به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دیدی که چه کرد آن پری رو

آن ماه لقای مشتری رو

گشتند بتان همه نگونسار

در حسن خلیل آزری رو

شد کفر چو شمع‌های ایمان

کورد به سوی کافری رو

شد جمله جهان بهشت خندان

زان سرو روان عبهری رو

دارد دو هزار سحر مطلق

وای ار آرد به ساحری رو

افروخت بهار چون گل سرخ

بر رغم دل مزعفری رو

کافور نثار کرد خورشید

بر چهره شام عنبری رو

شد شیشه زرد همچو لاله

زان باده لعل احمری رو

فربه شد عشق و زفت و لمتر

بنهاد خرد به لاغری رو

بر باده لعل زد رخ من

تا چند نهد به زرگری رو

بس کن هله فتنه را مشوران

یا برگردان ز شاعری رو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

دیدی که چه کرد آن پری رو

آن ماه لقای مشتری رو

گشتند بتان همه نگونسار

در حسن خلیل آزری رو

شد کفر چو شمع‌های ایمان

کورد به سوی کافری رو

شد جمله جهان بهشت خندان

زان سرو روان عبهری رو

دارد دو هزار سحر مطلق

وای ار آرد به ساحری رو

افروخت بهار چون گل سرخ

بر رغم دل مزعفری رو

کافور نثار کرد خورشید

بر چهره شام عنبری رو

شد شیشه زرد همچو لاله

زان باده لعل احمری رو

فربه شد عشق و زفت و لمتر

بنهاد خرد به لاغری رو

بر باده لعل زد رخ من

تا چند نهد به زرگری رو

بس کن هله فتنه را مشوران

یا برگردان ز شاعری رو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

دیدی که چه کرد آن پری رو

آن ماه لقای مشتری رو

گشتند بتان همه نگونسار

در حسن خلیل آزری رو

شد کفر چو شمع‌های ایمان

کورد به سوی کافری رو

شد جمله جهان بهشت خندان

زان سرو روان عبهری رو

دارد دو هزار سحر مطلق

وای ار آرد به ساحری رو

افروخت بهار چون گل سرخ

بر رغم دل مزعفری رو

کافور نثار کرد خورشید

بر چهره شام عنبری رو

شد شیشه زرد همچو لاله

زان باده لعل احمری رو

فربه شد عشق و زفت و لمتر

بنهاد خرد به لاغری رو

بر باده لعل زد رخ من

تا چند نهد به زرگری رو

بس کن هله فتنه را مشوران

یا برگردان ز شاعری رو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

دیدی که چه کرد آن پری رو

آن ماه لقای مشتری رو

گشتند بتان همه نگونسار

در حسن خلیل آزری رو

شد کفر چو شمع‌های ایمان

کورد به سوی کافری رو

شد جمله جهان بهشت خندان

زان سرو روان عبهری رو

دارد دو هزار سحر مطلق

وای ار آرد به ساحری رو

افروخت بهار چون گل سرخ

بر رغم دل مزعفری رو

کافور نثار کرد خورشید

بر چهره شام عنبری رو

شد شیشه زرد همچو لاله

زان باده لعل احمری رو

فربه شد عشق و زفت و لمتر

بنهاد خرد به لاغری رو

بر باده لعل زد رخ من

تا چند نهد به زرگری رو

بس کن هله فتنه را مشوران

یا برگردان ز شاعری رو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

ای رونق نوبهار برگو

وی شادی لاله زار برگو

بی‌غصه می فروش می‌نوش

بی‌زحمت شاخ خار برگو

ای بلبل و ای هزاردستان

برگو صفت بهار برگو

ای حلقه به گوش و عاشق گل

گوش و پس سر مخار برگو

شرح قد سرو و چهره گل

بر عرعر و بر چنار برگو

چون رفت خزان و رو نهان کرد

بر سرو رو آشکار برگو

گر پرسندت که جان رز چیست

بر برگ نظر مدار برگو

صد شیر و هزار گونه خرگوش

خواهی که کنی شکار برگو

خواهی که شود قبول عذرت

ز اشکوفه خوش عذار برگو

خواهی که بری قرار مستان

زان نرگس پرخمار برگو

امروز سر شراب داریم

ساقی شو و بر نهار برگو

مستی آمد ملولیت رفت

صد بار و هزار بار برگو

ای جام شرابدار برگرد

وی چنگ لطیف تار برگو

از بهر ثواب و رحمت حق

ای عارف حق گزار برگو

ما منتظر توایم بشتاب

بی‌زحمت انتظار برگو

تشنیع مزن که صله‌ای نیست

نک آوردم نثار برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

در این رقص و در این های و در این هو

میان ماست گردان میر مه رو

اگر چه روی می‌دزدد ز مردم

کجا پنهان شود آن روی نیکو

چو چشمت بست آن جادوی استاد

درآ در آب جو و آب می‌جو

تو گویی کو و کو او نیز سر را

به هر سو می‌کند یعنی که کو کو

ز کوی عشق می‌آید ندایی

رها کن کو و کو دررو در این کو

برو دامان خاقان گیر محکم

چو او باشد چه اندیشی ز باجو

برو پهلوی قصرش خانه‌ای گیر

که تا ایمن شوی از درد پهلو

گریزان درد و دارو در پی تو

زهی لطف و زهی احسان و دارو

سیه کاری و تلخی را رها کن

بر ما زو بیا غلطان چو مازو

از او یابد طرب هم مست و هم می

از او گیرد نمک هم رو و هم خو

از او اندیش و گفتن را رها کن

لطیف اندیش باشد مرد کم گو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

بازم صنما چه می‌فریبی تو

بازم به دغا چه می‌فریبی تو

هر لحظه بخوانیم کریمانه

ای دوست مرا چه می‌فریبی تو

عمری تو و عمر بی‌وفا باشد

ما را به وفا چه می‌فریبی تو

دل سیر نمی‌شود به جیحون‌ها

ما را به سقا چه می‌فریبی تو

تاریک شده‌ست چشم بی‌ماهت

ما را به عصا چه می‌فریبی تو

ای دوست دعا وظیفه بنده‌ست

ما را به دعا چه می‌فریبی تو

آن را که مثال امن دادی دی

با خوف و رجا چه می‌فریبی تو

گفتی به قضای حق رضا باید

ما را به قضا چه می‌فریبی تو

چون نیست دواپذیر این دردم

ما را به دوا چه می‌فریبی تو

تنها خوردن چو پیشه کردی خوش

ما را به صلا چه می‌فریبی تو

چون چنگ نشاط ما شکستی خرد

ما را به سه تا چه می‌فریبی تو

ما را بی ما چه می‌نوازی تو

ما را با ما چه می‌فریبی تو

ای بسته کمر به پیش تو جانم

ما را به قبا چه می‌فریبی تو

خاموش که غیر تو نمی‌خواهیم

ما را به عطا چه می‌فریبی تو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

خداوندا چو تو صاحب قران کو

برابر با مکان تو مکان کو

زمان محتاج و مسکین تو باشد

تو را حاجت به دوران و زمان کو

کسی کو گفت دیدم شمس دین را

سؤالش کن که راه آسمان کو

در آن دریا مرو بی‌امر دریا

نمی‌ترسی برای تو ضمان کو

مگر بی‌قصد افتی کو کریم است

خطاکن را ز عفو او غمان کو

چو سجده کرد آیینه مر او را

بر آن آیینه زنگار گمان کو

همو تیر است همو اسپر همو قوس

چه گفتم آن طرف تیر و کمان کو

هر آن جسمی که از لطفش نظر یافت

نظیرش در ولایت‌های جان کو

بجز از روی عجز و فقر و تسلیم

ببرده سر از او از انس و جان کو

ز غیرت حق شد حارس و گر نی

مر او را از کی بیم است پاسبان کو

به پیشانی جانا داغ مهرش

کسی بی‌داغ مهرش در قران کو

به نوبتگاه او بین صف کشیده

به خدمت گر همی‌جویی مهان کو

نباشد خنده جز از زعفرانش

بجز از عشق رویش شادمان کو

بجز از هجر آن مخدوم جانی

دل و جان را به عالم اندهان کو

خداوند شمس دین از بهر الله

که لایق در ثنای او دهان کو

زبان و جان من با وصل او رفت

به شرح خاک تبریزم زبان کو

همه کان هست محتاج خریدار

بدان حد بی‌نیازی هیچ کان کو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

گران جانی مکن ای یار برگو

از آن زلف و از آن رخسار برگو

ز باغ جان دو سه گلدسته بربند

حکایت‌های آن گلزار برگو

ز حسنش گفتنی بسیار داری

ملولی گوشه نه بسیار برگو

ز یاد دوست شیرینتر چه کار است

هلا منشین چنین بی‌کار برگو

چه گفتی دی که جوشیده‌ست خونم

بیا امروز دیگربار برگو

ز یاد عالم غدار بگذر

ز لطف عالم الاسرار برگو

ز لاف فتنه تاتار کم کن

ز ناف آهوی تاتار برگو

ز عشق حسن شمس الدین تبریز

میان عاشقان آثار برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

 

گران جانی مکن ای یار برگو

از آن زلف و از آن رخسار برگو

ز باغ جان دو سه گلدسته بربند

حکایت‌های آن گلزار برگو

ز حسنش گفتنی بسیار داری

ملولی گوشه نه بسیار برگو

ز یاد دوست شیرینتر چه کار است

هلا منشین چنین بی‌کار برگو

چه گفتی دی که جوشیده‌ست خونم

بیا امروز دیگربار برگو

ز یاد عالم غدار بگذر

ز لطف عالم الاسرار برگو

ز لاف فتنه تاتار کم کن

ز ناف آهوی تاتار برگو

ز عشق حسن شمس الدین تبریز

میان عاشقان آثار برگو

ادامه مطلب
سه شنبه 13 تیر 1396  - 3:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 657

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4455528
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث