با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بیخبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
با من ترش است روی یار قدری
شیرینتر از این ترش ندیدم شکری
بیزار شود شکر ز شیرینی خویش
گر زان شکر ترش بیابد خبری
با من ترش است روی یار قدری
شیرینتر از این ترش ندیدم شکری
بیزار شود شکر ز شیرینی خویش
گر زان شکر ترش بیابد خبری
لطفی که مرا شبانه اندوختهای
امروز چو زلف خود پس انداختهای
چشم توز می مست و من از چشم تو مست
زان مست بدین مست نپرداختهای
گر با همهای چو بی منی بیهمهای
ور بیهمهای چو با منی با همهای
در بند همه مباش، تو خود همه باش
آن دم داری که سخرهای دمدمهای
در باغ درآب با گل اگر خار نهای
پیش آر موافقت گر اغیار نهای
چون زهر مدار روی اگر مار نهای
این نقش بخوان چو نقش دیوار نهای
گر آب دهی نهال خود کاشتهای
ور پست کنی مرا تو برداشتهای
خاکی بودم به زیر پاهای خسان
همچون فلکم مها تو افراشتهای
خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
تو میخندی بهانهای یافتهای
در خانهٔ خود دام و دغل باختهای
ای چشم فراز کرده چون مظلومان
در حیله و مکر موی بشکافتهای