تا خواستهام از تو ترا خواستهام
از عشق تو خوان عشق آراستهام
خوابی دیدم و دوش فراموشم شد
این میدانم که مست برخاستهام
تا خواستهام از تو ترا خواستهام
از عشق تو خوان عشق آراستهام
خوابی دیدم و دوش فراموشم شد
این میدانم که مست برخاستهام
تا خواستهام از تو ترا خواستهام
از عشق تو خوان عشق آراستهام
خوابی دیدم و دوش فراموشم شد
این میدانم که مست برخاستهام
تا روی تو دیدم از جهان سیر شدم
روباه بدم ز فر تو شیر شدم
ای پای نهاده بر سر خلق ز کبر
این نیز بیندیش که سر زیر شدم
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که چو چنگ در برت بنوازم
من نای تو نیستم که دمهات خورم
تا چند بهر زه چون غباری گردم
گه بر سر که گه سوی غاری گردم
تا چند چو طفل بر نگاری گردم
یک چند گهی بگرد یاری گردم
تا جان دارم بندهٔ مرجان توام
دل جمع از آن زلف پریشان توام
ای نای بنال مست افغان توام
وی چنگ خمش مشو که مهمان توام
تا آتش و آب عشق بشناختهام
در آتش دل چو آب بگداختهام
مانند رباب دل بپرداختهام
تا زخمهٔ زخم عشق خوش ساختهام
تا ترک دل خویش نگیری ندهم
وانچت گفتم تا نپذیری ندهم
حیلت بگذار و خویشتن مرده مساز
جان و سر تو که تا نمیری ندهم
بیگاه شد وز بیگهی من شادم
امشب قنق است یار فرخزادم
روز و شب دیگر است در عشق مرا
من زین شب و زین روز برون افتادم
بیکار شدم ای غم عشقت کارم
در بیکاری تخم وفا میکارم
من صورت وصل میتراشم شب و روز
با خاطر چون تیشه مگر نجارم