من دوش به کاسهٔ رباب سحری
مینالیدم ترانهٔ کاسهگری
با کاسهٔ می درآمد آن رشک پری
گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خوری
من دوش به کاسهٔ رباب سحری
مینالیدم ترانهٔ کاسهگری
با کاسهٔ می درآمد آن رشک پری
گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خوری
من ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
من دوش به خواب در بدیدم قمری
دریا صفتی عجایبی سیمبری
امروز بگرد هر دری میگردم
کز یارک دوشینه چه دارد خبری
من خشک لب ار با تو دم تر زدمی
در عشق تو عالمی به هم برزدمی
یک بوسه اگر لبم توانستی داد
بر پای تو دستک ز بر سر زدمی
من جان تو نیستم مگو جان غلطی
من جان جنیدم و سری سقطی
کی باشم جان هر خری کوردلی
کو باز نداند سقطی از سخطی
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی
مقصود از این عمر خرابم تو بسی
من میدانم که چون بخواهم رفتن
پرسند چه کردهای جوابم تو بسی
من پیر فنا بدم جوانم کردی
من مرده بدم ز زندگانم کردی
میترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی
من بادم و تو برگ نلرزی چکنی
کاری که منت دهم نورزی چکنی
چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم
صد گوهر و صد بحر نیرزی چکنی
من بادم و تو برگ نلرزی چکنی
کاری که منت دهم نورزی چکنی
چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم
صد گوهر و صد بحر نیرزی چکنی
من بیدلم ای نگار و تو دلداری
شاید که بهر سخن ز من نازاری
یا آن دل من که بردهای بازدهی
یا هر چه کنم ز بیدلی برداری