به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته

نعره از مردان مرد و از زنان برخاسته

آتش رخسار تو در بیشه جان‌ها زده

دود جان‌ها برشده هفت آسمان برخاسته

جوی‌های شیر و می پنهان روان کرده ز جان

وز معانی ساقیان همچو جان برخاسته

کفر را سرمه کشیده تا بدیده کفر نیز

شاهد دین را میان مؤمنان برخاسته

تن چو دیوار و پس دیوار افتاده دلی

در بیان حال آن دل این زبان برخاسته

رو خرابی‌ها نگر در خانه هستی ز عشق

سقف خانه درشکسته آستان برخاسته

گر چه گوید فارغم از عاشقان لیکن از او

بر سر هر عاشقی صد مهربان برخاسته

شمس تبریزی چو کان عشق باقی را نمود

خون دل یاقوت وار از عکس آن برخاسته

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای ز هجرانت زمین و آسمان بگریسته

دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته

چون به عالم نیست یک کس مر مکانت را عوض

در عزای تو مکان و لامکان بگریسته

جبرئیل و قدسیان را بال و پر ازرق شده

انبیا و اولیا را دیدگان بگریسته

اندر این ماتم دریغا تاب گفتارم نماند

تا مثالی وانمایم کان چنان بگریسته

چون از این خانه برفتی سقف دولت درشکست

لاجرم دولت بر اهل امتحان بگریسته

در حقیقت صد جهان بودی نبودی یک کسی

دوش دیدم آن جهان بر این جهان بگریسته

چو ز دیده دور گشتی رفت دیده در پیت

جان پی دیده بمانده خون چکان بگریسته

غیرت تو گر نبودی اشک‌ها باریدمی

همچنین به خون چکان دل در نهان بگریسته

مشک‌ها باید چه جای اشک‌ها در هجر تو

هر نفس خونابه گشته هر زمان بگریسته

ای دریغا ای دریغا ای دریغا ای دریغ

بر چنان چشم عیان چشم گمان بگریسته

شه صلاح الدین برفتی ای همای گرم رو

از کمان جستی چو تیر و آن کمان بگریسته

بر صلاح الدین چه داند هر کسی بگریستن

هم کسی باید که داند بر کسان بگریسته

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته

جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته

هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی

عشق شاگرد تو است و درگشا آموخته

از برای صوفیان صاف بزم آراسته

وانگهانی صوفیان را الصلا آموخته

وز میان صوفیان آن صوفی محبوب را

سر معشوقی مطلق در خلاء آموخته

و آن دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته

سر سر عاشقانش در بلا آموخته

عشق را نیمی نیاز و نیم دیگر بی‌نیاز

این اجابت یافته و آن خود دعا آموخته

پیش آب لطف او بین آتشی زانو زده

همچو افلاطون حکمت صد دوا آموخته

با دعا و با اجابت نقب کرده نیم شب

سوی عیاران رند و صد دغا آموخته

پرجفایانی که ایشان با همه کافردلی

مر وفا را گوش مالیده وفا آموخته

زخم و آتش‌های پنهانی است اندر چشمشان

کهنان را همچو آیینه صفا آموخته

جمله ایشان بندگان شمس تبریزی شده

در تجلی‌های او نور لقا آموخته

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای روز مبارک و خجسته

ما جمع و تو در میان نشسته

ای همنفس همیشه پیش آ

تا زنده شود دمی شکسته

پیغام دل است این دو سه حرف

بشنو سخن شکسته بسته

یک بار بگو که بنده من

کزاد شوم ز رنج و رسته

آن دست ز روی خویش برگیر

تا گل چینیم دسته دسته

یک بار دگر شکرفشان کن

طوطی نگر از قفس برسته

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای نقد تو را زکات نسیه

بازآ ز خدا جزات نسیه

آید ز خدا جزای خیرت

در نقد بلا نجات نسیه

پیش از تو جهات نقد بوده‌ست

از شومی تو جهات نسیه

این دولت تازه بی‌تو بادا

ای طلعت تو بیات نسیه

زیرا که به فال نحس هستت

مرگ نقد و حیات نسیه

بر تو همه چیز نسیه بادا

الا نبود ممات نسیه

چون جرم تو نقد و توبه نسیه‌ست

دادت امشب برات نسیه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

آن سفره بیار و در میان نه

و آن کاسه به پیش عاشقان نه

انبوه بریز نان که زشت است

کآواز دهد کسی که نان نه

تن را چو بنان شکار کردی

جان را برگیر و پیش جان نه

امروز قیامت تو برخاست

برخیز قدم بر آسمان نه

از آتش عشق نردبان ساز

بر گنبد چرخ نردبان نه

ای زهره ز چشم‌های هندو

ترکانه تو تیر در کمان نه

گر سینه زیان کند ز زخمت

زخمی دیگر بر آن زیان نه

چون نکته ز راه چشم گویی

ما را همه مهر بر دهان نه

ای اشک چو رفتی از در چشم

آن جا رو و سر بر آستان نه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ماییم و دو چشم و جان خیره

بنگر تو به عاشقان خیره

تو چون مه و ما به گرد رویت

سرگشته چو آسمان خیره

عقل است شبان به گرد احوال

فریاد از این شبان خیره

در دیده هزار شمع رخشان

وین دیده چو شمعدان خیره

از شرق به غرب موج نور است

سر می‌کند از نهان خیره

بیرون ز جهان مرده شاهی است

وز عشق یکی جهان خیره

گویی که مرا از او نشان ده

خیره چه دهد نشان خیره

از چشم سیه سپید پرخون

کز چشم بود زبان خیره

در روی صلاح دین تو بنگر

تا دریابی بیان خیره

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای گشته دلت چو سنگ خاره

با خاره و سنگ چیست چاره

با خاره چه چاره شیشه‌ها را

جز آنک شوند پاره پاره

زان می‌خندی چو صبح صادق

تا پیش تو جان دهد ستاره

تا عشق کنار خویش بگشاد

اندیشه گریخت بر کناره

چون صبر بدید آن هزیمت

او نیز بجست یک سواره

شد صبر و خرد بماند سودا

می‌گرید و می‌کند حراره

خلقی ز جدایی عصیرت

بر راه فتاده چون عصاره

هر چند شده‌ست خون جگرشان

چستند در این ره و چه کاره

بیگانه شدیم بهر این کار

با عقل و دل هزارکاره

العشق حقیقه الاماره

و الشعر طباله الاماره

احذر فامیرنا مغیر

کل سحر لدیه غاره

اترک هذا وصف فراقا

تنشق لهوله العباره

بگریخت امام ای مؤذن

خاموش فرورو از مناره

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ماییم قدیم عشق باره

باقی دگران همه نظاره

نظارگیان ملول گشتند

ماند این دم گرم شعله خواره

چون چرخ حریف آفتابیم

پنهان نشویم چون ستاره

انگشت نما و شهره گشتیم

چون اشتر بر سر مناره

از ما بنماند جز خیالی

و آن نیز برفت پاره پاره

مردان طریق چاره جستند

با هستی خود نبود چاره

در آتش عشق صف کشیدند

چون آهن و مس و سنگ خاره

مردانه تمام غرق گشتند

اندر دریای بی‌کناره

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

ای دوش ز دست ما رهیده

امشب نرهی به جان و دیده

در پنجه ماست دامن تو

ای دست در آستین کشیده

حیلت بگذار و آب و روغن

ماییم هریسه رسیده

چشم من و چشم تو حریفند

ای چشم ز چشم تو چریده

ای داده مرا شراب گلگون

گل از رخ زرد من دمیده

زلف چو رسن چو برفشاندی

از عشق چو چنبرم خمیده

رفتی و ز چشم من بریدی

خون آید لاشک از بریده

بر گرد خیال تو دوانیم

ای بر سر ما غمت دویده

بر روزن تو چرا نپرد

مرغی ز قفس به جان رهیده

خامش کردم که جمله عیبیم

ای با همه عیبمان خریده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4447665
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث