل

همین وضع ملایم فرش خوابست

به چشم خلق بی (‌لاحول‌) مگذر

نظرها یک قلم مد شهابست

طرب خواهی دل از مطلب بپرداز

کتان چون شسته‌گردد ماهتابست

برو ای سایه در خورشیدگم شو

سیاهی‌کردنت داغ حجابست

نظر واکرده‌ای محو ادب باش

سؤال جلوه حیرانی جوابست

به هر سو بگذری سیر نفس‌کن

همین سطر از پریشانی کتابست

نگه باید به چشم بسته خواباند

گر این خط نقطه گردد انتخابست

خیال اندیش دیداریم بیدل

شب ما دلنشین آفتابست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

در سایه‌ای‌ابرو نگهت مست و خرابست

چون تیغ ز سر درگذرد عالم آبست

عاشق به چه امید زند فال تماشا

در عالم نیرنگ توتا جلوه نقابست

یک غنچهٔ بیدار ندارد چمن دهر

شاخ‌گل این باغ سراسر رگ خوابست

ما غرقهٔ توفان خیالیم وگرنه

این بحر تنک‌مایه‌تر از موج سرابست

یک دیدهٔ تر بیش نداریم چو شبنم

در قافلهٔ ما همه مینای‌گلابست

پروانهٔ‌کامل ادب پای چراغیم

درکشور ما بال و پر ریخته بابست

فرصت‌طلبی لازم انجم وفا نیست

تا بسمل ماگرم تپش‌گشت‌کبابست

بی‌مغز بود دانهٔ کشت امل دهر

در رشته‌موج ارگهری هست حبابست

عبرتگه امکان نبود جای اقامت

در دیده نگه را همه دم پا به رکابست

در عشق به معموری دل غره مباشید

هرجا قدم سیل رسیده‌ست خرابست

بیداری بختم زگل آبله پایی‌ست

تا غنچه بود دیدهٔ امید به خوابست

چون جوهرآیینه زحیرت همه خشکیم

هرچند رگ و ریشهٔ ما در دل آبست

جز سوز وگداز از پر پروانه نخواندیم

این صفحهٔ آتش زده جزو چه‌کتابست

بیدل ز سخنهای،‌ تو مست است شنیدن

تحریک زبان قلمت موج شرابست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است

خاک را آسودگی از پهلوی همواری است

نیست غیراز سوختن عید مذلت پیشگان

خار را در وصل آتش پیرهن‌گلناری است

از مزاج ما چه می‌پرسی‌که چون ریگ روان

خاک ما چون آب از ننگ فسردن جاری است

گر ز دست ما نیاید هیچ جانی می‌کنیم

نالهٔ بلبل درین‌گلشن گل بیکاری است

آبروخواهی‌، مقیم آستان خویش باش

اشک را از دیده پا بیرون نهادن خواری است

پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویررا

زخمی تیغ تحیر از تپیدن عاری است

دست همت آستین می‌گردد از خالی شدن

سرنگونی مرد را از خجلت ناداری است

شعله خاکسترشود تا آورد چشمی به هم

یک مژه آسودگی اینجا به‌صد دشواری است

غیر تیغ اوکه بردارد سرافتادگان

خفتگان را صبح‌روشن صندل بیداری است

بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال

گردش آن چشم میگون آفت هشیاری است

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

لوح‌هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است

آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است

از ره غفلت‌، عدم را، هستی اندیشیده‌ایم

شبهه تقریریم و استفهام ما انکار‌ی است

ذره‌ایم اما به جشم خود گران !فتاده‌ایم

اندکی هم‌چون به عرض آمد همان بسیاری است

پسمل ناز،‌که‌ام یارب‌که از توفان شوق

هر سر مویم چو مژگان مایهٔ خونباری است

دیده کو تا بنگرد کامروز سروناز من

همچو عمر عاشقان‌سرگرم‌خوش‌رفتاری است

از خمار ناتوانیها چسان آید برون

سایهٔ مژگان نگاهش را شب بیماری است

هرکه را حسرت‌، شهید تیغ بیدادش کند

هر دو عالم عرض یک آغوش زخم کاری است

با همه وارستگی سودا تغافل‌پیشه نیست

موی مجنون در تلافیهای بی‌دستاری است

عقدهٔ اشکی اگر باقیست دل خون می‌خورد

تا بود یک غنچه این باغ از شکفتن عاری است

عالمی با فتنه می‌جوشد ز مرگ اغنیا

خواب این ظالم‌سرشتان بدتر از بیداری است

گردن تسلیم مشتاقان ز مو باریکتر

بر سر ما همچو آب‌، احکام تیغت جاری است

از من بیدل قناعت‌کن به فریاد حزین

همچو تار ساز نقد ناتوانان زاری است

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است

حباب دیدهٔ قربانی نگا‌ه کسی است

کنون سفیدی چشم‌ گهر یقینم شد

کز انتظارکف بحر دستگاه کسی است

بهار ناز ز جیب نیاز می‌بالد

شکست موج همان سایهٔ‌ کلا‌ه کسی است

زهی محیط ترحم‌ که موج گفتارش

گهی نوید عطا، گاه عذرخواه ‌کسی است

به این نشاط‌ که جوشید موج و آب به هم

ز فیض مقدم خان طرب پناه‌ کسی است

به روی آب نوشته‌ست کلک رأفت او

درین قلمرو اگر نامه ی سیاه کسی است

به نور طلعت او چشم بیدلان روشن

که را توهّم مهر کسی و ماه‌ کسی است

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

باز درس خاشاکم سطر شعله خوانیهاست

صفحه میزنم آتش عذر پرفشانیهاست

کیست ضبط خودداری تا کشد عنان من

خون بسمل شوقم ساز من روانیهاست

بی زبانی عاشق ترجمان نمی خواهد

تا شکست رنگی هست عرض ناتوانیهاست

روز کلفت حسرت شام داغ نومیدی

صبحم آن و شامم این طرفه زندگانیهاست

برگ عشرت هستی غیررقص بسمل چیست

رنگ و بوی این گلشن جمله پرفشانیهاست

چسم و کوه در دامان عمر و یکقلم جولان

با چنین گرانخیزی خوش سبک عیانیهاست

به که از فنای خود صندلی بدست آریم

ورنه دور هستی را نشه سرگرانیهاست

هر طرف گذر کردیم هم بخود سفر کردیم

ای محیط حیرانی این چه بیکرانیهاست

گوش کر مهیا کن نغمه جز خموشی نیست

بی نگه تماشا کن جلوه بی نشانیهاست

آه بی پر و بالیم اشک عجز تمثالیم

سر بخاک میمالیم سعی ناتوانیهاست

ساز با شکست دل یار ازین نوا غافل

به که پیش خود نالیم ناله بی زبانیهاست

مایه خرد «بیدل» منشاء فضولی نیست

خودفروشی عالم از جنون دکانیهاست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست

خاک‌گرد و بر لب مال ایا چه بی‌حیاییهاست

اوج جاه خلقی را بی‌دماغ راحت‌کرد

بیشتر سر این بام جای بدهواییهاست

ریش دفتر تزوبر، خرقه‌، محضر بهتان

دین شیخ اگر این است فسق پارساییهاست

حق‌شناس غفلت هم زنگ دل نمی‌خواهد

آینه جلا دادن شکر خودنماییهاست

سعی خلوت دل‌ کن شاه ملک عزت باش

در برون در خفتن ذلت ‌گداییهاست

صبح از آسمان تازی سر فرو نمی‌آرد

یعنی این دودم هستی همت آزماییهاست

شمع درخور هر اشک دور می‌رود زین بزم

وصل دوستان یکسر دعوت جداییهاست

شکوه‌گر به یاد آمد از حیا عرق‌کردیم

ساز ما به این مضراب‌کوک‌تر صداییهاست

خاک این بیابان راگریه‌ات نزد آبی

ورنه هر قدم اینجا بوی آشناییهاست

الفت دل این مقدار پایبند عجزم‌ کرد

رشته تاگره دارد غافل از رساییهاست

بی‌بضاعتان بیدل ناگزیر آفاتند

رنج خار و خس بردن از برهنه‌پاییهاست

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

 

ز نقش پای تو کابینه ‌دار آینه است

بساط روی زمین را بهار آینه است

اگر ز جوهر آیینه نیست دام به دوش

چرا زروی تو حیرت شکار آینه است

به یاد جلوه نظر باختیم لیک چه سود

که این‌گل از چمن انتظار آینه است

به دستگاه صفا کوش‌ گر دلی داری

همین فروغ نظر اعتبار آینه است

توان ز ساده‌دلی گشت نسخهٔ تحقیق

که خوب و زشت جهان در کنار آینه است

به روی کار نیاید هنر ز صافدلان

که عرض جوهر خود زنگبار آینه است

کدورت از دم هستی‌کشد دل آگاه

نفس به چشم تأمل غبار آینه است

همه به شوخی تمثال چشم باخته‌ایم

و گر نه حسن برون از کنار آینه است

مباش غرهٔ عشرت کنین تماشاگاه

تحیر آینه‌دار خمار آینه است

سخن ز جوش حیا بر لبم گره گردید

نفس زآ به بنذ حصارآینه است

ز نقشهای بد و نیک این جهان بیدل

دلی‌که صاف شود در شمار آینه است

ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396  - 2:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4416862
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث