به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

بگردان ساقی مه روی جام

رهایی ده مرا از ننگ و نام

گرفتارم به دامت ساقیا ز آنک

نهادستی به هر گامی تو دام

رها کن کاهلی دریاب ما را

و لا تکسل فان القوم قاموا

الیس الصحو منزل کل هم

الیس العیش فی هم حرام

الا صوموا فان الصوم غنم

شراب الروح یشربه الصیام

هر آن کو روزه دارد در حدیث است

مه حق را ببیند وقت شام

نکو نبود که من از در درآیم

تو بگریزی ز من از راه بام

تو بگریزی و من فریاد در پی

که یک دم صبر کن ای تیزگام

مسلمانان مسلمانان چه چاره‌ست

که من سوزیدم و این کار خام

نباشد چاره جز صافی شرابی

باقداح یقلبها الکرام

حدیث عاشقان پایان ندارد

فنستکفی بهذا و السلام

جواب گفته متنبی است این

فؤاد ما تسلیه المدام

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

الیوم من الوصل نسیم و سعود

الیوم اری الحب علی العهد فعودوا

رفته‌ست رقیب و بر آن یار نبود او

بی‌زحمت دشمن دم عشاق شنود او

یا قلب ابشرک به وصل و رحیق

ما فاتک من دهرک الیوم یعود

شکر است عدو رفته و ما همدم جامیم

ما سرخ و سپید از طرب و کور و کبود او

یا حب حنا نیک تجلیت بوصل

الروح فدا روحک بالروح تجود

ما را که برای دل حساد جفا گفت

امروز چو خلوت شد ما را بستود او

هذا قمر قد غلب الشمس بنور

من طالعه الیوم علی الشمس یسود

امروز نقاب از رخ خود ماه برانداخت

بر طلعت خورشید و مه و زهره فزود او

ما اکثر ما قد خفض العیش به هجر

للعیش من الیوم نهوض و صعود

پیوسته ز خورشید ستاند مه نو نور

این مه که به خورشید دهد نور چه بود او

یا قلب تمتع و طب ان شکورا

الحب شفیق لک و الله ودود

این دم سپه عشق چه خوش دست گشادند

چون یک گره از طره پربند گشود او

الحب الی المجلس والله سقانا

و السکر من القهوه کالدهر ولود

آن غم که ز عشاق بسی گرد برآورد

بیرون ز در است این دم و از بام فرود او

الیوم من العیش لقاء و شفا

الیوم من السکر رکوع و سجود

آن ساغر لاغرشده را داروی دل ده

دیر است که محروم شد از ذوق وجود او

یا قوم الی العشق انیبوا و اجیبوا

لما کتب الله علی العشق خلود

امروز صلا می‌زند این خفته دلان را

آن عشق سماوی که نخفت و نغنود او

العشق من الکون حیات و لباب

و العیش سوی العشق قشور و جلود

هر دوست که از عشق به دنیات کشاند

خود دشمن تو او است یقین دان و حسود او

لا تنطق فی العشق و یکفیک انین

فالمخلص للعاشق صبر و جحود

بس کن تو مگو هیچ که تا اشک بگوید

دل خود چو بسوزد بدهد بوی چو عود او

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو

نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو

یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان

تا شب همگان عریان با یار در آب جو

یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم

مذ نحن رایناکم امنیتنا تصفوا

گر جام دهی شادم دشنام دهی شادم

افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو

چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده

قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالالو

یا سیدتی هاتی من قهوه کاساتی

من زارک من صحو ایاک و ایاه

ای فارس این میدان می‌گرد تو سرگردان

آخر نه کم از چرخی در خدمت آن مه رو

پویسی چلبی پویسی ای پوسه اغا پوسی

بی‌نخوت و ناموسی این دم دل ما را جو

ای دل چو بیاسودی در خواب کجا بودی

اسکرت کما تدری من سکرک لا تصحو

واها سندی واها لما فتحت فاها

ما اطیب سقیاها تحلوا ابدا تحلو

ای چون نمکستانی اندر دل هر جانی

هر صورت را ملحی از حسن تو ای مرجو

چیزی به تو می‌ماند هر صورت خوب ار نی

از دیدن مرد و زن خالی کنمی پهلو

گر خلق بخندندم ور دست ببندندم

ور زجر پسندندم من می‌نروم زین کو

از مردم پژمرده دل می‌شود افسرده

دارد سیهی در جان گر زرد بود مازو

بانگ تو کبوتر را در برج وصال آرد

گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو

قوم خلقو بورا قالو شططا زورا

فی وصفک یا مولی لا نسمع ما قالوا

این نفس ستیزه رو چون بزبچه بالاجو

جز ریش ندارد او نامش چه کنم ریشو

خامش کن خامش کن از گفته فرامش کن

هین بازمیا این سو آن سو پر چون تیهو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

یا قمرا لوعه للقمرین سکن

حلت علی حریمهم فی خطر لیمنوا

یا شجرا غصونه فوق سماء وهمنا

هز هز فی قلوبنا مرحمه لنجتنوا

هر کی تو گردنش زدی گشت درازگردن او

خرمن هر کی سوختی گشت بزرگ خرمن او

هر کی سرش شکافتی سر بفراخت بر فلک

هر کی تو در چهش کنی یافت جهان روشن او

یا بلدا مخلدا افلح من ثوی به

للبرکات مطلع للثمرات معدن

یا سحرا منورا لیس عقیبه دجی

افلح کل منظر ذاک به مزین

هر کی طرب رها کند پشت سوی وفا کند

بازکشاندش به خود با کرم مفتن او

می‌کشدش که ای رهی از کف من کجا رهی

رو به من آورید هین ها الذین آمنوا

جاء اوان وصلنا یلحقنا باصلنا

شممنا عبیره فانتهضوا لتیقنوا

ما بقی انسلاخنا ان هنا مناخنا

فی عرفات معشر ابتکروا و احسنوا

پند نگار خود شنو از بر او برون مرو

ای دل و دیده دیده‌ای ای دل و دیده من او

پیش خودم همی‌نشان بر سر من همی‌فشان

تا ز تو لاف می‌زنم کم بگرفت دامن او

قد نطق الهوی اسکتوا استمعوا و انصتوا

ان لسان نطقنا عند لقاه الکن

بستم من دهان خود دل بگشاد صد دهان

بهر دل تو تن زدم بس بودم نوازن او

در گل و در شکر نشین بهر خدای لطف بین

سیب و انار تازه چین کمد در فشاندن او

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

پرده بگردان و بزن ساز نو

هین که رسید از فلک آواز نو

تازه و خندان نشود گوش و هوش

تا ز خرد درنرسد راز نو

این بکند زهره که چون ماه دید

او بزند چنگ طرب ساز نو

خیز سبک رطل گران را بیار

تا ببرم شرم ز هنباز نو

برجه ساقی طرب آغاز کن

وز می کهنه بنه آغاز نو

در عوض آنک گزیدی رخم

بوسه بده بر سر این گاز نو

از تو رخ همچو زرم گاز یافت

می‌رسدم گر بکنم ناز نو

چون نکنم ناز که پنهان و فاش

می‌رسدم خلعت و اعزاز نو

خلعت نو بین که به هر گوشه‌اش

تازه طرازی است ز طراز نو

پر همایی بگشا در وفا

بر سر عشاق به پرواز نو

مرد قناعت که کرم‌های تو

حرص دهد هر نفس و آز نو

می به سبو ده که به تو تشنه شد

این قنق خابیه پرداز نو

رنگ رخ و اشک روانم بس است

سر مرا هر یک غماز نو

گرم درآ گرم که آن گرمدار

صنعت نو دارد و انگاز نو

بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق

جامه کهنه‌ست ز بزاز نو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو

می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو

بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو

بفشانیم میوه‌ها ز درخت جوان تو

بمران جان و عقل را ز سر خوان فضل خود

چه خورد یا چه کم کند مگسی دو ز خوان تو

طمع جمله طامعان بود از خرمنت جوی

دو ده مختصر بود دو جهان در جهان تو

همه روز آفتاب اگر ز ضیا تیغ می‌زند

به کم از ذره می‌شود ز نهیب سنان تو

چو زمین بوس می‌کند پی تو جان آسمان

به چه پر برپرد زمین به سوی آسمان تو

بنشیند شکسته پر سوی تو می‌کند نظر

که همین جاش می‌رسد مدد ارمغان تو

نه گذشته‌ست در جهان نه شب و نی سحرگهان

که دمم آتشین نشد ز دم پاسبان تو

نه مرا وعده کرده‌ای نه که سوگند خورده‌ای

که به هنگام برشدن برسد نردبان تو

چو بدان چشم عبهری به سوی بنده بنگری

بپرد جانش از مکان به سوی لامکان تو

بنوازیش کای حزین مخور اندوه بعد از این

که خروشید آسمان ز خروش و فغان تو

منم از مادر و پدر به نوازش رحیمتر

جهت پختگی تو برسید امتحان تو

بکنم باغ و جنتی و دوایی ز درد تو

بکنم آسمان تو به از این از دخان تو

همه گفتیم و اصل را بنگفتیم دلبرا

که همان به که راز تو شنوند از دهان تو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

طیب الله عیشکم لا وحش الله منکم

حق آن خال شاهدت رو به ما آر ای عمو

دست جعفر که ماند از او بر سر کوه پرسمو

شبه مهجور عاشق من وصال مصرم

دست او را دهان بدی شرح دادی از آن غم او

می‌کند شرح بی‌زبان یا ظریفون فافهموا

ما همان دست جعفریم فی انقطاع الا ارحموا

جنبشی که همی‌کنیم جمله قسری است فاعلموا

جنبش آنگه کند صدف که بود جفت جوهر او

بس که گفتن دراز شد ذاحدیث منمنم

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

بوقلمون چند از انکار تو

در کف ما چند خلد خار تو

یار تو از سر فلک واقف است

پس چه بود پیش وی اسرار تو

چند بگویی که همین بار و بس

چند از این چند از این بار تو

ای ز تو بیمار حبیب و طبیب

بسته ز ناسور تو تیمار تو

خورده می غفلت و منکر شده

بوی دهانت شده اقرار تو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو

بگشا راز با همو که سلام علیکم

تو چرا آب و روغنی که سلامی نمی‌کنی

چه شود گر کفی زنی که سلام علیکم

هله دیوانه لولیا به عروسی ما بیا

لب چون قند برگشا که سلام علیکم

شفقت را قرین کنی کرم و آفرین کنی

سر و ریش این چنین کنی که سلام علیکم

چو گشاید در سرا تو مگو هیچ ماجرا

رو ترش کن ز در درآ که سلام علیکم

چو درآید ترش ترش تو بدو پیش او خمش

غضبش را بدین بکش که سلام علیکم

چو خیالیت بست ره بمکن سوی او نگه

تو روان شو به پیشگه که سلام علیکم

چو در این کوی نیست کس نه ز دزدان و نی عسس

تو همین گو همین و بس که سلام علیکم

بجه از دام و دانه‌ها و از این مات خانه‌ها

بشنو ز آسمان‌ها که سلام علیکم

شفقت چون فزون کند به خودت رهنمون کند

ز دلت سر برون کند که سلام علیکم

چو ز صورت برون روی به مقامات معنوی

تو ز شش سوی بشنوی که سلام علیکم

چو نگنجی در آن گره مگریز و سپس مجه

چو فقیران سری بنه که سلام علیکم

اگر از نیک و بد مرا نکند شه مدد مرا

ز لبش این رسد مرا که سلام علیکم

تو رها کن فن و هنر که ندارد کلک خبر

بخوریمش بدین قدر که سلام علیکم

هله ای یار ماه رو دل هر عقربی مجو

غزل خویشتن بگو که سلام علیکم

هله مرحوم امتان هله ای عشق همتان

بستردیم جرمتان که سلام علیکم

چو تویی میر زاهدان قمر و فخر عابدان

شنو اکنون ز شاهدان که سلام علیکم

زهرتان را شکر کنم زنگتان را گهر کنم

کارتان همچو زر کنم که سلام علیکم

تنتان را چو جان کنم دلتان را جوان کنم

عیبتان را نهان کنم که سلام علیکم

ز عدم بس چریده‌ای سوی دل بس دویده‌ای

ز فلک بس شنیده‌ای که سلام علیکم

چو امیدت به ما بود زاغ گیری هما بود

همه عذرت وفا بود که سلام علیکم

چو گل سرخ در چمن بفروزد رخ و ذقن

نگرد جانب سمن که سلام علیکم

چو رسد سبزجامه‌ها به سوی باغ و نامه‌ها

شنو از صحن بام‌ها که سلام علیکم

چو بخندد نهال‌ها ز ریاحین و لاله‌ها

شنو از مرغ ناله‌ها که سلام علیکم

چو ز مستی زنم دمی رمد از رشک پرغمی

نبدی این نگفتمی که سلام علیکم

ز کی داری لب و سخن ز شهنشاه امر کن

به همان سوی روی کن که سلام علیکم

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

 

به قرار تو او رسد که بود بی‌قرار تو

که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو

گل و سوسن از آن تو همه گلشن از آن تو

تلفش از خزان تو طربش از بهار تو

ز زمین تا به آسمان همه گویان و خامشان

چو دل و جان عاشقان به درون بی‌قرار تو

همه سوداپرست تو همه عالم به دست تو

نفسی پست و مست تو نفسی در خمار تو

همه زیر و زبر ز تو همگان بی‌خبر ز تو

چه غریب است نظر به تو چه خوش است انتظار تو

چه کند سرو و باغ را چو نظر نیست زاغ را

تو ز بلبل فغان شنو که وی است اختیار تو

منم از کار مانده‌ای ز خریدار مانده‌ای

به فراغت نظرکنان به سوی کار و بار تو

بگذارم ز بحر و پل بگریزم ز جزو و کل

چه کنم من عذار گل که ندارد عذار تو

چه کنم عمر مرده را تن و جان فسرده را

دو سه روز شمرده را چو منم در شمار تو

چو دل و چشم و گوش‌ها ز تو نوشند نوش‌ها

همه هر دم شکوفه‌ها شکفد در نثار تو

پس از این جان که دارمش به خموشی سپارمش

ز کجا خامشم هلد هوس جان سپار تو

به خموشی نهان شدن چو شکارم نتان شدن

که شکار و شکاریان نجهند از شکار تو

همه فربه ز بوی تو همه لاغر ز هجر تو

همه شادی و گریه شان اثر و یادگار تو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:26 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4453127
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث