به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آخر ای یار فراموش مکن یارانرا

دل سرگشته بدست آر جگر خوارانرا

عام را گر ندهی بار بخلوتگه خاص

ز آستان از چه کنی دور پرستارانرا

وصل یوسف ندهد دست به صد جان عزیز

این چه سودای محالست خریدارانرا

گر نه یاری کند انفاس روان‌بخش نسیم

خبر از مقدم یاران که دهد یارانرا

آنکه چون بنده بهر موی اسیری دارد

کی رهائی دهد از بند گرفتارانرا

دست در دامن تسلیم و رضا باید زد

اگر از پای در آرند گنه کارانرا

روز باران نتوان بار سفر بست ولیک

پیش طوفان سرشکم چه محل بارانرا

دستگاهیست پر از نافه آهوی تتار

حلقهٔ سنبل مشکین تو عطارانرا

حال خواجو ز سر کوی خرابات بپرس

که نیابی به در صومعه خمارانرا

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا

کشته افعی تو در حلقه فسون سازانرا

جان ز دست تو ندانم به چه بازی ببرم

پشه آن نیست که بازیچه دهد بازانرا

دل چو دادم بتو عقلم ز کجا خواهد ماند

مال کی جمع شود خانه براندازانرا

عندلیبان سحر خوان چو در آواز آیند

می بیارید و بخوانید خوش آوازانرا

پای کوپان چو در آیند بدست افشانی

دست گیرند بیک جرعه سراندازانرا

زیردستان که ندارند به جز باد بدست

هر نفس در قدم افتند سرافرازانرا

با تو خواجو چه شد ار زانکه نظر می‌بازد

دیده نتوان که بدوزند نظر بازان را

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

بگوئید ای رفیقان ساربان را

که امشب باز دارد کاروان را

چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل

زغلغل بلبل فریاد خوان را

اگر زین پیش جان میپروریدم

کنون بدرود خواهم کرد جان را

بدار ای ساربان محمل که از دور

ببینم آن مه نامهربان را

دمی بر چشمهٔ چشمم فرود آی

کنون فرصت شمار آب روان را

گر آن جان جهان را باز بینم

فدای او کنم جان و جهان را

چو تیر ار زانکه بیرون شد ز شستم

نهم پی بر پی آن ابرو کمان را

شکر بر خویشتن خندد گر آن ماه

بشکر خنده بگشاید دهان را

چو روی دوستان باغست و بستان

بروی دوستان بین بوستان را

چو می‌دانی که دورانرا بقا نیست

غنیمت دان حضور دوستان را

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا

که از مرض نبود آگهی طبیبانرا

گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند

معینست که سوداست عندلیبانرا

ز خوان مرحمت آنها که می‌دهند نصیب

به تیغ کین ز چه رانند بی نصیبان را

اگر ز خاک محبان غبار برخیزد

مؤآخذت نکند هیچکس حبیبان را

گذشت محمل و ما در خروش و ناله ولیک

چه التفات ببانگ جرس نجیبان را

گهی که عاشق و معشوق را وصال بود

گمان مبر که بود آگهی رقیبان را

میان لیلی و مجنون نه آن مواصلتست

که اطلاع برآن اوفتد لبیبانرا

عجب نباشد اگر در ادای خطبهٔ عشق

مفارقت کند از تن روان خطیبانرا

غریب نبود اگر یار آشنا خواجو

مراد خویش مهیا کند غریبانرا

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا

میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا

دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد

که می لعل برون آورد از رنگ مرا

من که بر سنگ زدم شیشهٔ تقوی و ورع

محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا

مستم از کوی خرابات ببازار برید

تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا

نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست

من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا

ای رخت آینهٔ جان می چون زنگ بیار

تا ز آئینهٔ خاطر ببرد زنگ مرا

مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند

جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا

نشد از گوش دلم زمزمهٔ نغمهٔ چنگ

تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا

چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول

دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا

اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو

زاریم بین و ازین بیش میازار مرا

چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش

دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا

بی گل روی تو بس خار که در پای منست

کیست کز پای برون آورد این خار مرا

برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی

نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا

هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد

گو طلب کن بدر خانهٔ خمار مرا

تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی

مست وآشفته برآرید ببازار مرا

چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی

دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا

ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو

خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را

چون بندگان خاص را امشب به مجلس خوانده‌ئی

در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را

خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته

گر پخته‌ئی خامی مکن وان پخته در ده خام را

در حلقهٔ دردی کشان بخرام و گیسو برفشان

در حلقهٔ زنجیر بین شیران خون‌آشام را

چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشته‌ام

آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را

یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم

تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را

گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم

کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را

چون بندگان خاص را امشب به مجلس خوانده‌ئی

در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را

خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته

گر پخته‌ئی خامی مکن وان پخته در ده خام را

در حلقهٔ دردی کشان بخرام و گیسو برفشان

در حلقهٔ زنجیر بین شیران خون‌آشام را

چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشته‌ام

آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را

یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم

تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را

گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم

کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

 

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب

در مه چارده تا روز نظر بود مرا

یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی

افق دیده پر از شعلهٔ خور بود مرا

یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو

نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا

یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب

دیده پر شعشعهٔ شمس و قمر بود مرا

یاد باد آنکه گرم زهرهٔ گفتار نبود

آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا

یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم

بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا

یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع

وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا

یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت

در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را

زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را

احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست

هر که از اول تصور میکند فرجام را

من ببوی دانهٔ خالش بدام افتاده‌ام

گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را

هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست

بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را

شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق

چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را

گر بدینسان بر در بتخانهٔ چین بگذرد

بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را

بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک

هم بلطف عام او امید باشد عام را

چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست

حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:07 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4400460
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث