بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشتهای که خوانم و تو
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشتهای که خوانم و تو
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
با نامحرم حدیث اسرار مگو
با مردودان حکایت از یار مگو
با مردم اغیار جز اغیار مگو
با اشتر خار خوار جز خار مگو
با نامحرم حدیث اسرار مگو
با مردودان حکایت از یار مگو
با مردم اغیار جز اغیار مگو
با اشتر خار خوار جز خار مگو
بر آتش چو دیک تو خود را میجو
میجوش تو خودبخود مرو بر هر سو
مقصود تو گوهر است بشتاب و بجو
زو جوش کنی کن بسوی گوهر زو
با تست مراد از چه روی هر سو تو
او تست ولی باو میگو تو
اوئی و توئی ز احولی مخیزد
چون دیده شود راست تو اوئی او تو
ای ماه چو ابر بس گرستم بیتو
در مه به نشاط ننگریستم بیتو
برخاستم از جان تو نشستم بیتو
وز شرم به مردم چو نرستم بیتو
ای مشفق فرزند دو بیتی میگو
هردم جهت پند دو بیتی میگو
در فرقت و پیوند دو بیتی میگو
در عین غزل چند دو بیتی میگو
ای عارف گوینده نوائی برگو
یا قول درست یا خطائی برگو
درهای گلستان و چمن را بگشای
چون بلبل مست ز آشنائی برگو
ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو
وز مجلس ما ملول و مهجور مشو
انگور عدم بدی شرابت کردند
واپس مرو ای شراب انگور مشو
ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو
وز مجلس ما ملول و مهجور مشو
انگور عدم بدی شرابت کردند
واپس مرو ای شراب انگور مشو