ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای رفته ز یاران تو به یک گوشه کران
فریاد تو از خوی بد و بار گران
گر شیر نری چه میگریزی ز نران
ور لاشه خری و سوی لاشه خران
ای دل چه شدی ز دست دستی میزن
دست از هوس عشوهپرستی میزن
گوئیکه چه ره زنم چو من دست زنم
چون نرگس مستش رهمستی میزن
ای دف تو بخوان ز دفتر مشتاقان
ای کف تو بزن بر رگ خون ایشان
ای نعرهٔ گویندهٔ جویندهٔ دل
ای از نمکان ببر مرام تا نه مکان
ای دل تو در این واقعه دمسازی کن
وی جان به موافقت سراندازی کن
ای صبر تو پای غم نداری بگریز
ای عقل تو کودکی برو بازی کن
ای در دو جهان یگانه تعجیل مکن
در رفتن چون زمانه تعجیل مکن
مگریز سوی کرانه تعجیل مکن
از خانهٔ ما به خانه تعجیل مکن
ای در دو جهان یگانه تعجیل مکن
در رفتن چون زمانه تعجیل مکن
مگریز سوی کرانه تعجیل مکن
از خانهٔ ما به خانه تعجیل مکن
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من
ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان
از دلشدهگان گناه کم گیر ای جان
گر دست شکسته شد کمان گیر ای جان
اینک به شکنجه زیر زنجیر ای جان