به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده

مرا صد چشمه در چشم و ترا صد دیده در دیده

نکرده در جهان کامی به جز وصلت تمنا دل

ندیده بر فلک روزی چو رخسارت قمر دیده

من از آن گوی سیمینت چو چوگان گشته سرگشته

وزان چوگان مشکینت بسر چون گوی گردیده

کنار از من چه می‌جوئی بیا بنگر که بی رویت

کنارم می‌کند هر شب پر از خون جگر دیده

از آن مثل تو در عالم نیامد در نظر ما را

که بی روی تو بر عالم نیاندازد نظر دیده

ببوی آنکه هم روزی برآید اختر بختم

ز مهرم اختر افشاند همه شب تا سحر دیده

برون از اشک رخسارم نباشد وجه سیم و زر

ولی هرگز کجا باشد ترا بر سیم و زر دیده

گناه ار دیده کرد اول چرا تهمت نهم بر دل

ور از دل در وجود آمد چه تاوانست بر دیده

ز دست چشم خون افشان ز سر بگذشت سیلابم

ببین آخر که خواجو را چه می‌آرد بسر دیده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای بی تو مرا پر آب دیده

نادیده بخواب خواب دیده

ما پست و ترا بلند قامت

ما مست و ترا خراب دیده

جان قول تو بی سخن شنیده

دل روی تو بی نقاب دیده

از دیده فتاده در بلا دل

وز دل شده در عذاب دیده

یک ذره از آنکه در تو پیداست

نادیده درآفتاب دیده

هر لحظه‌ام از غم تو کرده

رخساره بخون خضاب دیده

در آتش فرقتت ندیده

همچون دل من کباب دیده

فریاد لب تو کرده هر دم

در ساغر من شراب دیده

یکباره بقصد خون خواجو

افکنده سپر برآب دیده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

چون سنبلت که دید سیاهی سر آمده

وانگه کمینه خادم او عنبر آمده

چشمت به ساحری شده در شهر روشناس

زلفت به دلبری ز جهان بر سر آمده

ساقی حدیث لعل لبت رانده بر زبان

و آب حیات در دهن ساغر آمده

ای سرو سیمتن ز کجا می‌رسی چنین

دستی بساق بر زده و خوش برآمده

من همچو جام باده و شمع سحرگهی

هر دم ز دست رفته و از پا درآمده

هر شب به مهر روی جهانتابت از فلک

در چشم هجر دیدهٔ من اختر آمده

بیرون ز طرهٔ تو شبی کس نشان نداد

بر خور فکنده سایه و بس در خور آمده

از سهم نوک ناوک خونریز غمزه‌ات

مو بر وجود من چو سر نشتر آمده

بی چشم نیم خواب و بنا گوش چون خورت

خواجو ز خواب فارغ و سیر از خور آمده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای پسر دامن اهل قدم از دست مده

ورت از دست بر آید کرم از دست مده

چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد

برو و همدم خود باش و دم از دست مده

در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن

بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده

شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن

هجر را باش و سر کوی غم از دست مده

اگر از توبه و سالوس ندامت داری

با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده

خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد

کنج بتخانه و روی صنم از دست مده

چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست

پشت پائی بزن و جام جم از دست مده

یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست

از دوا روی بتاب و الم از دست مده

گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی

خاک برسر کن و پای علم از دست مده

وگر از پای فتادی و نشد کارت راست

آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده

چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو

در طواف آی و حریم حرم از دست مده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده

خورشید قندز پوش او آشوب بلغار آمده

عید مسیحی روی او زنار قیصر موی او

در حلقهٔ گیسوی او صد دل گرفتار آمده

چشم آفت مستان شده رخ طیرهٔ بستان شده

شیراز ترکستان شده کان بت ز فرخار آمده

دلدار من جاندار من شمشاد خوش رفتار من

چون دیده در بار من لعلش گهر بار آمده

در شب چراغ خاوری بر مه نقاب ششتری

وز مهر رویش مشتری با زهره در کار آمده

هرگز شنیدی در ختن مشکین خطی چون یار من

یا سرو سیمین در چمن زینسان به رفتار آمده

سنبل ز سر آویخته وز لاله مشک انگیخته

و آب گلستان ریخته چون او به گلزار آمده

بر مهر پیچان عقربش وز مه معلق غبغبش

چون جام می نام لبش یاقوت جاندار آمده

شکر غلام پاسخش میمون جمال فرخش

روز غریبان بی رخش همچون شب تار آمده

بر ماه چنبر دیده‌ئی در پسته شکر دیده‌ئی

وز شاخ عرعر دیده‌ئی سیب و سمن بار آمده

بنگر بشبگیر ای صبا خواجو چو مرغ خوش نوا

برطرف بستان از هوا در نالهٔ زار آمده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده

فارغ از سجاده و تسبیح و طاعات آمده

نفی را اثبات خود دانسته و اثبات نفی

و ایمن از خویش و بری از نفی و اثبات آمده

کرده ورد بلبل مست سحر خیز استماع

باز با مرغ صراحی در مناجات آمده

روح قدسی در هوای مجلس روحانیان

صبحدم مستانه بر بام سماوات آمده

عقل با زلف چلیپا از تنازع دم زده

روح با راح مصفا در مقالات آمده

گشته مستانرا سر کوی مغان بیت الحرام

عاشقانرا گوشهٔ مسجد خرابات آمده

عارفان را نغمهٔ چنگ مغنی ره زده

صوفیان را باده صافی مداوات آمده

شهسوار چرخ بین نزدش پیاده وانگهی

رخ نهاده پیش اسب او و شهمات آمده

یک ره از ایوان برون فرمای خواجو را ببین

بر سر کوی تو چون موسی بمیقات آمده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای لبت خنده بر شراب زده

چشم من بر رهت گلاب زده

شب مه پوش و ماه شب پوشت

طعنه بر ابر و آفتاب زده

هر شبی جادوان بابل را

چشم مست تو راه خراب زده

خط سبز تو از سیه کاری

باز نقشی دگر بر آب زده

هر دمم آن عقیق شورانگیز

نمکی بر دل کباب زده

گنج لطفی و چون توئی حیفست

خیمه بر این دل خراب زده

لعل ساقی نگر بوقت صبوح

آب برآتش شراب زده

مطرب نغمه ساز پرده‌سرای

چنگ در پردهٔ رباب زده

جان خواجو به آتش بار

شعله در آبگون حجاب زده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

تخت خیری بین دگر بر تختهٔ خارا زده

خیمه سلطان گل بر دامن صحرا زده

دوستان در بوستان برگ صبوحی ساخته

بلبلان گلبانگ بر طوطی شکر خا زده

از شقایق در میان سبزه فراش ربیع

چار طاق لعل بر پیروزه گون دیبا زده

زرگر باد بهاری از کلاه سیم دوز

قبه‌ئی از زر بنام نرگس رعنا زده

خوش نوایان چمن در پردهٔ عشاق راست

نوبت نوروز بر بانگ هزار آواز ده

غنچه همچون گلرخی کو داده باشد دل بباد

دست در پیراهن زنگاری والا زده

از چراغ بوستان افروز شمع زر چکان

باد آتش در نهاد لالهٔ حمرا زده

نو عروسان چمن در کله‌های فستقی

تاب در مرغول ریحان سمن فرسا زده

دمبدم در گوشه‌های باغ گوید باغبان

چشم خواجو بین دم از سر چشمه‌های ما زده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای ملک دلم خراب کرده

در کشتن من شتاب کرده

پیش لب لعلت آب حیوان

خود را ز خجالت آب کرده

رخسارهٔ لاله و سمن را

از سنبل تر نقاب کرده

جز زلف و رخت که دید روزی

شب سایهٔ آفتاب کرده

پیرامن ماه خط سبزش

نقشیست ز مشک ناب کرده

جعد تو نسیم صبحدم را

سرمایهٔ اضطراب کرده

خون جگرم بغمزه خورده

بنیاد دلم خراب کرده

ساقی غمت ز خون چشمم

می در قدح شراب کرده

برآتش لعل آبدارت

خواجو دل و جان کباب کرده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده

چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده

بی نمکدان عقیق لب شور انگیزت

آتشی در دل بریان کباب افتاده

چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن

همچو من نرگس سرمست خراب افتاده

تا غبار خط ریحان تو برگل دیده

ورق مردمک دیده در آب افتاده

دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم

آب در دیدهٔ گریان سحاب افتاده

سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من

بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده

قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت

هوسی در سر پر شور شراب افتاده

بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد

دل محنت زده در چنگ رباب افتاده

شد ز سودای تو موئی تن خواجو و آن موی

همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4369252
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث