به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب

ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان

ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل

تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است

همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش

چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود

چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی

دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

از حلاوت‌ها که هست از خشم و از دشنام او

می‌ستیزم هر شبی با چشم خون آشام او

دام‌های عشق او گر پر و بالم بسکلد

طوطی جان نسکلد از شکر و بادام او

چند پرسی مر مرا از وحشت و شب‌های هجر

شب کجا ماند بگو در دولت ایام او

خون ما را رنگ خون و فعل می‌آمد از آنک

خون‌ها می می‌شود چون می‌رود در جام او

وعده‌های خام او در مغز جان جوشان شده

عاشقان پخته بین از وعده‌های خام او

خسروان بر تخت دولت بین که حسرت می‌خورند

در لقای عاشقان کشته بدنام او

آن سگان کوی او شاهان شیران گشته‌اند

کان چنان آهوی فتنه دیده شد بر بام او

الله الله تو مپرس از باخودان اوصاف می

تو ببین در چشم مستان لطف‌های عام او

دست بر رگ‌های مستان نه دلا تا پی بری

از دهان آلودگان زان باده خودکام او

شمس تبریزی که گامش بر سر ارواح بود

پا منه تو سر بنه بر جایگاه گام او

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو

نقش‌هایی دیدم از گلزار تو گلزار تو

کشته عشق توام ور ز آنک تو منکر شوی

خط‌هایی دارم از اقرار تو اقرار تو

می‌گدازم می‌گدازم هر زمان همچون شکر

از شکرها رسته از گفتار تو گفتار تو

شب همه خلقان بخفته چشم من بیدار و باز

همچو بخت و طالع بیدار تو بیدار تو

چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی

راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو

ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم

هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو

ای دم هشیاریم بی‌هوش هشیاری تو

ای دم بی‌هوشیم هشیار تو هشیار تو

چشمه‌ها بر دل بجوشد هر دم از دریای تو

چشم دل پرک زن انوار تو انوار تو

شمس تبریزی که عالم اندک اندک بود

از عطا و بخشش بسیار تو بسیار تو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای صید رخ تو شیر و آهو

پنهان ز کجا شود چنان رو

چندانک توانیش تو می‌پوش

می‌بند نقاب توی بر تو

در روزن سینه‌ها بتابید

خورشید ز مطلع ترازو

اندر عدم و وجود افکند

صد غلغله عشق که تعالوا

ای قند دو لعل تو خردسوز

وی تیر دو چشم تو جگرجو

سی بیت دگر بخواست گفتن

مستیش کشید گوش از آن سو

سی بیت فروختم به یک بیت

بیتی که گشاده شد در آن کو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

آن وعده که کرده‌ای مرا کو

این جا منم و تو وانما کو

با جمله پلاس خوش نباشد

آن عهد پلاس را وفا کو

لب بسته چو بوبک ربابی

آن داد و گشاد و آن عطا کو

ای وعده تو چو صبح صادق

آن شمع و چراغ و آن ضیا کو

تا چند ز ناسزا و دشنام

آن دلداری و آن سزا کو

خیزید به سوی من کشیدش

ای طایفه یاری شما کو

ای سنگ دلان جواب گویید

کان کان عقیق و کیمیا کو

یا سحر نمود و چشم ما بست

آن ساحر و آن گره گشا کو

یا پر بگشاد و در هوا رفت

ای مرغ ضمیر آن هوا کو

والله که نرفت و رفتنی نیست

ماییم ز خویش رفته ما کو

ماکو به همان طرف که انداخت

ای در کف صنع ما چو ماکو

هین مشک سخن بنه به جو رو

می‌خواندت آب کان سقا کو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای عارف خوش کلام برگو

ای فخر همه کرام برگو

هر ممتحنی ز دست رفته

بر دست گرفت جام برگو

قایم شو و مات کن خرد را

وز باده باقوام برگو

تا روح شویم جمله می ده

تا خواجه شود غلام برگو

قانع نشوم به نور روزن

بشکاف حجاب بام برگو

بپذیر مدام خوش ز ساقی

چون مست شدی مدام برگو

آن جام چو زر پخته بستان

زان سوختگان خام برگو

مبدل شد و خوش حطام دنیا

چون رستی از این حطام برگو

لب بستم ای بت شکرلب

بی‌واسطه و پیام برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای عارف خوش کلام برگو

ای فخر همه کرام برگو

هر ممتحنی ز دست رفته

بر دست گرفت جام برگو

قایم شو و مات کن خرد را

وز باده باقوام برگو

تا روح شویم جمله می ده

تا خواجه شود غلام برگو

قانع نشوم به نور روزن

بشکاف حجاب بام برگو

بپذیر مدام خوش ز ساقی

چون مست شدی مدام برگو

آن جام چو زر پخته بستان

زان سوختگان خام برگو

مبدل شد و خوش حطام دنیا

چون رستی از این حطام برگو

لب بستم ای بت شکرلب

بی‌واسطه و پیام برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای عارف خوش کلام برگو

ای فخر همه کرام برگو

هر ممتحنی ز دست رفته

بر دست گرفت جام برگو

قایم شو و مات کن خرد را

وز باده باقوام برگو

تا روح شویم جمله می ده

تا خواجه شود غلام برگو

قانع نشوم به نور روزن

بشکاف حجاب بام برگو

بپذیر مدام خوش ز ساقی

چون مست شدی مدام برگو

آن جام چو زر پخته بستان

زان سوختگان خام برگو

مبدل شد و خوش حطام دنیا

چون رستی از این حطام برگو

لب بستم ای بت شکرلب

بی‌واسطه و پیام برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای عارف خوش کلام برگو

ای فخر همه کرام برگو

هر ممتحنی ز دست رفته

بر دست گرفت جام برگو

قایم شو و مات کن خرد را

وز باده باقوام برگو

تا روح شویم جمله می ده

تا خواجه شود غلام برگو

قانع نشوم به نور روزن

بشکاف حجاب بام برگو

بپذیر مدام خوش ز ساقی

چون مست شدی مدام برگو

آن جام چو زر پخته بستان

زان سوختگان خام برگو

مبدل شد و خوش حطام دنیا

چون رستی از این حطام برگو

لب بستم ای بت شکرلب

بی‌واسطه و پیام برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای صید رخ تو شیر و آهو

پنهان ز کجا شود چنان رو

چندانک توانیش تو می‌پوش

می‌بند نقاب توی بر تو

در روزن سینه‌ها بتابید

خورشید ز مطلع ترازو

اندر عدم و وجود افکند

صد غلغله عشق که تعالوا

ای قند دو لعل تو خردسوز

وی تیر دو چشم تو جگرجو

سی بیت دگر بخواست گفتن

مستیش کشید گوش از آن سو

سی بیت فروختم به یک بیت

بیتی که گشاده شد در آن کو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4455180
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث