به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم

کارم از دست برون رفت که گیرد دستم

دیشب آندل که بزنجیر نگه نتوان داشت

بیخود آوردم و در حلقهٔ زلفت بستم

این خیالیست که در گرد سمند تو رسم

زانکه چون خاک بزیر سم اسبت پستم

هر که با زلف گرهگیر تو پیوندی ساخت

ببریدم ز همه خلق و درو پیوستم

من نه امروز بدام تو در افتادم و بس

که گرفتار غم عشق توام تا هستم

تا برفتی نتوانم که شبی تا دم صبح

از دل و دیده درودت ز قفا نفرستم

بیش ازینم هدف تیر ملامت مکنید

که برون رفت عنان از کف و تیر از شستم

گرکنم جامه به خونابه نمازی چه عجب

که ز جان دست بخون دل ساغر شستم

باز خواجو که مرا کوفته خاطر می‌داشت

برگرفتم ز دل سوخته و وارستم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم

کارم از دست برون رفت که گیرد دستم

دیشب آندل که بزنجیر نگه نتوان داشت

بیخود آوردم و در حلقهٔ زلفت بستم

این خیالیست که در گرد سمند تو رسم

زانکه چون خاک بزیر سم اسبت پستم

هر که با زلف گرهگیر تو پیوندی ساخت

ببریدم ز همه خلق و درو پیوستم

من نه امروز بدام تو در افتادم و بس

که گرفتار غم عشق توام تا هستم

تا برفتی نتوانم که شبی تا دم صبح

از دل و دیده درودت ز قفا نفرستم

بیش ازینم هدف تیر ملامت مکنید

که برون رفت عنان از کف و تیر از شستم

گرکنم جامه به خونابه نمازی چه عجب

که ز جان دست بخون دل ساغر شستم

باز خواجو که مرا کوفته خاطر می‌داشت

برگرفتم ز دل سوخته و وارستم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

امروز که من عاشق و دیوانه و مستم

کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم

ای لعبت ساقی بده آن بادهٔ باقی

تا باده پرستی کنم و خود نپرستم

با خود چو دمی خش ننشستم بهمه عمر

برخاستم از بند خود و خوش بنشستم

گر بیدل و دینم چه بود چاره چو اینم

ور عاشق و مستم چه توان کرد چو هستم

می‌برد دلم نرگس مخمورش و می‌گفت

کای همنفسان عیب مگیرید که مستم

رفتی و مرا برسرآتش بنشاندی

باز آی که از دست تو برخاک نشستم

چون حلقهٔ گیسوی تو از هم بگشودم

از کفر سر زلف تو زنار ببستم

در چنبر گردون ز دمی چنگ بلاغت

با این همه از چنبر زلف تو نجستم

تا در عقب پیر خرابات نرفتم

از درد سر و محنت خواجو بنرستم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

ز لعلم ساغری در ده که چون چشم تو سرمستم

وگر گویم که چون زلفت پریشان نیستم هستم

کنون کز پای می‌افتم ز مدهوشی و سرمستی

بجز ساغر کجا گیرد کسی از همدمان دستم

اگر مستان مجلس را رعایت می‌کنی ساقی

ازین پس بادهٔ صافی بصوفی ده که من مستم

منه پیمانه را از دست اگر با می سری داری

که من یکباره پیمانرا گرفتم جام و بشکستم

مریز آب رخم چون من بمی آب ورع بردم

ز من مگسل که از مستی ز خود پیوند بگسستم

اگر من دلق ازرق را بمی شستم عجب نبود

که دست از دنیی و عقبی بخوناب قدح شستم

چه فرمائی که از هستی طمع برکن که برکندم

چرا گوئی که تا هستی بغم بنشین که بنشستم

اسیر خویشتن بودم که صید کس نمی‌گشتم

چو در قید تو افتادم ز بند خویشتن رستم

مبر آبم اگر گشتم چو ماهی صید این دریا

که صد چون من بدام آرد کسی کو می‌کشد شستم

خیال ابرویت پیوسته در گوش دلم گوید

کزان چون ماه نو گشتم که در خورشید پیوستم

چو باد از پیش من مگذر وگر جان خواهی از خواجو

اشارت کن که هم دردم بدست باد بفرستم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

چو چشم مست تو می پرستم

چو درج لعل تو نیست هستم

بیار ساقی شراب باقی

که همچو چشم تو نیمه مستم

نه خرقه پوشم که باده نوشم

نه خودپرستم که می پرستم

چو می چشیدم ز خود برفتم

چو مست گشتم ز خود برستم

ز دست رفتم مرو بدستان

ز پا فتادم بگیر دستم

منم گدایت مطیع رایت

و گر تو گوئی که نیست هستم

مگو که خواجو چه عهد بستی

بگو که عهد تو کی شکستم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

دل گل زنده گردد از دم خم

گل دل تازه گردد از نم خم

روح پاکست چشم عیسی جام

خون لعلست اشک مریم خم

تا شوی محرم حریم حرم

غوطه‌ئی خور به آب زمزم خم

در شبستان می پرستان کش

شاهد جام را ز طارم خم

خیز تا صبحدم فرو شوئیم

گل روی قدح بشبنم خم

شاهدان خمیده گیسو را

زلف پرخم کشیم در خم خم

داد عیش از ربیع بستانیم

بطلوع مه محرم خم

جان خواجو اگر بوقت صبوح

همچو ساغر برآید از غم خم

می خامش بخاک بر ریزید

تا دگر زنده گردد از دم خم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

دل گل زنده گردد از دم خم

گل دل تازه گردد از نم خم

روح پاکست چشم عیسی جام

خون لعلست اشک مریم خم

تا شوی محرم حریم حرم

غوطه‌ئی خور به آب زمزم خم

در شبستان می پرستان کش

شاهد جام را ز طارم خم

خیز تا صبحدم فرو شوئیم

گل روی قدح بشبنم خم

شاهدان خمیده گیسو را

زلف پرخم کشیم در خم خم

داد عیش از ربیع بستانیم

بطلوع مه محرم خم

جان خواجو اگر بوقت صبوح

همچو ساغر برآید از غم خم

می خامش بخاک بر ریزید

تا دگر زنده گردد از دم خم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم

وی دلم یک سر مو وز سر موئی شده کم

گر دلم باک ندارد ز غم عشق چه باک

ور غمم دست ندارد ز دل خسته چه غم

هم دل گرم گرم نیست درین ره همدل

هم دم مرد گرم نیست درین غم همدم

پیش چشمم ز حیا آب شود چشمهٔ نیل

وانگه از نیل سرشکم برود آب بقم

ای بصد وجه رخ خوب تو وجهی ز بهشت

وی بصد باب سرکوی تو بابی زارم

چون کنم وصف جمالت که دو رویست ورق

زانکه بی خون حرامی نبود وصل حرم

از تو چون صبر کنم زانکه نگردد ممکن

صبر درویش ز الطاف خداوند کرم

خیز خواجو که چو پرگار به سر باید گشت

هر که در دایرهٔ عشق نهادست قدم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

 

چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم

و آتش چهره نمودی و ببردی آبم

آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام

کاب سرچشمهٔ حیوان نکند سیرابم

دوش هندوی تو در روی تو روشن می‌گفت

که مرا بیش مسوزان که قوی در تابم

آرزو می‌کندم با تو شبی در مهتاب

که بود زلف سیاهت شب و رخ مهتابم

من مگر چشم تو در خواب ببینم هیهات

این خیالست من خسته مگر در خوابم

رفتم ار جان بدهم در طلبت عمر تو باد

ور بمانم شرف بندگیت دریابم

بوصالت که ره بادیه بر روی خسک

با وصالت نکند آرزوی سنجانم

راست چون چشم خوشت مست شوم در محراب

گر بود گوشهٔ ابروی کژت محرابم

همچو خاک ره اگر خوار کنی خواجو را

برنگردم ز درت تا چه رسد زین بابم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

هردم آرد باد صبح از روضهٔ رضوان پیام

کاخر ای دلمردگان جز باده من یحیی العظام

ماه ساقی حور عین و جام صافی کوثرست

خاصه این ساعت که صحن باغ شد دارالسلام

پختگان را خام و خامان را شراب پخته ده

حیف باشد خون رز در جوش و ما زینگونه خام

بر سر کوی خرابان از خرابی چاره نیست

نام نیکو پیش بدنامان بود ننگی تمام

گر مرید پیر دیری خرقه خمری کن بمی

زشت باشد دلق نیلی و شراب لعل فام

کام دل خواهی برو گردن بناکامی بنه

در دهان شیر می‌باید شدن بر بوی کام

عار باشد نزد عارف هر که فخر آرد بزهد

ننگ باشد پیش عاشق هر که یاد آرد ز نام

آنکه در خلوتگه خاصش مجال عام نیست

لطف او عامست و عشق او نصیب خاص و عام

باد بر خاک عراق از دیدهٔ خواجو درود

باد بر دارالسلام از آدم خاکی سلام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:28 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4341420
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث