یا صورت خودنمای تا نقش کنیم
یا عزم کنیم و پای در کفش کنیم
یا هر یک را جدا جدا بوسه بده
یا یک بوسه که تا همه پخش کنیم
یا صورت خودنمای تا نقش کنیم
یا عزم کنیم و پای در کفش کنیم
یا هر یک را جدا جدا بوسه بده
یا یک بوسه که تا همه پخش کنیم
یار آمده یار آمده ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم
ما نعرهزنان که آن شکارت مائیم
او خندهکنان که ما ترا میپائیم
هم منزل عشق و هم رهت میبینم
در بنده و در مرو شهت میبینم
در اختر و خورشید و مهت میبینم
در برگ و گیاه و درگهت میبینم
هم منزل عشق و هم رهت میبینم
در بنده و در مرو شهت میبینم
در اختر و خورشید و مهت میبینم
در برگ و گیاه و درگهت میبینم
هوش عاشق کجا بود سوی نسیم
هوش عاقل کجا بود با زر و سیم
جای گلها کجا بود باغ و نعیم
جای هیزم کجا بود قعر جحیم
هم مستم و هم بادهٔ مستان توام
هم آفت جان زیر دستان توام
چون نیست شدم کنون ز هستان توام
گفتی که الست از الست آن توام
هم خوان توایم و نیز مهمان توایم
هم جمع توایم و هم پریشان توایم
در شیشهٔ دل تخت نه حکم بکن
ای رشک پری چونکه پری خوان توایم
هر گه که دل از خلق جدا میبینم
احوال وجود با نوا میبینم
وان لحظه که بیخود نفسی بنشینم
عالم همه سر به سر ترا میبینم
همچون سر زلف تو پریشان توایم
آنداری و آنداری و ما آن توایم
هر جا باشیم حاضر خوان توایم
مهمان تو مهمان تو مهمان توایم
نی سخرهٔ آسمان پیروزه شوم
نی شیفتهٔ شاهد ده روزه شوم
در روزه چو روزی ده بیواسطهای
پس حلقه بگوش و بندهٔ روزه شوم