به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ببند چشم و خط هرکتاب را دریاب

ز وضع این دو نقط انتخاب را دریاب

جهان خفته به هذیان ترانه‌ها دارد

توگوش واکن و تعبیر خواب را دریاب

هزار رنگ من و ما ودیعت نفسی‌ست

دو دم قیامت روز حساب را دریاب

بهار می‌گذرد مفت فرصت است ای شیخ

قدح به خون ورع زن شراب را دریاب

شرارکاغذ و پرواز ناز جای حیاست

دماغ عالم پا در رکاب را دریاب

قضا ز خلقت بی‌حاصلت‌ نداشت غرض

جز اینکه رنگ جهان خراب را دریاب

غبار جسم حجاب جهانی نورانی‌ست

ز ننگ سایه برآ آفتاب را دریاب

چه نکته‌ها که ندارد کتاب‌خاموشی

نفس بدزد و سؤال و جواب را دریاب

درون آینه بیرون نشسته است اینجا

به جلوه‌گر نرسیدی نقاب را دریاب

اگر جهان قدح از باده پرکند بیدل

تو تردماغی چشم پرآب را دریاب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

یا حسن‌گیر صورت آفاق یا نقاب

فرش است امتیاز تو از جلوه تا نقاب

گوهر چه عرض موج دهد دردل صدف

دارد لب خموش به روی صدا نقاب

نیرنگ حسن عالمی از پا فکنده است

مشکل‌که خیزد از رخ او بی‌عصا نقاب

ممنون سحربافی اوهام هستی‌ام

ورنه من خراب‌کجا وکجا نقاب

حرف مجازجزبه حقیقت نمی‌کشد

لبیک‌گوست جلوه به فریاد یا نقاب

از برگ‌گل به معنی نکهت رسیده‌ایم

ما را به جلوه‌های توکرد آشنا نقاب

ای عشق جذبه‌ای‌که قدم پیشتر زنیم

یعنی رسانده‌ایم پی خویش تا نقاب

از چهره‌ات‌،‌که آینهٔ معنی حیاست

چون پرده‌های دیده نگردد جدا نقاب

شاید عدم به مطلب نایاب وارسد

ای‌ دیده خاک شوکه فشرده است پا نقاب

بیدل تأملی که چه دارد بهار وهم

رنگ پریده است به تصویر ما نقاب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

باز درگلشن ز خویشم می‌برد افسون آب

در نظر طرز خرامی دارم از مضمون آب

شورش امواج این دریا خروش بزم‌کیست

نغمه‌ای تر می‌فشارد مغزم از قانون آب

برنمی‌دارد دورنگی طینت روشندلان

در رگ‌موجش همان‌آب است رنگ خون آب

همچو شبنم اشک ما آیینهٔ آه است و بس

بر هوا ختم است اینجا وحشت مجنون آب

شد عرق شبنم طرازگلستان شرم یار

این‌گهر بود انتخاب نسخهٔ موزون آب

آرزوگر تشنهٔ رفع غبار حسرت است

با وجود تیغ او نتوان شدن ممنون آب

نیست سیر عالم نیرنگ جای دم زدن

عشق دریاهای آتش دارد و هامون آب

معنی آسودگی نفس طلسم خامشی‌ست

برمن ازموج‌گهرشد روشن این مضمون آب

طبعم از آشفتگی دام صفای دیگر است

درخور امواج باشد حسن روزافزون آب

قلزم امکان نم موج سرابی هم نداشت

تشنگیهاکرد ما را اینقدر مفتون آب

وحدت‌از خودداری‌ما تهمت‌آلود دویی‌ست

عکس در آب است تا استاده‌ای بیرون آب

صاف‌طبعانند بیدل بسمل شوق بهار

جادهٔ رگهای گل دارد سراغ خون آب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

پیوسته است از مژه بر دیده‌ها نقاب

لازم بود به مرد صاحب‌حیا نقاب

حیرت غبارخویش ز چشمم نهفته است

بر رنگ بسته‌ام ز هجوم صفا نقاب

بوی‌گل است و برگ‌گل اسرار حسن و عشق

بی‌پردگی ز روی تو جوشد ز ما نقاب

تا دیده‌ام سواد خطت رفته‌ام ز هوش

آگه نی‌ام غبار نگاهت یا نقاب

اظهار زندگی عرق خجلت است و بس

شبنم‌صفت خوش آنکه‌کنم از هوا نقاب

از شرم روسیاهی اعمال زشت خو

بر رخ‌کشیده‌ایم ز دست دعا نقاب

بینش تویی‌کسی چه‌کند فهم جلوه‌ات

ای کرده از حقیقت ادراک ما نقاب

از دورباشی ادب محرمی مپرس

با غیرجلوه سازد وبا آشنا نقاب

معنی به غیرلفظ مصورنمی‌شود

افتاده است‌کار دل و دیده با نقاب

گر بوی‌گل ز برگ‌گل افسردگی‌کشد

جولان شوق می‌کشد از خواب پا نقاب

بیدل زشوخ‌چشمی خود در محیط وصل

داریم چون حباب ز سر تا به پا نقاب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

به نیم‌گردش آن چشم فتنه رنگ شراب

شکست بر سرمن شیشه صد فرنگ شراب

ز خود تهی شدن آغوش بی‌نیازی اوست

به رنگ شیشه برآ، نیست باب سنگ شراب

دماغ مشرب عشاق قطره حوصله‌ نیست

محیط جرعه شود تا کشد نهنگ شراب

نگه بهار وتصوربهشت وهوش چمن

ز نشئه می‌رسد امروزگل به چنگ شراب

به قهقهی‌که ز مینای ما برون زده است

هزار رنگ عرق می‌کند ز ننگ شراب

خیال آب ده ز ساغر تحیر من

به قدر بوی‌گل آورده‌ام به رنگ شراب

خمار وحشتم از چشم آهوان نشکست

مگر به ساغر داغم دهد پلنگ شراب

گرانی ا‌ز مژه واچید شوخی نگهش

زدود ز آینهٔ برگ تاک زنگ شراب

ز حرف و صوت جهان در خمار دردسرم

دگر چه جوشد ازین شیشه جزترنگ شراب

حذرکنید ز انجام عیش این محفل

کدام شیشه‌که آخر نزد به سنگ شراب

فشارآب بقاکم زتیغ قاتل نیست

گلوی شیشهٔ ما راگرفته تنگ شراب

قدح به سرخوشی وهم می‌زنم بیدل

درین بهار چه دارد به غیر بنگ شراب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب

می‌شود چون آب‌گوهر خشک‌در مینا شراب

جام‌را همچشمی آن نرگس مخمورنیست

از هجوم موج‌گر مژگان‌کند انشا شراب

عشرتی‌گر هست‌دلها را به‌هم‌جوشیدن است

کم شود یک دانهٔ انگور را تنها شراب

غیر تقوا نیست اصل‌کار رندیهای ما

ازگداز سبحه پیداکرده‌اند اینجا شراب

عمرها شد بیخود از خواب غرور دانشیم

لیک‌گا‌هی می‌زند آبی به روی ما شراب

بسکه‌گفت‌وگوی مستان وقف ذکر باده است

تا لب ساغر ندارد جز خروش یا شراب

تا خیال توست در دل عیشها آماده است

نیست خامش شمع‌ما تا هست درمینا شراب

مشرب ما خاکساران فارغ ازآلودگی‌ست

نیست نقصان‌گر رسد بر دامن صحرا شراب

ما به زور می پرستی زندگانی می‌کنیم

چون حباب می بنای ماست سر تا پا شراب

حسن تشریف بهار است آب را در برگ‌گل

می‌کند در ساغر اندازد اگر پیدا شراب

آه از آن افسرده‌ای‌کز جوش صهبا نشکفد

همچو مینا خامشی را می‌کندگویا شراب

در سواد سرمه‌کن نظارهٔ چشم بتان

عشرت‌افروز است بیدل در دل شبها شراب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب

کز صدای جام نتوان فرق ‌کردن تا شراب

ظرف‌و مظروف توهم‌گاه هستی حیرت است

کس چه ‌بندد طرف ‌مستی زین پری مینا شراب

مقصد حیرت خرام اشک بیتابم مپرس

نشئه بیرون‌تاز ادراک است و خون‌پیما شراب

ما به امید گداز دل به خود بالیده‌ایم

یعنی این انگور هم خواهد شدن فردا شراب

در ره ما از شکست شیشه‌های آبله

می‌فروشد همچو جام باده نقش پا شراب

در سیهکاری سواد گریه روشن کرده‌ایم

صاف می‌آید برون از پردهٔ شبها شراب

پیچ وتاب موج زلف جوهر انشا می‌کند

گر نماید چهر در آینهٔ مینا شراب

خار و خس را می‌نشاند شعله در خاک سیاه

عاقبت هول هوس را می‌کند رسوا شراب

چون لب ‌ساحل نصیب ما همان خمیازه است

گر همه در کام ما ریزند یک دریا شراب

امتیازی در میان آمد دورنگی نقش بست

کرد بیدل ساغر ما را گل رعنا شراب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب

بی‌دماغی شیشه زد بر سنگ‌گفتم تا شراب

بزم امکان را بود غوغای مستی تا به‌کی

چند خواهد بود آخرجوش یک مینا شراب

دور وهمی می‌توان طی‌کرد چون اوراق‌گل

ساغر این بزم رنگ است و شکستنها شراب

مست تا مخمور این میخانه محتاجند و بس

وهم بنگ‌است اینکه‌گویی‌دارد استغنا شراب

عمرها بودیم مخمور سمندر مشربی

نیست از انصاف اگرریزی به خاک ما شراب

بیقراران طلب سر تا قدم‌کیفیتند

می‌کند ایجاد از هر عضو خود دریا شراب

ساغر بزم خیالم نرگس مخمورکیست

می‌روم مستانه از خود خورده‌ام‌گویا شراب

صبح ز خمیازه آخر جام شبنم می‌کشد

حسرت مخمور از خود می‌کند پیدا شراب

خون‌شدن سر منزلیم‌، از جستجوی ما مپرس

تاک می‌داند چها در پیش دارد تا شراب

بهرمنع می‌کشیها محتسب درکارنیست

بیدل آخر رعشه می‌بندد به دست ما شراب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب

گشت از هر موج ‌شمع حسرتی روشن درآب

صاف‌دل را شرم تعلیم خموشی می‌کند

ناید ازموج گهر جز لب به هم بستن درآب

در محیط‌عمرجان را رهزنی جزجسم نیست

غرقه را پیراهن خود بس بود دشمن در آب

محرمان وصل در خشکی نفس دزدیده‌اند

خار ماهی را نباشد سبز گردیدن در آب

صد تپش دربار دارد خجلت وضع غرور

موج نبض بیقرار است از رگ گردن در آب

صحبت رو آشنایان سر به سر آلودگی‌ست

آینه از عکس مردم می‌کشد دامن درآب

تا توان در شعله‌کردن ریشهٔ دود سپند

چون ‌حباب از تخم ‌ما سهل است بالیدن در آب

انفعال خودنمایی از سبک‌مغزان مخواه

هر خس و خاشاک نتواند فرو رفتن در آب

بوالهوس در مجلس می می‌شود طاووس مست

رنگهای مختلف می‌جوشد ز روغن در آب

خصم سرکش را فنا ساز از ملایم‌طینتی

آتش سوزان ندارد چاره جز مردن در آب

طبع روشن نیست بی‌وحشت ز اوضاع سپهر

صورت دام است بیدل عکس پرویزن درآب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

 

سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب

فلس ماهی دیدهٔ آهوکند خرمن در آب

هر نگه در دیدهٔ من ناله‌است اما چه سود

حلقهٔ زنجیر نومید است از شیون درآب

کی توانم در دل سنگین خوبان جاکنم

من‌که نتوانم فروبردن سر سوزن درآب

راه غربت عارفان را در وطن پوشیده نیست

گوهر ازگرداب دارد هر طرف روزن در آب

ظاهر و باطن به‌گرد عرض یکدیگرگم است

آب درگلشن نمایان است چون‌گلشن در آب

پوچ می‌آیی برون ازلاف هستی دم مزن

نیست‌بی‌عرض‌حباب‌از قطره‌خندیدن در آب

ما ضعیفان شبنم واماندهٔ این‌گلشنیم

از نم اشکی‌ست ما را دیده تا دامن در آب

گر چنین جوشد عرق از هرزه‌تازیهای فکر

نسخهٔ ما را خجالت خواهد افکندن درآب

غرق دنیاییم‌کو ساز منزه زیستن

جبههٔ‌فطرت تر است‌از دامن‌افشردن‌در آب

نرمی گفتار ظالم بی‌فسون‌کینه نیست

صنعتی دارد حسد از شعله پروردن درآب

هوش می‌باید قوی با چشم بیناکار نیست

جز به پا ممکن نباشد پیش پا دیدن در آب

یک نگه نادیده رخسار عرق‌آلوده‌اش

چون تری عمری‌ست بیدل‌کرده‌ام مسکن درآب

ادامه مطلب
یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  - 3:18 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4410640
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث