در دور سپهر و مهر ساقی مائیم
سرمست مدام اشتیاقی مائیم
در آینه وجود کردیم نگاه
مائیم و نمائیم که باقی مائیم
در دور سپهر و مهر ساقی مائیم
سرمست مدام اشتیاقی مائیم
در آینه وجود کردیم نگاه
مائیم و نمائیم که باقی مائیم
در چنگ توام بتا در آن چنگ خوشم
گر جنگ کنی بکن در آن جنگ خوشم
ننگست ملامت بره عشق ترا
من نام گرو کردم و با ننگ خوشم
در چنگ توام بتا در آن چنگ خوشم
گر جنگ کنی بکن در آن جنگ خوشم
ننگست ملامت بره عشق ترا
من نام گرو کردم و با ننگ خوشم
در باغ شدم صبوح و گل میچیدم
وز دیدن باغبان همی ترسیدم
شیرین سخنی ز باغبان بشنیدم
گل را چه محل که باغ را بخشیدم
در بحر خیال غرقهٔ گردابم
نی بلکه به بحر میکشد سیلابم
ای دیده نمیخواب من بندهٔ آنک
در خواب بدانست که من در خوابم
خیزید که تا بر شب مهتاب زنیم
بر باغ گل و نرگس بیخواب زنیم
کشتی دو سه ماه بر سر یخ راندیم
وقت است برادران که بر آب زنیم
در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی ترا فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و ترا نوش کنم
خواهم که به عشق تو ز جان برخیزم
وز بهر تو از هر دو جهان برخیزم
خورشید تو خواهم که بیاران برسد
چون ابر ز پیش تو از آن برخیزم
حاشا که ز زخم تیر و خنجر ترسیم
وز بستن پای و رفتن سر ترسیم
ما گرم روان دوزخ آشامانیم
از گفت و مگوی خلق کمتر ترسیم