گفتم چشمم گفت سحابی کم گیر
گفتم جگرم گفت سرابی کم گیر
گفتم که دلم گفت کبابی کم گیر
گفتم که تنم گفت خرابی کم گیر
گفتم چشمم گفت سحابی کم گیر
گفتم جگرم گفت سرابی کم گیر
گفتم که دلم گفت کبابی کم گیر
گفتم که تنم گفت خرابی کم گیر
گر رنگ خزان دارم و گر رنگ بهار
تا هردو یکی نشد نیامد گل و خار
در ظاهر خار و گل، مخالف دیدار
بر چشم خلاف دید، خندد گلزار
گر گل کارم بیتو نروید جز خار
ور بیضهٔ طاوس نهم گردد مار
ور بر گیرم رباب بر درد تار
ور هشت بهشت برزنم گردد چار
گفتم بنما که چون کنم بمیر
گفتم که: شد آب روغنم گفت بمیر
گفتم که شوم شمع من پروانه
ای رو تو شمع روشنم گفت بمیر
گر در سر و چشم عقل داری و صبر
بفروش زبان را و سر از تیغ بخر
ماهی طمع از زبان گویا ببرید
ز این رو نبرند از تن ماهی سر
گر جان داری بیار جان باز آخر
آنجای که بردهای ز آغاز آخر
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آخر
گر جان داری بیار جان باز آخر
آنجای که بردهای ز آغاز آخر
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آخر
طبعم چو حیات یافت از جلوهٔ فکر
آورد عروس نظم در حجرهٔ ذکر
در هر بیتی هزار دختر بنمود
هر یک به مثال مریم آبستن و بکر
فرمود خدا به وحی کای پیغمبر
جز در صف عاشقان بمنشین بگذر
هر چند ز آتشت جهان گرم شود
آتش میرد ز صحبت خاکستر
ساقی گفتم ترا می ساده بیار
وان زنده کن مردم آزاده بیار
گفتی که در این دور فلک بادی هست
تا باد رسیدن ای صنم باده بیار