گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
چون برخیزی ز خواب باشی تشنه
سودت ندهد آب که در خواب خوری
گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
چون برخیزی ز خواب باشی تشنه
سودت ندهد آب که در خواب خوری
گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
چون برخیزی ز خواب باشی تشنه
سودت ندهد آب که در خواب خوری
گرنه حذر از غیرت مردان کنمی
آن کار که دوش گفتهام آن کنمی
ور رشک نبودی همه هشیاران را
بیخویش و خراب و مست و حیران کنمی
گر من مستم ز روی بدکرداری
ای خواجه برو تو عاقل و هشیاری
تو غره به طاعتی و طاعت داری
این آن سر پل نیست که میپنداری
گر مجلس انس را به کار آمدمی
هردم بدر تو بنده وار آمدمی
گر آفت تصدیع نبودی و ملال
هر روز برت هزار بار آمدمی
گر گفتن اسرار تو امکان بودی
پست و بالا همه گلستان بودی
گر غیرت نخوت نه در ایام بدی
هر فرعونی موسی عمران بودی
گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی
روی عاشق چنین مزعفر نبدی
گر آنکه صدف را غم گوهر نبدی
بگشاده لب و عاشق و مضطر نبدی
گر قدر کمال خویش بشناختمی
دامان خود از خاک بپرداختمی
خالی و سبک بر آسمان تاختمی
سر بر فلک نهم برافراختمی
گر عاشق زار روی تو نیستمی
چندان به در سرای تو نه ایستمی
گفتی که مایست بردرم خیز برو
ای دوست اگر نه ایستمی نیستمی
گر عاشق روی قیصر روم شوی
امید بود که حی قیوم شوی
از هجر مگو به پیش سلطان وصال
میترس کزین حدیث محروم شوی