به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آن عید نیکوان بدر آمد بعیدگاه

تابنده رخ چو روز سپید از شب سیاه

مانند باد می‌شد و می‌کرد دمبدم

در آب رود مردمک چشم من شناه

او باد پای رانده و ما داده دل بباد

او راه برگرفته و ما گشته خاک راه

بودی دو هفته کز بر من دور گشته بود

بعد از دو هفته یافتمش چون دو هفته ماه

فارغ ز آب چشم اسیران دردمند

ویمن ز دود آه فقیران داد خواه

از خط سبز او شده چشم امید من

چون چشم عاصیان سیه از نامهٔ گناه

من همچو صبح چاک زده جیب پیرهن

او را چو آفتاب ز دیبای چین قباه

من در گمان که ماه نواست آنکه بینمش

برطرف جبهه یا خم آن ابروی دوتاه

چون تشنه کو نظر کند از دور در زلال

می‌کرد چشمم از سر حسرت درو نگاه

ناگه در آن میانه بخواجو رسید و گفت

کز عید گه کنون که رخ آری بخانگاه

باید که قطعه‌ئی بنویسی و در زمان

از راه تهنیت بفرستی ببزم شاه

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای سنبلهٔ زلف تو خرمن زده بر ماه

وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه

خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع

هندوی رسن باز تو بر مه زده خرگاه

افعی تو در حلقه و جادوی تو در خواب

خورشید تو در عقرب و پروین تو بر ماه

صورت نتوان بست چنین موی میانی

بر موی کمر بسته و مو تا بکمرگاه

ساقی به عقیق شکری می‌خوردم خون

مطرب به نوای سحر می‌زندم راه

در سلسلهٔ زلف رسن تاب تو پیچم

باشد که دل خسته برون آورم از چاه

همچون دل من هست پریشان و گرفتار

در شست سر زلف گره گیر تو پنجاه

آئینه رخسار تو زنگار برآورد

از بسکه برآمد ز دل سوختگان آه

خواجو نبرد ره به سراپردهٔ وصلت

درویش کجا خیمه زند در حرم شاه

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای صبا حال جگر گوشهٔ ما چیست بگو

در دل آن مه خورشید لقا چیست بگو

صبر چون در مرض خسته دلان نافع نیست

درد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو

اگر از مصر بدین جانبت افتاد گذار

خبر یوسف گمگشتهٔ ما چیست بگو

هرگز از صدر نشینان سلاطین با تو

هیچکس گفت که احوال گدا چیست بگو

از برای دلم ای هدهد میمون آخر

عزم بلقیس چه و حال سبا چیست بگو

گرنه آنست کزو مشک ختا می‌خیزد

چین گیسوی تو ای ترک ختا چیست بگو

آخر ای ماه پریچهره اگر نیست هلال

آن خم ابروی انگشت نما چیست بگو

بجز از آن که برم مهر و وفای تو به خاک

بر من ای دلبر بی مهر و وفا چیست بگو

قصد خواجو چه نمائی و نترسی ز خدا

جرم این خسته دل از بهر خدا چیست بگو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

نفحهٔ گلشن عشق از نفس ما بشنو

وز صبا نکهت آن زلف سمن سا بشنو

خبر درد فراق از دل یعقوب بپرس

شرح زیبائی یوسف ز زلیخا بشنو

همچنان ناله فرهاد بهنگام صدا

چون بهکسار شوی از دل خارا بشنو

حال وامق که پریشان تر از او ممکن نیست

از سر زلف پراکندهٔ عذرا بشنو

اگر از باد صبا وصف عروسان چمن

نکند باورت از بلبل گویا بشنو

چون ختائی بچگان بزم صبوح آرایند

بوی مشک ختن از ساغر صهبا بشنو

هر نفس کز خط مشکین تو رانم سخنی

از لبم رایحهٔ عنبر سارا بشنو

روز و شب چون نروی از دل تنگم بیرون

از سویدای دلم قصه سودا بشنو

چون حدیث از لب جانبخش تو گوید خواجو

از دمش نکهت انفاس مسیحا بشنو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو

براستی که قدی زین صفت کراست بگو

بجنب چین سر زلف عنبر افشانت

اگر نه قصهٔ مشک ختن خطاست بگو

فغان ز دیده که آب رخم برود بداد

ببین سرشک روانم وگر رواست بگو

ز چشم ما به جز از خون دل چه می‌جوئی

وگر چنانکه ترا قصد خون ماست بگو

کنون که دامن صحرا پر از گل سمنست

چو آن نگار سمن رخ گلی کجاست بگو

کجا چو زلف کژش هندوئی بدست آید

چو زلف هندوی او گژ نشین و راست بگو

چو آن صنوبر طوبی خرام من برخاست

چه فتنه بود که آن لحظه برنخاست بگو

اگر نه سجده برد پیش چشم جادویش

چرا چو قامت من ابرویش دو تاست بگو

کدام ابر شنیدی بگوهر افشانی

بسان دیدهٔ خواجو گرت حیاست بگو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

دوش می‌کردم سوال از جان که آن جانانه کو

گفت بگذر زان بت پیمان شکن پیمانه کو

گفتمش پروانهٔ شمع جمال او منم

گفت اینک شمع را روشن ببین پروانه کو

گفتمش دیوانهٔ زنجیر زلفش شد دلم

گفت اینک زلف چون زنجیر او دیوانه کو

گفتمش کی موی او در شانه ما اوفتد

گفت بی او نیست یک مو در دو عالم شانه کو

گفتمش در دامی افتادم ببوی دانه‌ئی

گفت عالم سربسر دامست آخر دانه کو

گفتمش دردانهٔ دریای وحدت شد دلم

گفت در دریا شو و بنگر که آن دردانه کو

گفتمش نزدیک ما بتخانه و مسجد یکیست

گفت عالم مسجدست ای بی بصر بتخانه کو

گفتمش ما گنج در ویرانهٔ دل یافتیم

گفت هر کنجی پر از گنجی بود ویرانه کو

گفتمش کاشانه جانانه در کوی دلست

گفت خواجوگر تو زانکوئی بگو جانانه کو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

مرا ز هجر تو امید زندگانی کو

در آرزوی توام لذت جوانی کو

اگر نه عمر منی رسم بیوفائی چیست

و گر زمانه نئی شرط مهربانی کو

میان بادیهٔ غم ز تشنگی مردم

زلال مشربهٔ عذب شادمانی کو

ز جام لعل سمن عارضان سیمین بر

می مروق نوشین ارغوانی کو

درون مصطبه در جسم جام مینائی

ز دست یار سبک روح روح ثانی کو

میست کاب حیاتست در سیاهی شب

چو خضر وقت توئی آب زندگانی کو

وجود خاکی ما پیش از آنکه کوزه کنند

بگوی فاش که آن کوزهٔ نهانی کو

گرفت این شب دیجورم از ستاره ملال

فروغ شعشعهٔ شمع آسمانی کو

مگر ز درد دلم بسته شد رهش ور نی

طلیعهٔ نفس صبح کامرانی کو

صبا بگوی که تسکین جان آدم را

نسیم روضهٔ فردوس جاودانی کو

برون ز کون و مکانست گر چه پروازم

خروش شهپر طاوس لا مکانی کو

فتاده بر دو جهان پرتو تجلی دوست

صفیر بلبل بستان لن ترانی کو

چو بانگ و نالهٔ خواجو فتاده در ره عشق

غریو دمدمهٔ کوس کاروانی کو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو

خسته مگذار مرا وز سر تیمار مرو

بجفا بر سر یاران وفادار میا

بوفا از پی خصمان جفا کار مرو

چند گوئی که روم روزی و ترک تو کنم

مکن ای یار ز من بشنو و زنهار مرو

ای دل ار شور شکر خندهٔ شیرین داری

همچو فرهاد بده جان و بکهسار مرو

تیره شب در شکن طرهٔ دلدار مپیچ

و گرت راه غلط شد به شب تار مرو

بگذر از خالش و گیسوی سیاهش بگذار

در پی مهره بسر در دهن مار مرو

گر بود برگ گل سوریت از خار مترس

ور هوای چمنت نیست بگلزار مرو

اگرت خرقه سالوس شود دامنگیر

با مرقع به در خانهٔ خمار مرو

اگر از کعبه بمیخانه کشندت خواجو

برو ای خواجه و از میکده هشیار مرو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

خاتون آب جامهٔ آتش نقاب کو

چون لعل آبدار ز چشمم نمی‌رود

از جام لعل فام عقیق مذاب کو

در مانده‌ایم با دل غمخواره می کجاست

در آتشیم با جگر تشنه آب کو

اکنون که مرغ پردهٔ نوروز می‌زند

ای ماه پرده ساز خروش رباب کو

دردیکشان کوی خرابات عشق را

بیرون ز گوشهٔ جگر آخر کباب کو

گفتم چو بخت خویش مگر بینمت بخواب

لیکن ز چشم مست تو پروای خواب کو

خواجوکه یک نفس نشدی خالی از قدح

مخمور تا بچند نشیند شراب کو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای چراغ دیدهٔ جان روی تو

حلقهٔ سودای دل گیسوی تو

صد شکن بر زنگبار انداخته

سنبل زنگی وش هندوی تو

مهره با هاروت بابل باخته

نرگس افسونگر جادوی تو

شیر گیران پلنگ پیلتن

صید روبه بازی آهوی تو

طره‌ات نعلم بر آتش تافتست

زان شدم شوریده دور از روی تو

شادی آن هندوی میمون که او

می‌تواند گشت همزانوی تو

از پریشان حالی و آشفتگی

در گمانم این منم یا موی تو

هر که را با می پرستان سرخوشست

خوش بود پیوسته چون ابروی تو

از سرشکم پای در گل می‌رود

ورنه بیرون رفتمی از کوی تو

آنکه دل در بند یکتائیت بست

کی گشادی یابد از پهلوی تو

ز ا برویش خواجو بیک پی گوشه گیر

کان کمان بیشست از بازوی تو

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4304157
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث