با همت باز باش و یا هیبت شیر
در مخزن جان درآی با دیدهٔ سیر
رو زود بدانجا که نه زود است و نه دیر
بر بالا رو که خود نه بالا است نه زیر
با همت باز باش و یا هیبت شیر
در مخزن جان درآی با دیدهٔ سیر
رو زود بدانجا که نه زود است و نه دیر
بر بالا رو که خود نه بالا است نه زیر
بالا منشین که هست پستی خوشتر
هشیار مشو که هست مستی خوشتر
در هستی دوست نیست گردان خود را
کان نیستی از هزار هستی خوشتر
این صورت باغست و در او نیست ثمر
تو رنجه مشو بیهده سوگند مخور
یا کار معلق و فریبست و غرر
خود از تو نجست کس از این جنس خبر
این صورت باغست و در او نیست ثمر
تو رنجه مشو بیهده سوگند مخور
یا کار معلق و فریبست و غرر
خود از تو نجست کس از این جنس خبر
بالا بنگر دو چشم را بالا دار
صاحبنظری کن و نظر با ما دار
مردانه و مرد روی دل اینجا دار
آوردم و آمدم تو دانی یاد آر
ای مرد سماع معده را خالی دار
زیرا چو تهیست نی کند نالهٔ زار
چون پر کردی شکم ز لوت بسیار
خالی مانی ز دلبر و بوس و کنار
ای ظل تو از سایهٔ طوبی خوشتر
ای رنج تو از راحت عقبی خوشتر
پیش از رخ بندهٔ معنی بودم
ای نقش تو از هزار معنی خوشتر
ای عشق خوشی چه خوش که از خوش خوشتر
آتش به من اندر زن کاتش خوشتر
هر شش جهت از عشق خوشآباد شدست
با این همه بیرون شدن از شش خوشتر
ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار
گر دیده وری ز هر سه بندی زنار
در توبهٔ نیستی شو و باک مدار
کاین فقر منزه است ز یار و اغیار
ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر
ای همدم روح قدس از دم بگذر
گفتی که ز غم گریختم شاد شدم
شادی روان خود از این هم بگذر