به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آه دود آخته‌ای می‌خواهم

روز شب ساخته‌ای می‌خواهم

زین محیطم هوس گوهر نیست

دل نگداخته‌ای می‌خواهم

فارغ از طوق وفا نتوان زیست

گردن فاخته‌ای می‌خواهم

تا شوم محرم خاک قدمت

سر افراخته‌ای می‌خواهم

صافی آینه منظورم نیست

خانه پرداخته‌ای می‌خواهم

به متاع تپش آباد هوس

آتش انداخته‌ای می‌خواهم

رنگها جمله سراغ ‌هوسند

گرد پی باخته‌ای می‌خواهم

ساز این انجمن آزادی نیست

آنطرف تاخته‌ای می‌خواهم

چشم زخمست شناسایی خلق

قدر نشناخته‌ای می‌خواهم

چون جرس تا ننمایم بیدل

نالهٔ ساخته‌ای می‌خواهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم

ساز غزال رام تو خشم پلنگ هم

دنباله‌های ابروت از دل گذشته است

می‌آید ازکمان توکار خدنگ هم

تنها نه دف ز حلقه به‌گوشان بزم تست

دارد سری به فکر سجود تو چنگ هم

رنگینی لباس چه مقدار دلکش است

گل‌کرده است این هوس از طبع سنگ هم

از آگهی به مغز خرد جمع‌کرده‌ایم

کیفیتی‌ که نیست در اوهام ننگ هم

زانو زدن ز خصم مپندار عاجزیست

پیداست این ادا دم‌ کین از تفنگ هم

ای خستت عقوبت جاوید، هوش‌دار

بدتر ز قبر می‌فشرد جسم تنگ هم

راهیست راه عمرکه خود قطع می‌شود

وصل فنا شتاب ندارد درنگ هم

عجزیست در مزاج تحیر سرشت من

کز خویش رفتنم نشکسته‌ست رنگ هم

درکارگاه عشق سلامت چه می‌کند

اینجا به طبع شیشه خزیده‌ست سنگ هم

بی‌الفت لباس ز عریان تنی چه باک

جنس دکان فخرپرستی‌ست ننگ هم

بیدل مباد منکر جام تهی شوی

دارد حضور قلقل مینا ترنگ هم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

ز دل چون غنچه یک چاک‌ گریبانگیر می‌خواهم

گشاد کار خود بی‌ناخن تدبیر می‌خواهم

نی‌ام مخمور می‌ کز قلقل مینا به جوش آیم

سیه مست جنونم غلغل زنجیر می‌خواهم

به‌ کوثر گر زند ساغر ندارد بسملم سیری

دم آبی اگر می‌خواهم از شمشیر می‌خواهم

بنایم ننگ ویرانی‌ کشید از دست جمعیت

غبار دامن زلفی پی تعمیر می‌خواهم

ز آتش‌ کاش احرام جنون بندد سپند من

به وحشت جستنی زین خانهٔ دلگیر می‌خواهم

به هر مویم هجوم جلوه خوابانده‌ست مژگانها

ز شوقت جنبشی چون خامهٔ تصویر می‌خواهم

به بوی غنچه نسبت‌ کرده‌ام طرز کلامت را

زبان برگ گل در عذر این تقصیر می‌خواهم

درین صحرا جنون هرزه فکر دامها دارد

دو عالم جسته است از خویش و من نخجیر می‌خواهم

لب سوفارم از خمیازه‌های بی‌پر و بالی

ز گردون مقوس همتی چون تیر می‌خواهم

حصول مطلب از ذوق تمنا می‌کند غافل

زمان انتظار هر چه باشد دیر می‌خواهم

به رنگ من برون آید کسی تا قدر من داند

به این امید طفلی را که خواهم پیر می‌خواهم

ز حد بگذشت بیدل مستی شور جنون من

به چوب‌ گل چو بلبل اندکی تعزیر می‌خواهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

شب وصل است از بخت اندکی توقیر می‌خواهم

به قدر یک دو دور صبح محشر دیر می‌خواهم

ز تیغ ناز او در خون تپم چندان که دل‌گردم

جهان‌گرکیمیا خواهد من این اکسیر می‌خواهم

به رنگ غنچه امشب دیده‌ام خواب پریشانی

ز چاک سینه یک آه سحر تعبیر می‌خواهم

به چشم اعتبار بیخودی عمری جنون کردم

کنون چون اشک یک افتادگی زنجیر می‌خواهم

درین گلشن خم تسلیم هر شاخی گلی دارد

به ذوق سجده خود را در جوانی پیر می‌خواهم

دو عالم نیست جز آیینهٔ زنگار پروردی

منم‌کانجا ز آه بی‌نفس تاثیر می‌خواهم

ندارد دشت امکان آنقدر میدان آزادی

نگاه آهوم ناچار پا در قیر می‌خواهم

ز رمز جستجوها غافلم لیک اینقدر دانم

که چون خورشید زیر خاک هم شبگیر می‌خواهم

درین گلشن سلامت باب جمعیت نمی‌باشد

چو رنگ گل شکستی عافیت تعمیر می‌خواهم

سفید از گریه شد چشم و همان مست تماشایم

به هربیحاصلیها روغنی زین شیر می‌خواهم

من و دلبر بهم نقشی ببستیم از هماغوشی

ز نقاش ازل زین رنگ یک تصویر می‌خواهم

چسان آید ز شمع‌ کشته بیدل محفل آرایی

زبان در سرمه خوابیده‌ست و من تقریر می‌خواهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم

چو شمع‌ خواب فراغت بس است ترک ‌کلاهم

غبار وادی الفت سوار ناز که دارد

مقیم سایهٔ بال هماست بخت سیاهم

دبیر حشر ز اعمال من شمار چه‌ گیرد

که شسته است خط از نامه انفعال‌ گناهم

درین چمن‌ که دم از رنگ و بو زدن دم تیغست

ز سنگ تفرقه چون غنچه خامشی است پناهم

تحیرم جرس شوق کاروان که دارد

که شور رفتن دل می‌چکد ز تار نگاهم

ز خود برآی و تماشای عرض شوکت من‌ کن

که برتر از خم گردون شکسته‌اند کلاهم

غرور حسن تو زیر قدم نکرد نگاهی

به ودایی‌ که دل برق سوخت عجز گیاهم

قدم به دامن تسلیم نشکنم به چه جرأت

دل شکسته شکسته‌ست شیشه بر سر راهم

چه آفتاب قیامت چه تاب آتش دوزخ

تری نبرد ز نقشی‌ که ‌کرد نامه سیاهم

چسان ز دام تحیر برون روم من بیدل

که همچو آینه از چشم خوبش در بن چاهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

وقت است‌کنیم‌گریه با هم

ای شمع شب است روز ما هم

دوریم جدا زدامن یار

چون دست شکسته از دعا هم

هستی چقدر رعونت انشاست

سرها دارد چو شمع پا هم

تا زندگیت نفس شمارست

رو چون نفس از خود و بیا هم

زین‌گرد نشسته در زمین‌ست

چیزیست چو صبح بر هوا هم

خونم چه نشان دهد زدستی

کایینه نگیرد از حنا هم

گر سر نکنم نیازتسلیم

چون اشک که بشکند کلاهم

از کوشش نارسا مپرسید

ما را نرساند تا به ما هم

هر جا بردیم نقب راحت

دیدیم بجا نبود جا هم

بر جوهرتیغ خم منازبد

سر می‌فکند قد دو تا هم

خاری ندمید ازین بیابان

مژگان طلب است خواب پا هم

بیدل چو عرق وفا سرشتان

آیند ز عبرت از حیا هم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

صید کمند شوقی‌ست از مهر تا به ما هم

جوش بهار حیرت یعنی‌گل نگاهم

با هر فسرده رنگی شادم‌ که پیش شمعت

تا بال می‌فشانم پروانه دستگاهم

جولان ناز سر کن اندیشه مختصر کن

ظلم آنقدر ندارد پا مالی‌گیاهم

تا زنگ پرده برداشت آینه محو صافی‌ست

خوابیده است عفوت در سایهٔ گناهم

زنجیر می نویسد سطری ز حال مجنون

در دعوی اسیران‌، زلف دو تا، گواهم

جوهر ز ضعف پروار آیینه می‌پرستد

نقش نگین داغ است سطری‌که دارد آهم

آمد به یاد شوقم‌کیفیت خرامی

شد موج ساغر می در چشم تر نگاهم

ای زلف یار تاکی با شانه همزبانی

ما نیزسینه چاکیم رحمی به حال ما هم

تاری‌ست پیکر من در چنگ ناتوانی

از زخمهٔ نگاهی بنواز گاه گاهم

عرض مثال امکان منظور الفتم نیست

در عالم تحیر آینه بارگاهم

قصرم سری ندارد یاگیر و دار فغفور

یارب چو موی چینی دل بشکندکلاهم

همدوش سایه رفتم تا خاک آستانش

از بخت تیره بیدل زین بیشتر چه خواهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 11:11 AM

 

چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم

صد رنگ لفظ و معنی بالیده در پناهم

هر چند چون حبابم بی‌دستگاه قدرت

تسخیر عالم آب ترکی‌ست ازکلاهم

اقبال بینوایی چندین فتوح دارد

دست تهی‌کلیدیست در پنجهٔ سیاهم

غافل مباش چون شمع از ناتوانی من

صد انجمن ز خود رفت بر دوش اشک و آهم

در بارگاه همت سرگرمیی ندارد

هنگامهٔ گدایی یعنی دماغ شاهم

ای جرأت فضولی تا کی سر تماشا

چون دل ز چشم حیران چاه است پیش راهم

آیینه را ز جوهر تمهید دور باش است

آخر غبار آن خط شد رهزن نگاهم

در سرکشی دو تایم در ناله بینوایم

با هر چه بر نیایم عجز است عذر خواهم

تصویر انتظارم از راحتم مپرسید

در خواب بیخودی هم چشمم نشد فراهم

چون سایه‌ام سراپا تمثال تیره‌روزی

دیگر چه وانماید آیینهٔ سیاهم

باید چو موج‌ گوهر آسوده خاک گشتن

از عافیت مپرسید در منزلست راهم

ای آرزو مشوران بیهوده اشک ما را

مینا شکسته‌ای چند آسوده‌اند با هم

بید‌ل سراغ رنگم از گرد آه دریاب

در گرد باد محو است پرواز برگ ‌کاهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم

بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم

سر رشتهٔ جنونم ‌گیسوی ‌کیست یا رب

شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم

دریای جست‌وجو را بی پا و سر حبابیم

صحرای آرزو را بی‌پا و سر گیاهم

چون نی اگر چه نخلم بی برگ سایه داریست

بس ناله‌گر ضعیفی آسودهٔ پناهم

گردون که از فروغش هر ذره آفتابیست

چون داغ در سیاهیست ازکوکب سیاهم

آخر ز شرم هستی باید به خود فرو رفت

چون شمع در کمین‌ست از جیب خویش جاهم

سرمایهٔ حیا بود آیینه‌ گشتن من

همواره کرد حیرت انگارهٔ نگاهم

محمل به دوش وهمم فرصت شماری‌ام کو

چون عمر در گذشتن مرهون سال و ماهم

از جادهٔ رمیدن تا منزل رسیدن

دارد دل شکسته چون دانه زاد راهم

هر چند هستی من بی‌مغزی حبابی است

دریا سری ندارد جز در ته کلاهم

مشتاق‌ جلوه بودن آیین بی بصر نیست

در حیرتم چه حرفست ای بی‌خبر نگاهم

شبنم به هر فسردن محو هواست بیدل

دل عقده‌ای ندارد در رشته‌های آهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

به هر طرف‌ که هوای سفر شکست‌ کلاهم

همان شکست شد آخر چو موج توشهٔ راهم

خیال موی میان‌که شدگره به دل من

که عرض معنی باریک می دهد رگ آهم

به‌گلشنی‌که ادب داشت آبیاری حیرت

نمو ز جوهر آیینه وام‌کردگیاهم

کفیل عافیت من بس است وضع ضعیفی

ز رنگ رفته همان سر به بالش پرکاهم

به صفحه‌ای که نویسند حرفی از عمل من

خطاست نقطه‌اش از انفعال کار تباهم

به جز وبال چه دارد سواد نسخهٔ هستی

بس است آفت مورکلف به خرمن ماهم

به قطرگی ز محیطم مباش آنهمه غافل

اگر چه موی‌کمر نیستم حباب‌کلاهم

عبث درین چمنم نیست پر فشانی الفت

چو صبح بوی‌گلی دارد آشنایی آهم

چه ممکنست نبالد به عجز ریشهٔ جهدم

شکست آبله می‌افکند چو تخم به راهم

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل

به خود نمی‌رسم از بسکه نارساست نگاهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4640223
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث