به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی

تو هر چه می‌فرمایی همه شکر می‌خایی

برآ به بام ای خوش خو به بام ما آور رو

دو سه قدم نه این سو رضای این مستان جو

اگر ملولی بستان قنینه‌ای از مستان

که راحت جانست آن بدار دست از دستان

ایا بت جان افزا نه وعده کردی ما را

که من بیایم فردا زهی فریب و سودا

ایا بت ناموسی لب مرا گر بوسی

رها کنی سالوسی جلا کنی طاووسی

سری ز روزن درکن وثاق پرشکر کن

جهان پر از گوهر کن بیا ز ما باور کن

نهال نیکی بنشان درخت گل را بفشان

بیا به نزد خویشان دغل مکن با ایشان

دو دیده را خوابی ده زمانه را تابی ده

به تشنگان آبی ده به غوره دوشابی ده

بگیر چنگ و تنتن دل از جدایی برکن

بیار باده روشن خمار ما را بشکن

از این ملولی بگذر به سوی روزن منگر

شراب با یاران خور میان یاران خوشتر

ز بیخودی آشفتم به دلبر خود گفتم

که با غمت من جفتم به هر سوی که افتم

به ضرب دستش بنگر به چشم مستش بنگر

به زلف شستش بنگر به هر چه هستش بنگر

چو دامن او گیرم عظیم باتوفیرم

چو انگبین و شیرم به پیش لطفش میرم

مزن نگارا بربط به پیش مشتی خربط

مران تو کشتی بی‌شط بگیر راه اوسط

بکار تخم زیبا که سبز گردد فردا

که هر چه کاری این جا تو را بروید ده تا

اگر تو تخمی کشتی چرا پشیمان گشتی

اگر به کوه و دشتی برو که زرین طشتی

ملول گشتی‌ای کش بخسب و رو اندرکش

ز عالم پرآتش گریز پنهان خوش خوش

ببند از این سو دیده برو ره دزدیده

به غیب آرامیده به پر جان پریده

نشسته خسبد عاشق که هست صبرش لایق

بود خفیف و سابق برای عذرا وامق

مگو دگر کوته کن سکوت را همره کن

نظر به شاهنشه کن نظاره آن مه کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

من آن نیم که تو دیدی چو بینیم نشناسی

تو جز خیال نبینی که مست خواب و نعاسی

مرا بپرس که چونی در این کمی و فزونی

چگونه باشد یوسف به دست کور نخاسی

به چشم عشق توان دید روی یوسف جان را

تو چشم عشق نداری تو مرد وهم و قیاسی

بهای نعمت دیده سپاس و شکر خدا دان

مرم چو قلب ز کوره که کان شکر و سپاسی

وگر ز کوره بترسی یقین خیال پرستی

بت خیال تراشی وزان خیال هراسی

بت خیال تو سازی به پیش بت به نمازی

چو گبر اسیر بتانی چو زن حریف نفاسی

خیال فرع تو باشد که فرع فرع تو را شد

تو مه نه‌ای تو غباری تو زر نه‌ای تو نحاسی

به جان جمله مردان اگر چه جمله یکی اند

که زیر چرخه گردون تنا چو گاو خراسی

وگر ز چنبر گردون برون کشی سر و گردن

ز خرگله برهیدی فرشته‌ای و ز ناسی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی

چو صیقلی غم‌ها را ز آینه رندیدی

چه جامه‌ها دردادی چه خرقه‌ها دزدیدی

چه گوش‌ها بگرفتی به عیش دان بکشیدی

چه شعله‌ها برکردی چه دیک‌ها بپزیدی

چه جس‌ها بگرفتی چه راه‌ها پرسیدی

ز عقل کل بگذشتی برون دل بدمیدی

گشاد گلشن و باغی چو سرو تر نازیدی

اگر چه خود سرمستی دهان چرا بربستی

قلم چرا بشکستی ورق چرا بدریدی

چه شاخه‌ها افشاندی چه میوه‌ها برچیدی

ترش چرا بنشستی چه طالب تهدیدی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی

ز عشق جیب دریدی در ابتدای جنونی

شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت

سری برآر ز موجی که موج قلزم خونی

که خون بهینه شرابست جگر بهینه کبابست

همین دوم تو فزون کن که از فزونه فزونی

چو از الست تو مستم چو در فنای تو هستم

چو مهر عشق شکستم چه غم خورم ز حرونی

برون بسیت بجستم درون بدیدم و رستم

چه میل و عشق شدستم به جست و جوی درونی

دلی ز من بربودی که دل نبود و تو بودی

چه آتشی و چه دودی چه جادوی چه فسونی

نمای چهره زیبا تو شمس مفخر تبریز

که نقش‌ها تو نمایی ز روح آینه گونی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی

گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی

گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی

گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی

بشر به پای دویده ملک به پر بپریده

به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی

چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند

تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی

مثال لذت مستی میان چشم نشستی

طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی

در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی

بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی

چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی

چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی

غم تو دامن جانی کشید جانب کانی

به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی

چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش

دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی

چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی

چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی

بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این

خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی

هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان

رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی

تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی

نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی

مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی

چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی

بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را

بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی

بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم

به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی

دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش

ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

چو مهر عشق سلیمان به هر دو کون تو داری

مکش تو دامن خود را که شرط نیست بیاری

نه بند گردد بندی نه دل پذیرد پندی

چو تنگ شکرقندی توام درون کناری

طراوت سمنی تو چه رونق چمنی تو

مگر تو عین منی تو مگر تو آینه واری

چه نور پنج و ششی تو که آفت حبشی تو

چو خوان عشق کشی تو ز سنگ آب برآری

چه کیمیای زری تو چه رونق قمری تو

چو دل ز سینه بری تو هزار سینه بیاری

ز خلق جمله گسستم که عشق دوست بسستم

چو در فنا بنشستم مرا چه کار به زاری

بسوخت عشق تو خرمن نه جان بماند نه این تن

جوی نیابی تو از من اگر هزار فشاری

برون ز دور زمانی مثال گوهر کانی

نشسته‌ایم چو جانی اگر کشی و بداری

ز جام شربت شافی شدم به عشق تو لافی

بیامدم زر صافی اگر تو کوره ناری

کف از بهشت بشوید چو باغ عشق تو گوید

کز او جواهر روید اگر چه سنگ بکاری

دلی که عشق نوازد در این جهان بنسازد

ازانک می‌نگذارد که یک زمانش بخاری

تو شمس خسرو تبریز شراب باقی برریز

براق عشق بکن تیز که بس لطیف سواری

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی

درون روزن عالم چو روز بخت فتادی

هزار سوسن نادر ز روی گل بشکفتی

هزار رسم دل افزا بدان چمن بنهادی

هزار اطلس کحلی بنفشه وار دریدی

که پر و بال مریدی و جان جان مرادی

در آن زمان که به خوبی کلاه عقل ربایی

نه عقل پره کاه‌ست و تو به لطف چو بادی

چه عقل دارد آن گل که پیش باد ستیزد

نه از نسیم ویستش جمال و نیک نهادی

میی که کف تو بخشد دو صد خمار به ارزد

چگونه گیج نگردد سر وجود ز شادی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری

شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری

چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق

کمینه اشک و رخ زرد و لاغری و نزاری

چو ابر ساعت گریه چو کوه وقت تحمل

چو آب سجده کنان و چو خاک راه به خواری

ولیک این همه محنت به گرد باغ چو خاری

درون باغ گلستان و یار و چشمه جاری

چو بگذری تو ز دیوار باغ و در چمن آیی

زبان شکر گزاری سجود شکر بیاری

که شکر و حمد خدا را که برد جور خزان را

شکفته گشت زمین و بهار کرد بهاری

هزار شاخ برهنه قرین حله گل شد

هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری

حلاوت غم معشوق را چه داند عاقل

چو جوله‌ست نداند طریق جنگ و سواری

برادر و پدر و مادر تو عشاقند

که جمله یک شده‌اند و سرشته‌اند ز یاری

نمک شود چو درافتد هزار تن به نمکدان

دوی نماند در تن چه مرغزی چه بخاری

مکش عنان سخن را به کودنی ملولان

تو تشنگان ملک بین به وقت حرف گزاری

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

هزار جان مقدس هزار گوهر کانی

فدای جاه و جمالت که روح بخش جهانی

چه روح‌ها که فزایی چه حلقه‌ها که ربایی

چو ماه غیب نمایی ز پرده‌های نهانی

چو در غزا تو بتازی ز بحر گرد برآری

هزار بحر بجوشد چو قطره‌ای بچکانی

تویی ز کون گزیده تویی گشایش دیده

به یک نظر تو ببخشی سعادت دوجهانی

کژی که هست جهان را چو تیر راست کن آن را

بکش کمان زمان را که سخت سخته کمانی

نه چرخ زهر چشاند نه ترس و خوف بماند

چو دل ثنای تو خواند که شاه امن و امانی

به چرخ سینه برآیی هزار ماه نمایی

یکی بدان که تو اینی یکی بدان که تو آنی

تو راست چرخ چو چاکر تو مه نباشی و اختر

هزار ماه منور ز آستین بفشانی

تو شمس مفخر تبریز به خواجگی چو نشینی

صد آفتاب زمان را چو بندگان بنشانی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

 

به خاک پای تو ای مه هر آن شبی که بتابی

به جای عمر عزیزی چو عمر ما نشتابی

چو شب روان هوس را تو چشمی و تو چراغی

مسافران فلک را تو آتشی و تو آبی

در این منازل گردون در این طواف همایون

گر از قضا مه ما را به اتفاق بیابی

اگر چه روح جهانست و روح سوی ندارد

ثواب کن سوی او رو اگر چه غرق ثوابی

بگو به تست پیامی اگر چه حاضر جانی

جواب ده به حق آنک بس لطیف جوابی

هزار مهره ربودی هنوز اول بازیست

هزار پرده دریدی هنوز زیر نقابی

چه ناله‌هاست نهان و چه زخم‌هاست دلم را

زهی رباب دل من به دست چون تو ربابی

دلم تو را چو ربابی تنم تو را چو خرابی

رباب می‌زن و می‌گرد مست گرد خرابی

همه ز جام تو مستند هر یکی ز شرابی

ز جام خویش نپرسی که مست از چه شرابی

کجاست ساحل دریا دلا که هر دم غرقی

کجاست آتش غیبی که لحظه لحظه کبابی

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1396  - 6:16 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4422925
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث