به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دیدی که چه کرد آن یگانه

برساخت پریر یک بهانه

ما را و تو را کجا فرستاد

او ماند و دو سه پری خانه

ما را بفریفت ما چه باشیم

با آن حرکات ساحرانه

آن سلسله کو به دست دارد

بربندد گردن زمانه

از سنگ برون کشید مکری

شاباش زهی شکر فسانه

بست او گرهی میان ابرو

گم گشت خرد از این میانه

بر درگه او است دل چو مسمار

بردوخته خویش بر ستانه

بر مرکب مملکت سوار او است

در دست وی است تازیانه

گر او کمر کهی بگیرد

که را چو کهی کند کشانه

خود آن که قاف همچو سیمرغ

کرده‌ست به کویش آشیانه

از شرم عقیق درفشانش

درها بگداخت دانه دانه

بادی که ز عشق او است در تن

ساکن نشود به رازیانه

عشاق مذکرند وین خلق

درمانده‌اند در مثانه

ساقی درده قدح که ماییم

مخمور ز باده شبانه

آبی برزن که آتش دل

بر چرخ همی‌زند زبانه

در دست همیشه مصحفم بود

وز عشق گرفته‌ام چغانه

اندر دهنی که بود تسبیح

شعر است و دوبیتی و ترانه

بس صومعه‌ها که سیل بربود

چه سیل که بحر بی‌کرانه

هشیار ز من فسانه ناید

مانند رباب بی‌کمانه

مستم کن و برپران چو تیرم

بشنو قصص بنی کنانه

چون مست بود ز باده حق

شهباز شود کمین سمانه

بی‌خویش گذر کند ز دیوار

بر روی هوا شود روانه

باخویش ز حق شوند و بی‌خویش

می‌ها بکشند عاشقانه

دیدم که لبش شراب نوشد

کی دید ز لب می مغانه

و آن گاه چی می می خدایی

نه از خنب فلان و یا فلانه

ماهی ز کنار چرخ درتافت

گم گشت دلم از این میانه

این طرفه که شخص بی‌دل و جان

چون چنگ همی‌کند فغانه

مشنو غم عشق را ز هشیار

کو سردلب است و سردچانه

هرگز دیدی تو یا کسی دید

یخدان ز آتش دهد نشانه

دم درکش و فضل و فن رها کن

با باز چه فن زند سمانه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:55 PM

 

آمد مه و لشکر ستاره

خورشید گریخت یک سواره

آن مه که ز روز و شب برون است

کو چشم که تا کند نظاره

چشمی که مناره را نبیند

چون بیند مرغ بر مناره

ابر دل ما ز عشق این مه

گه گردد جمع و گاه پاره

چون عشق تو زاد حرص تو مرد

بی‌کار شوی هزارکاره

چون آخر کار لعل گردد

بی‌کار نبوده‌ست خاره

گر بر سر کوی عشق بینی

سرهای بریده بر قناره

مگریز درآ تمام بنگر

زنده شده گشتگان دوباره

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای دیده راست راست دیده

چون دیده تو کجاست دیده

آن قطره بی‌وفا چه دیده‌ست

بحر گهر وفاست دیده

اجری خور توتیا چه بیند

اجری ده توتیاست دیده

ای آنک ز روز و شب برونی

روز و شب مر تو راست دیده

در پرتو آفتاب رویت

در رقص چو ذره‌هاست دیده

بد بی‌تو دو دیده دشمن جان

اکنون ز تو جان ماست دیده

ای دیده تان چو دل پریشان

در عین دل شماست دیده

هر دیده جدا جدا از آن است

کز دیده ما جداست دیده

چون دیده خدای را ببیند

گویی که مگر خداست دیده

چون دیده کوه بر حق افتاد

از هر سنگیش خاست دیده

زر شد همه کوه از تجلی

یعنی همه کیمیاست دیده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای دیده راست راست دیده

چون دیده تو کجاست دیده

آن قطره بی‌وفا چه دیده‌ست

بحر گهر وفاست دیده

اجری خور توتیا چه بیند

اجری ده توتیاست دیده

ای آنک ز روز و شب برونی

روز و شب مر تو راست دیده

در پرتو آفتاب رویت

در رقص چو ذره‌هاست دیده

بد بی‌تو دو دیده دشمن جان

اکنون ز تو جان ماست دیده

ای دیده تان چو دل پریشان

در عین دل شماست دیده

هر دیده جدا جدا از آن است

کز دیده ما جداست دیده

چون دیده خدای را ببیند

گویی که مگر خداست دیده

چون دیده کوه بر حق افتاد

از هر سنگیش خاست دیده

زر شد همه کوه از تجلی

یعنی همه کیمیاست دیده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

فریاد ز یار خشم کرده

سوگند به خشم و کینه خورده

برهم زده خانه را و ما را

حمال گرفته رخت برده

بر دل قفلی گران نهاده

او رفته کلید را سپرده

ای بی‌تو حیات تلخ گشته

ای بی‌تو چراغ عیش مرده

ای بی‌تو شراب درد گشته

ای بی‌تو سماع‌ها فسرده

ای سرخ و سپید بی‌تو ماندم

من زرد و شبم سیاه چرده

ای عشق تو پرده‌ها دریده

سر بیرون کن دمی ز پرده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

خدایا رحمت خود را به من ده

دریدی پیرهن تو پیرهن ده

مرا صفرای تو سرگشته کرده‌ست

ز لطف خود مرا صفراشکن ده

اگر عالم به غم خوردن به پای است

مده غم را به من با بوالحزن ده

خدایا عمر نوح و عمر لقمان

و صد چندان بدان خوب ختن ده

سهیل روی تو اندر یمن تافت

مرا راهی به سوی آن یمن ده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

چو بی‌گاه است و باران خانه خانه

صلای جمله یاران خانه خانه

چو جغدان چند این محروم بودن

به گرداگرد ویران خانه خانه

ایا اصحاب روشن دل شتابید

به کوری جمله کوران خانه خانه

ایا ای عاقل هشیار پرغم

دل ما را مشوران خانه خانه

به نقش دیو چند این عشقبازی

لقبشان کرده حوران خانه خانه

بدیدی دانه و خرمن ندیدی

بدین حالند موران خانه خانه

مکن چون و چرا بگذار یارا

چرا را با ستوران خانه خانه

در آن خانه سماع ختنه سور است

ولیکن با طهوران خانه خانه

بنا کرده‌ست شمس الدین تبریز

برای جمع عوران خانه خانه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

مکن راز مرا ای جان فسانه

شنیدستی مجالس بالامانه

شنیدستی که الدین النصیحه

نصیحت چیست جستن از میانه

شنیدستی که الفرقه عذاب

فراقش آتش آمد با زبانه

چو لا تاسو علی ما فات گفته‌ست

نمی‌ارزد به رنج دام دانه

چو فرموده‌ست حق کالصلح خیر

رها کن ماجرا را ای یگانه

هلا برجه که ان الله یدعوا

غریبی را رها کن رو به خانه

رها کن حرص را کالفقر فخری

چرا می ننگ داری زین نشانه

چو ره بگشاد ابیت عند ربی

چه باشد گر کم آید خشک نانه

تجلی ربه نی کم ز کوهی

بخوان بر خود مخوان این را فسانه

خدا با توست حاضر نحن اقرب

در آن زلفی و بی‌آگه چو شانه

ولی زان زلف شانه زنده گردد

بخوان قرآن نسوی تا بنانه

چو گفته‌ست انصتو ای طوطی جان

بپر خاموش و رو تا آشیانه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت خوش باد ای همراه روزه

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

مسلمانان سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

بجز این ماه ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن کس که آید

در این مه خوش به خرمنگاه روزه

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

دعاها اندر این مه مستجاب است

فلک‌ها را بدرد آه روزه

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

سحوری کم زن ای نطق و خمش کن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

بیا ای شمس دین و فخر تبریز

تویی سرلشکر اسپاه روزه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4448473
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث