به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

این کیست چنین مست ز خمار رسیده

یا یار بود یا ز بر یار رسیده

یا شاهد جان باشد روبند گشاده

یا یوسف مصری است ز بازار رسیده

یا زهره و ماه است درآمیخته با هم

یا سرو روان است ز گلزار رسیده

یا چشمه خضر است روان گشته بدین سو

یا ترک خوش ماست ز بلغار رسیده

یا برق کله گوشه خاقان شکاری است

اندر طلب آهوی تاتار رسیده

یا ساقی دریادل ما بزم نهاده‌ست

یا نقل و شکرهاست به قنطار رسیده

یا صورت غیب است که جان همه جان‌هاست

یا مشعله از عالم انوار رسیده

شاه پریان بین ز سلیمان پیمبر

اندر طلب هدهد طیار رسیده

خوبان جهان از پی او جیب دریده

قاضی خرد بی‌دل و دستار رسیده

از هیبت خون ریزی آن چشم چو مریخ

مریخ ز گردون پی زنهار رسیده

وز بهر دیت دادن هر زنده که او کشت

همیان زر آورده به ایثار رسیده

اول دیت خون تو جامی است به دستش

درکش که رحیق است ز اسرار رسیده

خاموش کن ای خاسر انسان لفی خسر

از گلشن دیدار به گفتار رسیده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده

از گفتن اسرار دهان را تو ببسته

و آن در که نمی‌گویم در سینه گشاده

تا پرده برانداخت جمال تو نهانی

دل در سر ساقی شد و سر در سر باده

صبحی که همی‌راند خیال تو سواره

جان‌های مقدس عدد ریگ پیاده

و آن‌ها که به تسبیح بر افلاک بنامند

تسبیح گسستند و گرو کرده سجاده

جان طاقت رخسار تو بی‌پرده ندارد

وز هر چه بگوییم جمال تو زیاده

چون اشتر مست است مرا جان ز پی تو

بر گردن اشتر تن من بسته قلاده

شمس الحق تبریز دلم حامله توست

کی بینم فرزند بر اقبال تو زاده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

بر عارض جان‌ها گل و گلزار دمیده

صد روح غلام تو تو هر دم چو کنیزک

آراسته خود را و به بازار دویده

بر چرخ ز شادی جمال تو عروسی است

ای همچو کمان جان تو در غصه خمیده

صد خرمن نعمت جهت پیشکش تو

وز بهر یکی دانه در این دام پریده

ای آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق

کو حالت بشنیده و کو حالت دیده

در عشق همان کس که تو را دوش بیاراست

امشب تو به خلوتگه عشق آی جریده

چون صبر بود از شه شمس الحق تبریز

ای آب حیات ابد از شاه چشیده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه

ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده

روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد

جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به

تیر نظرت دیدم جان گفت زهی دولت

پرم چو کمان پرم من از کشش آن زه

من خاک دژم بودم در کتم عدم بودم

آمد به سر گورم عشقت که هلا برجه

از بانگ تو برجستم در عهد تو بنشستم

ما را تو تعاهد کن سالار تویی در ده

بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی‌خویشم

تا هیچ نیندیشم نی از که نی از مه

بر نطع پیادستم من اسپ نمی‌خواهم

من مات توام ای شه رخ بر رخ من برنه

ای یوسف عیسی دم با زر غم و بی‌زر غم

پیش آر تو جام جم والله که تویی سرده

زان می که از او سینه صافی است چو آیینه

پیش آر و مده وعده بر شنبه و پنجشنبه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته

هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته

خورشید حمل رویت دریای عسل خویت

هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته

این دل ز هوای تو دل را به هوا داده

وین جان ز لقای تو برج حملی گشته

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله

پیروز تو واگردی فی لطف امان الله

ای شادکن دل‌ها اندر همه منزل‌ها

در حسن و وفا فردی فی لطف امان الله

هم رایت احسان را هم آیت ایمان را

تا عرش برآوردی فی لطف امان الله

تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را

از رخ ببری زردی فی لطف امان الله

از آتش رخسارت وز لعل شکربارت

در دی نبود سردی فی لطف امان الله

آگاه تویی در ده احسنت زهی سرده

هم دادی و هم خوردی فی لطف امان الله

در عشق خداوندی شمس الحق تبریزی

چون عشق جوامردی فی لطف امان الله

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای جنبش هر شاخی از لون دگر میوه

هر کس ز دگر جامی مستک شده کالیوه

در پرده دو صد خاتون رخساره دریدستند

بر روی زنان هر یک از جفت دگر بیوه

در کامه هر ماهی شستی است ز صیادی

آن ناله کنان آوه وین ناله کنان ای وه

جبریل همی‌رقصد در عشق جمال حق

عفریت همی‌رقصد در عشق یکی دیوه

ای مطرب مشتاقان شمس الحق تبریزی

می‌نال در این پرده زنهار همین شیوه

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ای بر سر بازاری دستار چنان کرده

رو با دگران کرده ما را نگران کرده

ما را بگزیده لب کیم بر تو امشب

و آن خلوت چون شکر یا لب شکران کرده

با صدق ابوبکری چون جمله همه مکری

کو زهره که بشمارم این کرده و آن کرده

زهد از تو مباحی شد تسبیح صراحی شد

جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده

جان شد چو کبوتر جان زوتر هله زوتر جان

ای تن تنتن کرده تن را همه جان کرده

از عشق شب زلفت آن ماه گدازیده

وز پرتو رخسارت خورشید فغان کرده

ای دفتر هر سری شمس الحق تبریزی

ای طرفه بغدادی ما را همدان کرده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:47 PM

 

امروز من و باده و آن یار پری زاده

احسنت زهی خرم شاباش زهی باده

بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به

بر حلقه هر جمعی بر رسته هر جاده

این حلقه زرین را در گوش درآویزم

یعنی که از این خدمت آزادم و آزاده

عشق من و روی تو از عهد قدم بوده‌ست

روی من از اول بد بر روی تو بنهاده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:41 PM

 

روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده

دستار گرو کرده بیزار ز سجاده

من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست

احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده

لب نیز شده مستک گم کرده ره بوسه

من مستک و لب مستک و آن بوسه قواده

این دلبر پرفتنه با جمله دستان‌ها

خوش خفته و جمله شب این عشرت آماده

این صورت‌ها جمله از پرتو او باشد

و آن روح قدس پاک است از صورت‌ها ساده

شمس الحق تبریزی شرحی است مر این‌ها را

آن خسرو روحانی شاهنشه شه زاده

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4447664
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث