به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتری

ای آمده در چرخ تو خورشید و چرخ چنبری

یا رب منم جویان تو یا خود تویی جویان من

ای ننگ من تا من منم من دیگرم تو دیگری

ای ما و من آویخته وی خون هر دو ریخته

چیزی دگر انگیخته نی آدمی و نی پری

تا پا نباشد ز آنک پا ما را به خارستان برد

تا سر نباشد ز آنک سر کافر شود از دوسری

آبی میان جو روان آبی لب جو بسته یخ

آن تیزرو این سست رو هین تیز رو تا نفسری

خورشید گوید سنگ را زان تافتم بر سنگ تو

تا تو ز سنگی وارهی پا درنهی در گوهری

خورشید عشق لم یزل زان تافته‌ست اندر دلت

کاول فزایی بندگی و آخر نمایی مهتری

خورشید گوید غوره را زان آمدم در مطبخت

تا سرکه نفروشی دگر پیشه کنی حلواگری

شه باز را گوید که من زان بسته‌ام دو چشم تو

تا بگسلی از جنس خود جز روی ما را ننگری

گوید بلی فرمان برم جز در جمالت ننگرم

جز بر خیالت نگذرم وز جان نمایم چاکری

گل باغ را گوید که من زان عرضه کردم رخت خود

تا جمله رخت خویش را بفروشی و با ما خوری

آن کس کز این جا زر برد با دلبری دیگر خورد

تو کژ نشین و راست گو آن از چه باشد از خری

آن آدمی باشد که او خر بدهد و عیسی خرد

وین از خری باشد که تو عیسی دهی و خر خری

عیسی مست را زر کند ور زر بود گوهر کند

گوهر بود بهتر کند بهتر ز ماه و مشتری

نی مشتری بی‌نوا بل نور الله اشتری

گر یوسفی باشد تو را زین پیرهن بویی بری

ما را چو مریم بی‌سبب از شاخ خشک آید رطب

ما را چو عیسی بی‌طلب در مهد آید سروری

بی‌باغ و رز انگور بین بی‌روز و بی‌شب نور بین

وین دولت منصور بین از داد حق بی‌داوری

از روی همچون آتشم حمام عالم گرم شد

بر صورت گرمابه‌ای چون کودکان کمتر گری

فردا ببینی روش را شد طعمه مار و موش را

دروازه موران شده آن چشم‌های عبهری

مهتاب تا مه رانده دیوار تیره مانده

اناالیه آمده کان سو نگر گر مبصری

یا جانب تبریز رو از شمس دین محفوظ شو

یا از زبان واصفان از صدق بنما باوری

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:06 PM

 

ای آن که بر اسب بقا از دیر فانی می‌روی

دانا و بینای رهی آن سو که دانی می‌روی

بی‌همره جسم و عرض بی‌دام و دانه و بی‌غرض

از تلخکامی می‌رهی در کامرانی می‌روی

نی همچو عقل دانه چین نی همچو نفس پر ز کین

نی روح حیوان زمین تو جان جانی می‌روی

ای چون فلک دربافته‌ای همچو مه درتافته

از ره نشانی یافته در بی‌نشانی می‌روی

ای غرقه سودای او ای بیخود از صهبای او

از مدرسه اسمای او اندر معانی می‌روی

ای خوی تو چون آب جو داده زمین را رنگ و بو

تا کس نپندارد که تو بی‌ارمغانی می‌روی

کو سایه منصور حق تا فاش فرماید سبق

کز مستعینی می‌رهی در مستعانی می‌روی

شب کاروان‌ها زین جهان بر می‌رود تا آسمان

تو خود به تنهایی خود صد کاروانی می‌روی

ای آفتاب آن جهان در ذره‌ای چونی نهان

وی پادشاه شه نشان در پاسبانی می‌روی

ای بس طلسمات عجب بستی برون از روز و شب

تا چشم پندارد که تو اندر مکانی می‌روی

ای لطف غیبی چند تو شکل بهاری می‌شوی

وی عدل مطلق چند تو اندر خزانی می‌روی

آخر برون آ زین صور چادر برون افکن ز سر

تا چند در رنگ بشر در گله بانی می‌روی

ای ظاهر و پنهان چو جان وی چاکر و سلطان چو جان

کی بینمت پنهان چو جان در بی‌زبانی می‌روی

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:06 PM

 

فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری

گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری

رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش

چون تو مسلمانان خوش بیرون شده از کافری

گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین

و آن نرگس خمار بین و آن غنچه‌های احمری

گلبرگ‌ها بر همدگر افتاده بین چون سیم و زر

آویزها و حلقه‌ها بی‌دستگاه زرگری

در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل کل نگر

وز رنگ در بی‌رنگ پر تا بوک آن جا ره بری

گل عقل غارت می‌کند نسرین اشارت می‌کند

کاینک پس پرده است آن کو می‌کند صورتگری

ای صلح داده جنگ را وی آب داده سنگ را

چون این گل بدرنگ را در رنگ‌ها می‌آوری

گر شاخه‌ها دارد تری ور سرو دارد سروری

ور گل کند صد دلبری ای جان تو چیزی دیگری

چه جای باغ و راغ و گل چه جای نقل و جام مل

چه جای روح و عقل کل کز جان جان هم خوشتری

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:06 PM

 

طوبی لمن آواه سر فؤاده

سکن الفؤاد بعشقه و وداده

نفس الکریم کمریم و فؤاده

شبه المسیح و صدره کمهاده

اذن الفؤاد لکی یبوح بسره

شرح الصدور کرامه لعباده

رحم القلوب بفتح‌ها و فتوح‌ها

قهر النفوس سیاسه لجهاده

کشف الغطاء و لا انتظار و لا نسا

فرح السعید تانسا بعتاده

عشقوا لرأیه ربهم و تعلقوا

و العرش یخضع حالهم بعماده

و صلوا الی نظر الحبیب بفضله

و الحق ارشدهم بحسن رشاده

القوم معشوقون فی اوصافهم

و الحق عاشقهم علی افراده

حار العقول به عاشقیه تحیرا

کیف العقول به معشقیه فناده

لا تنکرن و لا تکن متصرفا

بالعقل فی هذا و خف لکیاده

فالامر اعظم من تصرف حکمنا

و الود بالجبار من اعقاده

ملک البصیره من ممالک شیخنا

یعطی و یمنع ما یشا بمراده

ما غاب من قلبی شعاشع خده

لا تشمتوا بصدوده و بعاده

شمس المصیف اذا نی بغروبه

ما غاب حر الشمس من عباده

تبریز جل به شمس دین سیدی

ما اکرم المولی بکثر رماده

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:01 PM

 

هل طربا لعاشق وافقه زمانه

افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه

هدده فراقه من غمرات یومه

ثم اتاه لیله من قمر امانه

قال لبدره لقد احرق فیک باطنی

قال له حبیبه صرت انا ضمانه

لا کقتول عاشق یقتلنا بشارق

حان وفاتنا و لا یمکننا بیانه

اعظم کل شهوه هان لدی وصاله

اطیب کل طیب ظل لنا مکانه

قد کفر الذی اتی من مثل لوجهه

ان قمر ینوبه او شجر وبانه

اکرم من نفوسنا طیف خیال وجهه

افضل من عیوننا کان لنا عیانه

رب لسان قائل یلفظ نار خده

احرق من شراره یومئذ لسانه

احرقه شراره ثم اتی نهاره

نوره بناطق اصبح ترجمانه

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:01 PM

 

هل طربا لعاشق وافقه زمانه

افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه

هدده فراقه من غمرات یومه

ثم اتاه لیله من قمر امانه

قال لبدره لقد احرق فیک باطنی

قال له حبیبه صرت انا ضمانه

لا کقتول عاشق یقتلنا بشارق

حان وفاتنا و لا یمکننا بیانه

اعظم کل شهوه هان لدی وصاله

اطیب کل طیب ظل لنا مکانه

قد کفر الذی اتی من مثل لوجهه

ان قمر ینوبه او شجر وبانه

اکرم من نفوسنا طیف خیال وجهه

افضل من عیوننا کان لنا عیانه

رب لسان قائل یلفظ نار خده

احرق من شراره یومئذ لسانه

احرقه شراره ثم اتی نهاره

نوره بناطق اصبح ترجمانه

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:01 PM

 

یا رشا فدیته من زمن رایته

لست تقول اننی ارحم من سبیته

محرقنی برده کفی اذا دعوته

محتجب بصده عنی اذا اتیته

آه الیس ناظری مختلف لطیفه

آه الیس مهجتی مسکنه و بیته

قد زرع الفراق فی خدی بذر زعفر

وشت علی العیون من کثره ما سقیته

قوسک حیث ما رمی السهم اصاب مقلتی

سهمک ظل من دمی یکتب قد کفیته

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:01 PM

 

رخ نفسی بر رخ این مست نه

جنگ و جفا را نفسی پست نه

سیم اگر نیست به دست آورم

باده چون زر تو بر این دست نه

ای تو گشاده در هفت آسمان

دست کرم بر دل پابست نه

پیشکشم نیست به جز نیستی

نیستیم را تو لقب هست نه

هم شکننده تو هم اشکسته بند

مرهم جان بر سر اشکست نه

مهر بر آن شکر و پسته منه

مهر بر این چاکر پیوست نه

گفته امت ای دل پنجاه بار

صید مکن پای در این شست نه

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 تیر 1396  - 3:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4444401
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث