به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم

بشکنید این سازها تا چیزی از دل بشنوم

غافل از معنی نی‌ام لیک از عبارت چاره نیست

هرچه لیلی گویدم باید ز محمل بشنوم

تا به فهم آید معانی رنگ می‌بازد شعور

گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم

چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست

کاش شور این محیط ازگرد ساحل بشنوم

احتیاج و شرم با هم می‌گدازد سنگ را

آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم

دوستان خون بحل هم ازدیت نومید نیست

واگذاربدم دمی تا نام قاتل بشنوم

ای تپیدن بعد مرگم آنقدر همت‌گمار

کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم

از حضور دل نفس غافل نمی‌خواهد مرا

جاده‌ گوشم می‌کشد کآواز منزل بشنوم

شور امکان بی‌تغافل قابل تفهیم نیست

گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم

خامشی مضمون نوایی چند داغم کرده است

از زبان شمع تاکی شور محفل بشنوم

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن

آب می‌گردم همه‌گر شعر بیدل بشنوم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

از انفعال عشرت موهوم آگهم

ای چرخ پر مکن قدح هاله از مهم

صبح ازل شکوفهٔ اشکم بهار داشت

هم در پگاه بود چراغان بیگهم

شمعم فروتنی ز مزاجم نمی‌رود

هر چند سر به اوج ‌کشم مایل چهم

پا درگل کدورتم از التفات جسم

گر اندکی ز وهم برآیم منزهم

کو جهد همتی‌ که به همدوشیت رسد

ازگردن بلند تو یکدست کوتهم

پیری شکنج پوست به جسم فسرده است

رختم امید شست‌کنون می‌کند تهم

از قامت خمیده گذشتن وبال شد

این ناخن بریده که افکند در رهم

گنجینه و ذخیرهٔ اسباب اعتبار

دست تاسفی است اگر آوری بهم

خاکم به پایمالی وضعم تأملی

تا بینی آستان‌که‌ام یا چه درگهم

از کبک من ترانهٔ مستان شنیدنی‌ست

چیزی دگر مپرس همین الله الهم

تا بارگاه فقر شکوه ‌که می‌رسد

بیدل‌ گذشتگی‌ست جنیبت‌کش شهم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم

چرا ترا نگزینم‌که آفتاب‌گزینم

چراغ عشرت این بزم بی تو نور ندارد

مگر در آتشی افتم که ماهتاب گزینم

به چشمه گر بردم احتیاج تشنه لبی‌ها

جبین به عرق دهم تا ز آب تری گزینم

ز حرص چند کشم انتظار مخمل و دیبا

روم به سایهٔ دیوار فقر و خواب‌ گزینم

به محفلی که نم منتی است در می جامش

سپند نالم اگر اشکی از کباب گزینم

طپانچه نقد نشاط است و گوشمالی مالش

چه آرزو کنم از دف‌، چه از رباب‌ گزینم

گذشته است ز هم کاروان محمل فرصت

درنگ ‌کو که من بیخبر شتاب‌ گزینم

به هر دری‌که نشاند ز خود تهی شدن من

چو حلقه چشم‌ کنم باز و فتح‌ باب‌ گزینم

به مکتبی‌که بود درسش از حدیث تعلق

همین گسستن شیرازه از کتاب گزینم

نی‌ام ستمکش اوهام تا به زهد ریایی

خمار خلد ز ترک شراب ناب‌ گزینم

به قصر خلد رسانم طناب خیمهٔ عصیان

چو ریش زاهد اگر یک دو گز ثواب‌ گزینم

فلک اگر دهدم اختیار عزت و خواری

به‌گنج پا زنم و یک دل خراب‌گزینم

مدم به‌گوش خیالم فسون آتش الفت

که شکل موی ضعیفم مباد تاب‌گزینم

دماغ دردسر موج این محیط که دارد

قدح نگون‌کنم و مشرب حباب‌گزینم

بجوشم و به در ایم ازبن هوسکده بیدل

به جوش خم چقدر خامی شراب‌ گزینم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

تا چند ز غفلت طرب اندیش نشینم

کو درد که لختی به دل ریش نشینم

یک چشم زدن الفت اشک و مژه‌ کم نیست

ظلمست درین غمکده زین بیش نشینم

در آتش امید سپندم منشانید

ناجسته ز خود چند به تشویش نشینم

گردون دو نفس نقش حصیرم نپسندید

تا پهلوی آسایش درویش نشینم

آب‌ گهرم چند درین‌ کینه پرستان

ممنون دم تیغ و سر نیش نشینم

از نقش قدم سرکشی ناز نشاید

تا محو شدن به‌ که ادب‌ کیش نشینم

بر دامن پاک تو غبارم من بیدل

مگذار که دیگر به سر خویش نشینم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم

ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم

با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی

کارزو چین شد چو بند نیشکر در دامنم

تا عرق باشد نم اشکی دگر درکار نیست

چون جبین شرمساران چشم تر در دامنم

برکمر دارند دامن وحشت آهنگان و من

وحشتی دارم که می‌بندد کمر در دامنم

می‌زدم پایی به غفلت فتنه‌ها وا کرد چشم

خفته بود آشوب چندین دشت و در، در دامنم

بیش ازبن نتوان در پرواز گمنامی زدن

کز خجالت ریخت عنقا بال و پر در دامنم

ناامید وحشتم از بیدماغیها مپرس

بس که چیدم نیست از دامن اثر در دامنم

عشق ز افسون نفس هیهات آگاهم نکرد

چنگ زد این خار غم پر بی‌خبر در دامنم

با فلک‌گفتم ره صحرای عجزم طی نشد

گفت من‌ هم چون تو حیران سفر در دامنم

در چه سامان است بیدل‌ کسوت مجنون من

تا گریبان در خیال آید سحر در دامنم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم

به پا چو آبله فرسودنست تسکینم

ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است

مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم

به اختلاط هوس سخت مایلم یارب

سریشمی ‌نکند غفلت‌ شلایینم

چو شمع راحتم از پهلوی ضعیفیهاست

پر است از پر رنگ شکسته بالینم

هزار شکر که آخر ز حسن سعی وفا

حنای پای تو گردید اشک رنگینم

ز نقش پای تو بوی بهار می‌آید

بیاکه جبهه نهم برزمین وگل چینم

تپیدن دل من جوهر چه آینه است

که می‌روم ز خود و جلوهٔ تو می‌بینم

به آستان تو عهد غبار من اینست

که‌ گر سپهر شوم جز به خاک ننشینم

نه نقش پایم و نی سایه اینقدر دانم

که خاک راه توام خواه آن و خواه اینم

هوس به لذت جاهم نکرد دعوت حرص

مگس نداد فریب از لعاب شیرینم

به پایداری صبرم فلک ندارد دست

به نشتر رگ خارا کمر کشد کینم

نهفته در سخنم انفعال مضمونی

که لب چو جبهه عرق می‌کند به ‌تحسینم

به رنگ جوهر آبی ‌که در گهر سوزد

غبارگشته‌ام اما بجاست تمکینم

مبرهن است ز آثار نام من بیدل

که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

پیشانی عرق ریز برداشت آستینم

بی قدریم برآورد همقدر آتش خس

بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم

آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند

صبحی نشد که من هم دامن به خنده چینم

نامم گداخت چندان از انفعال شهرت

کز فلس ماهیان برد نقش دگر نگینم

گویند از میانش جز در کمان نشان نیست

من هم درین توهم همسایهٔ یقینم

چون موج از محبت هر چند آب‌گشتم

نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم

در صلحنامهٔ هوش ثبت است بی‌دماغی

رحمی است کز خط جام بندد کمر نگینم

الفاظ بی معانی بر فطرتم ستم کرد

دست چنار تا کی بندد حنای زینم

خودداری‌ام دل افشرد کو صنعت جنونی

کز چاک یک گریبان صد دامن آفرینم

آخر به سجده تازی از من‌ که می‌برد پیش

بگذار یک دو روزی میدان‌کشد جبینم

سامان سر بلندی یمنی نداشت بیدل

چون شمع آخر کار زد گریه بر زمینم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

صفحهٔ هستی شرر تاراج آهی می‌کنم

یک نگه سیر چراغان جلوه‌گاهی می‌کنم

تا غبار من به ناز آسمانی پر زند

مشت خاکی هست نذر شاهراهی می‌کنم

آنقدر واماندهٔ عجزم که مانند هلال

سیر ابرو تا جبین در عرض ماهی می‌کنم

دوری مقصد به این نیرنگ هم می‌بوده است

کز خیال پر به خود هم اشتباهی می‌کنم

هیچکس را جز حیا در جلوه‌گاهش بار نیست

چشم می‌گردد عرق تا من نگاهی می‌کنم

در طریق عجز همدوشم به وضع آبله

سر به پایی می‌گذارم قطع راهی می‌کنم

گر بهشتم مدعا می‌بود تقوا کم نبود

امتحان رحمتی دارم گناهی می‌کنم

دوستان معذور کز سر منزل وضع شعور

بس که دورم یاد خود هم گاه‌گاهی می‌کنم

اینقدر هم مشرب گرداب غفلت داشته‌ست

در محیط از جیب خویش ایجاد چاهی می‌کنم

قامت پیری سرم در دامن زانو شکست

شوق پندارد خیال کج‌کلاهی می‌کنم

بس که چون صبحم تنک سرمایه افتاده‌ست شوق

می‌درم صد جیب تا اظهار آهی می‌کنم

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس

بس که رنگم می‌پرد هر سو نگاهی می‌کنم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

باز بیتابانه ایجاد نوایی می‌کنم

مطلب دیگر نمی‌دانم دعایی می‌کنم

مدعای صبح زین باغ امتحان فرصت است

تا نفس پر می‌زند کسب هوایی می‌کنم

ناامید عالم اقبال نتوان زیستن

استخوان نذر مدارای همایی می‌کنم

دامن دیگر نمی‌یابم درین حرمان ‌سرا

عذر بیکاری‌ست بیعت با حنایی می‌کنم

چون نفس کارم به تعمیر دل افتاده‌ست لیک

طرح بنیادی ز آب و گل جدایی می‌کنم

زور بازوی توکٌل ناخدای دیگر است

بی‌غم ساحل درین دریا شنایی می‌کنم

هر کجا باشم درین وحشت دلیل کاروان

جاده‌ها را محمل بانگ درایی می‌کنم

کو جوانی تا توانم عذر طاقت خواستن

پیرگشتم خدمت قد دوتایی می‌کنم

پیش یارانم دل بی‌آرزو شرمنده کرد

جام خالی ‌گر قبول افتد حیایی می‌کنم

از تصنع ننگ دارم ورنه من همچون سحر

می‌درم جیبی دماغ دلگشایی می‌کنم

یک سر مو گر برون آیم ز فکر نیستی

یا قیامت می‌نمایم یا بلایی می‌کنم

ما و من بیدل تعلق باف شغل زندگی‌ست

رشته‌ها می‌تابم و بند قبایی می‌کنم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

 

دل را به مستی از من و ما ساده می‌کنم

بال صدای جام تر از باده می‌کنم

فکرتعلق جسدم نیست چون نفس

عمریست خدمت دل آزاده می‌کنم

جیبی به صد شکفتگی صبح می‌درم

حسرت نیاز عقل جنون زاده می کنم

در رنگ زرد می‌شکنم گرد خون دل

یاقوت می‌گدازم و بیجاده می‌کنم

جولان شعله عافیتش وقف اخگر است

من هم بساط آبله آماده می‌کنم

سیلم‌، ز بیقراری مجنون من مپرس

هر جا که منزلیست غمش جاده می‌کنم

شوق نثار خجلت‌ گوهر نمی‌کشد

نذر خرام او سر افتاده می‌کنم

چشم خیال دوخته‌ام بر طلسم دل

آیینه حلقهٔ در نگشاده می‌کنم

گرد شکوه وحشتم از نه فلک گذشت

بیدل هنوز یک علم استاده می‌کنم

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  - 10:43 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 283

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4640239
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث