به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

یا ساقی الحی اسمع سؤالی

انشد فادی، واخبر بحال

قالو تسلی، حاشا و کلا

عشق تجلی من ذی‌الجلال

العشق فنی، والشوق دنی

والخمر منی، والسکر حالی

عشق وجیهی، بحر یلیه

والحوت فیه روح‌الرجال

انتم شفایی، انتم دوایی

انتم رجایی، انتم کمالی

الفخ کامن، والعشق آمن

والرب ضامن، کی لاتبالی

عشق موبد، فتلی تعمد

و انا معود، بأس‌النزال

گفتم که: « ما را هنگامه بنما »

گفت: « اینک اما تو در جوالی

بدران جوال و سر را برون کن

تا خود ببینی کندر وصالی

اندر ره جان پا را مرنجان

زیرا همایی با پر و بالی »

گفتم که: « عاشق بیند مرافق »

گفتا که: « لالا ان کان سالی »

گفتم که: « بکشی تو بی‌گنه را »

گفتا: « کذا هوالوصل غالی »

گفتم « چه نوشم زان شهد؟ » گفتا

« مومت نباشد هان، تا نمالی »

انعم صباحا، واطلب رباحا

وابسط جناحا فالقصر عالی

می‌نال چون نا، خوش همنشینا!

حقست بینا، هر چون که نالی

انا وجدنا درا، فقدنا

لما ولجنا، موج‌اللیالی

می گرد شبها، گرد طلبها

تا پیشت آید نیکو سگالی

می گرد شب در، مانند اختر

ان‌اللیالی بحراللالی

دارم رسولی، اما ملولی

یارب خلص، عن ذی‌الملال

عندی شراب لوذقت منه

بس شیرگیری، گرچه شغالی

درکش چو افیون، واره تو اکنون

گه در جوابی، گه در سوالی

من سخت مستم، به خود خوشستم

یا من تلمنی، لم تدر حالی

جانا فرود آ، از بام بالا

وانعم بوصل، فالبیت خالی

گفتم که: « بشنو، رمزی ز بنده »

گفتا که: « اسکت یا ذاالمقال »

گفتم: « خموشی صعبست » گفتا:

یا ذاالمقال، صرذاالمعالی

کس نیست محرم، کوتاه کن دم

والله اعلم، والله تالی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:36 PM

 

هذا سیدی، هذا سندی

هذا سکنی، هذا مددی

هذا کنفی، هذا عمدی

هذا ازلی، هذا ابدی

یا من وجهه، ضعف القمر

یا من قده صعف‌الشجر

یا من زارنی، وقت‌السحر

یا من عشقه نور نظری

گر تو بدوی، ور تو بپری

زین دلبر جان، خود جان نبری

ور جان ببری از دست غمش

از مرده خری، والله بتری

ایلا کلیمو ایلا شاهمو

خراذی دیذیس ذوزمس آنیمو

پوذپسه بنی، پوپونی لالی

میذن چاکوس کالی تو یالی

از لیلی خود مجنون شده‌ام

وز صد مجنون افزون شده‌ام

وز خون جگر پرخون شده‌ام

باری بنگر تا چون شده‌ام

گر زانک مرا زین جان بکشی

من غرقه شوم، در عین خوشی

دریا شود این دو چشم سرم

گر گوش مرا زان سو بکشی

یا منبسطا فی تربیتی

یا مبتشرا فی تهنیتی

ان کنت تری ان تقتلنی

یا قاتلنا انت دیتی

گر خویش تو بر مستی بزنی

هستی تو بر هستی بزنی

در حلقه درآ بهر دل ما

شکلی بکنی دستی بزنی

صدگونه خوشی دیدم ز کسی

گفتم که: « لبت »، گفتا: « نچشی »

بر گورم اگر آیی بنگر

پرعشق بود چشمم ز کشی

آن باغ بود بی‌صورت بر

وآن گنج بود بی‌صورت زر

شب عیش بود بی‌نقل و سمر

لاتسألنی زان چیز دگر

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:36 PM

 

هذا طبیبی، عند الدوآء

هذا حبیبی، عند الوء

هذا لباسی، هذا کناسی

هذا شرابی، هذا غذایی

هذا انیسی، عندالفراق

هذا خلاصی، عند البء

قالوا تسلی، حاشا و کلا

قلبی مقیم، وسط الوفء

این کان احمد، قلبی تعمد

روحی فداه، عند الفنء

ان کان شاکی، یبغی هلاکی

سمعا و طاعه ذا مشتهایی

هذا سلحدار، لایدخل الدار

الا بدینار، عند الابء

مونی حیاتی، حصدی نباتی

حبسی نجاتی، مقتی بقایی

یا من یلمنی، مالک و مالی

صبری محال فی الاتقء

روحی مصیب، قلبی مصاف

صبری مذاب، فی حرنایی

انا نسینا، ما قد لقینا

لما راینا، بدر الضیء

یا ذوفنونی، ابصر جنونی

فوق‌الظنون، خرق الحیاء

امروز دلبر یکبار دیگر

آمد که گیرد مرغ هوایی

گر او پذیرد، ده ده بگیرد

لیکن بخیلست، در رخ نمایی

بر گرد دلبر، پانصد کبوتر

پر می‌فشانند، بهر گوایی

ای نیم مرده، پران شو اینجا

کاینجا نماند، بی‌اشتهایی

مستان کم زن، رستند از تن

دزدم گلیمی، من از کسایی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

گهی پرده‌سوزی، گهی پرده‌داری

تو سر خزانی، تو جان بهاری

خزان و بهار از تو شد تلخ و شیرین

توی قهر و لطفش، بیا تا چه داری

بهاران بیاید، ببخشی سعادت

خزان چون بیاید، سعادت بکاری

ز گلها که روید بهارت ز دلها

به پیش افکند گل سر، از شرمساری

گرین گل ازان گل یکی لطف بردی

نکردی یکی خار در باغ خاری

همه پادشاهان، شکاری بجویند

توی که به جانت بجوید شکاری

شکاران به پیشت، گلوها کشیده

که جان بخش ما را، سزد جان سپاری

قراری گرفته، غم عشق در دل

قرار غم الحق دهد بی‌قراری

دلا معنی بی‌قراری بگویم

بنه گوش، یارانه بشنو، که یاری

فدیت لمولی به افتخاری

بطی‌الاجابة، سریع‌الفرار

و منذ سبانی هواه، ترانی

اموت و احیی، بغیر اختیاری

اموت بهجر، و احیی بوصل

فهذاک سکری، وذاک خماری

عجبت بانی اذرب بشمس

اذا غاب عنی زمان‌التواری

اذا غاب غبنا، و ان عاتعدنا

کذا عادةالشمس فوق‌الذراری

بمائین یحیی، بحس و عقل

فذوا الحس راکد، وذوا العقل جاری

فماالعقل، الا طلاب المواقب

و ماالحس الاخداع العواری

فذو العقل یبصر هداه و یخضع

و ذوالحس یبصر هواه یماری

گهی آفتابی ز بالا بتابی

گهی ابرواری چو گوهر بباری

زمین گوهرت را به جای چراغی

نهد پیش مهمان به شبهای تاری

ز من چون روی تو ز من رود هم

برم چون بیایی، مرا هم بیاری

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

الام طماعیة العاذل

ولا رأی فی‌الحب للعاقل

برادر، مرا در چنین بی‌دلی

ملامت رها کن، اگر عاقلی

یراد من‌الطبع نسیانکم

و یا بی‌الطباع علی‌الناقل

تو عاقل ازانی که عاشق نهٔ

ترا قبله عشقست اگر مقبلی

و انی لا عشق، من عشقکم

نحولی و کل فتی ناحل

به صورت فریبی مرا روز و شب

ز جان برنخیزی که بس کاهلی

و لوزلتم، ثم لم ابککم

بکیت علی حبی‌الزائل

منم مرغ آبی، توی مرغ خاک

ازین منزلم من، تو زان منزلی

اینکر خدی دموعی و قد

جری منه فی مسلک سابل؟

لکم دینکم خوان، ولی دین برو

وگر نی بوصل آ، اگر واصلی

اول دمع جری فوقه؟

و اول حزن علی راحل؟

بر آفتابست مه در کمی

ازو دور ماند گه کاملی

وهبت‌السلو لمن لا منی

و بت من‌العشق فی شاغل

چو جان ولی شد قرین قمر

ببارد چو باران بلا، بر ولی

ولو کنت فی اسر غیرالهوی

ضمنت ضمان الی وائل

فلا استغیث الی ناصر

ولا اتضعضع من خاذل

ازین در برد جمله عالم مراد

برین در بمیرم، چو تو سایلی

کان‌الجفون علی مقلتی

ثیاب شققن علی ثاکل

برین در چو دری درون صدف

چو دوری، چو ریمی، که در دملی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

الام طماعیة العاذل

ولا رأی فی‌الحب للعاقل

برادر، مرا در چنین بی‌دلی

ملامت رها کن، اگر عاقلی

یراد من‌الطبع نسیانکم

و یا بی‌الطباع علی‌الناقل

تو عاقل ازانی که عاشق نهٔ

ترا قبله عشقست اگر مقبلی

و انی لا عشق، من عشقکم

نحولی و کل فتی ناحل

به صورت فریبی مرا روز و شب

ز جان برنخیزی که بس کاهلی

و لوزلتم، ثم لم ابککم

بکیت علی حبی‌الزائل

منم مرغ آبی، توی مرغ خاک

ازین منزلم من، تو زان منزلی

اینکر خدی دموعی و قد

جری منه فی مسلک سابل؟

لکم دینکم خوان، ولی دین برو

وگر نی بوصل آ، اگر واصلی

اول دمع جری فوقه؟

و اول حزن علی راحل؟

بر آفتابست مه در کمی

ازو دور ماند گه کاملی

وهبت‌السلو لمن لا منی

و بت من‌العشق فی شاغل

چو جان ولی شد قرین قمر

ببارد چو باران بلا، بر ولی

ولو کنت فی اسر غیرالهوی

ضمنت ضمان الی وائل

فلا استغیث الی ناصر

ولا اتضعضع من خاذل

ازین در برد جمله عالم مراد

برین در بمیرم، چو تو سایلی

کان‌الجفون علی مقلتی

ثیاب شققن علی ثاکل

برین در چو دری درون صدف

چو دوری، چو ریمی، که در دملی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی

ارنی وجهک ساعة، نقتدی ایم هو کی

من ردا اکرامکم، نرتدی ایم هو کی

فی سناسیمائکم نهتدی، ایم هو کی

خوش بود از جام تو، بیخودی ایم هو کی

در صبوح از نقل تو، نغتدی ایم هو کی

همچو مه در شهرها، شاهدی ایم هو کی

از همه بیندت، مقتدی ایم هو کی

حاضر و آواره را، مسندی ایم هو کی

کعبه‌وار آفاق را، مسجدی ایم هو کی

برد عشقت از دلم، زاهدی ایم هو کی

اسکتوا ذاک‌الخیال، قایدی ایم هو کی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

بار منست او بچه نغزی، خواجه اگرچه همه مغزی

چون گذری بر سر کویش، پای نکونه که نلغزی

حدثنی صاحب قلبی، طهرلی جلدة کلبی

اضحکنی نور فادی، اسکرنی شربة ربی

وز در بسته چو برنجی، شیوه کنی زود بقنجی؟!

شیوه مکن، قنج رها کن، پست کن آن سر، که بگنجی

طاب لحبی حرکاتی، صار خساری برکاتی

انت حیاتی و تعدی، طال حیاتی بحیاتی

جان دل تو، دل جانی، قبلهٔ نظاره کنانی

چونک شود خیره نظرشان، از ره دلشان بکشانی

عمرک یا عمر و تولی، زادک یا زید تجلی

کم تنم‌اللیل؟! تنبه! قد ظهرالصبح، تجلی

خانهٔ دل را دو دری کن، جانب جان راه‌بری کن

طالب دریای حیاتی، سنگ دلا، رو گهری کن

یا سندی انت جمالی ، انت دلیلی ودلالی

کیف تجوز و ترجی، تعرض عنی لملالی

جان و روان خیز روان کن، با شه شاهان سیران کن

هیچ بطی جوید کشتی؟! جان شدهٔ ترک مکان کن

قد طلع‌البدر علینا، قد وصل‌الوصل الینا

یا فئتی وافق بدر فیه نذرنا والینا

ای طربستان، چه لطیفی؟! ای سرمستان چه ظریفی؟!

ده بخوری تو بدهی یک، کی بود این شرط حریفی؟!

کل مساء و صباح یسکرناالعشق براح

قد یس‌المحزن منا، التحق الحزن بصاح

بس کن گفتار رها کن، باز شهی قصد هوا کن

باز رو ای باز بدان شه، با شه خود عهد و وفا کن

بسکم‌الهجر فعودوا، فی طلب‌الوصل سعود

امتنع‌الوصل بشح، اجتنبواالشح، وجودوا

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری

ارحم حنین قلبی لا تسع فی ضراری

دل را مکن چو خاره، مگزین ز ما کناره

یا منیة الفاد، دار ولا تمار

ساقی خاص روحی، در ده می صبوحی

اللیل قد تولی و البدر فی‌التواری

ای برده هوش ما را، یار آر دوش ما را

اسقیتنا کسا صرفا علی‌الخمار

مار را خراب کردی، غرق شراب کردی

حتی بدا و افشا، ما کان فی سراری

سلطان خیل مایی، لیلی لیل مایی

یا لدةاللیالی، یا بهجةالنهار

ای سر طور سینا وی نور چشم بینا

انت‌الکبیر فینا، فارحم علی‌اصغار

هین نوبت جنون شد، مستی ما فزون شد

یا مسکرالعقول، یا هادم‌الوقار

شاه سخن‌ور آمد، موج سخن درآمد

نحن‌الصدا نصدی، والله خیر قاری

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

 

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی

بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی

پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی

کن کالقدح مذیقا للقوم فی‌القیام

عقل تو پای‌بندی، عشق تو سربلندی

العقل فی‌الملام والعشق فی‌المدام

الدیک فی صیاح، واللیل فی انهزام

والصبح قد تبدی فی مهجةالضلام

معشوق غیر ما، نی، جز که خون ما، نی

هم جان کند رئیسی، هم جان کند غلامی

دل را کباب کردی، خون را شراب کردی

یا من فداک روحی یا سیدالانام

ز اندیشه شو پیاده، تا بر خوری ز باده

من راوق قدیم، مستکمل‌القوام

مستفعلن فعولن، آتش مکن مجوشان

زیرا کمال آمد، دیگر نماند خامی

می‌گو تو هرچه خواهی، فرمان‌روا و شاهی

سلمت یا عزیزی، یا صاحب‌السلام

باده چو با خیزان، چون پشه غم‌گریزان

لا تعذلوا السکارا افدیکم کرامی

تبریز شاد بادا، ز اشرق شمس دینم

فالشمس حیث تجری للمشرقین حامی

ادامه مطلب
جمعه 16 تیر 1396  - 7:29 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4419052
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث