به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تبت یا ذا الجلال و الا کرام

من جمیع الذنوب و اثام

ای صفاتت برون ز چون و چرا

ذات پاکت بری ز کو و کدام

قاضی حاجت وحوش و طیور

رازق روزی سوام و هوام

گوهر آرای قطره در اصداف

نقش پرداز نطفه در ارحام

پرچم آویز طاسک خورشید

آتش انگیز خنجر بهرام

خاکبوس بساط فرمانت

جم سیمین سریر زرین جام

بست مشاطگان قدرت تو

بر رخ صبح چین گیسوی شام

کرده استاد صنعت از یاقوت

شرف طاق تابخانهٔ بام

یافته از تو نضرت و خضرت

باغ مینو و راغ مینا فام

بدر مشعل فروز آینه دار

بر درش بندهٔ منیرش نام

عنبر هندی آنکه خادم تست

کار او بی‌نسیم لطفت خام

پیش موج محیط احسانت

از حیا در عرق فتاده غمام

کاسه گردان بزم تقدیرت

صبح زرین کلاه سیم اندام

هندوی بارگاه ابداعت

شام زنگی نهاد خون آشام

عندلیب زبان گویا را

گل بستان فروز ذکرت کام

گر کند یاد صدمهٔ قهرت

بگسلد مشرقی مهر زمام

درک خاصان بکنه انعامت

نرسد خاصه عام کالانعام

جان خواجو که مرغ گلشن تست

مگذارش بدام دل مادام

طمع دانه‌اش بدام افکند

باز گیرش ز دست دانه و دام

من که بر یاد زلف و روی بتان

صرف کردم لیالی و ایام

بوده با بادهٔ مغانه مقیم

ساخته در شرابخانه مقام

زده راه خرد بنغمهٔ چنگ

ریخته آب رخ بشرب مدام

نفس خود کامم ار ز راه ببرد

باز گشتم بدرگهت ناکام

چون خطا کرده‌ام کنم هر دم

سجدهٔ سهو تا بروز قیام

گویمت بالعشی والابکار

تبت یا ذوالجلال و الاکرام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام

بیاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

چنین شنیده‌ام از مفتی مسائل عشق

که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت

بیار باده که چون باد می‌رود ایام

خیال زلف و رخت گر معاونت نکند

چگونه شام بصبح آورند و صبح بشام

مرا ز لوح وجود این دو حرف موجودست

دل شکسته چو جیم و قد خمیده چو لام

اگر ببام برآیی که فرق داند کرد

که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام

دمی ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم

دمم بکام فرو رفت و برنیامد کام

براه بادیه هر کس که خون نکرد حلال

حرام باد مرا و را وصال بیت حرام

اگر بکنیت خواجو رسی قلم درکش

که ننگ باشد ار از عاشقان برآید نام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

آفتابست یا ستارهٔ بام

که پدید آمد از کنارهٔ بام

ماه در عقرب و قصب برماه

شام بر نیمروز و چین در شام

نام خالش مبر که وحشی را

طمع دانه افکند در دام

خیز تا می خوریم و بنشانیم

آتش دل به آب آتش فام

باده پیش آر تا فرو شوئیم

جامهٔ جان به آب دیدهٔ جام

می جوشیده خور که حیف بود

پخته در جوش و ما بدینسان خام

عاقلان سر عشق نشناسند

کاین صفت نبود از خواص و عوام

عشق عامست و عقل خاص ولیک

چکند خاص با تقلب عام

شمع مجلس نشست خیز ندیم

مه فرو رفت می بیار غلام

دشمنانرا بکام دوست مخواه

دوستانرا مدار دشمن کام

چون برآیی ببام پندارند

که سهیلست یا سپیدهٔ بام

با رخت هر که ماه می‌طلبد

نیست در عاشقی هنوز تمام

سرو با اعتدال قامت تو

ناتراشیده‌ئیست بی اندام

نام خواجو مبر که ننگ بود

اگر از عاشقان برآید نام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

نوبتی صبح برآمد ببام

نوبت عشاق بگوی ای غلام

مرغ سحر در سخن آمد به ساز

ساز بر آواز خروسان بام

کوکبهٔ قافله سالار صبح

باز رسید این نفس از راه شام

خادم ایوان در خلوت ببند

در حرم خاص مده بار عام

ای صنم سیم زنخدان بیار

از قدح سیم می لعل فام

صوفی اگر صافی ازین خم خورد

رخت تصوف بفروشد تمام

حاجی اگر روی تو بیند مقیم

در حرم کعبه نسازد مقام

زمزم رندان سبو کش میست

بتکده و میکده بیت الحرام

نام جگر سوختگان چیست ننگ

ننگ غم اندوختگان چیست نام

آتش پروانهٔ پر سوخته

نیست به جز پختن سودای خام

خیز و چو خواجو بصبوحی بشوی

جامهٔ جان را بنم چشم جام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام

کنون وقت میست و نوبت جام

چو کار پختگان بی باده خامست

بدست پختگان ده باده خام

بهر ایامی این عشرت دهد دست

بگردان باده چون با دست ایام

لبش خواهی بناکامی رضا ده

که کس را بر نیاید زان دهان کام

من شوریده را معذور دارید

که برآتش نشاید کردن آرام

دلم کی در فراق آرام گیرد

بود آرام دل وصل دلارام

منم دور از تو همچون مرغ وحشی

ببوی دانه‌ئی افتاده در دام

ز سرمستی برون از روی و مویت

نه از صبح آگهی دارم نه از شام

قلم در کش چو بینی نام خواجو

که نبود عاشق شوریده را نام

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل

برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل

جهان ز گریه‌ام از آب گشت مالامال

ز سوز سینه‌ام آتش گرفت میلامیل

هلاک من چو بوقت وداع خواهد بود

بقصد جان من ای ساربان مکن تعجیل

مگر بشهر شما پادشه منادی کرد

که هست خون غریبان مباح و مال سبیل

کشندگان گرفتار قید محنت را

مواخذت نکند هیچکس بخون قتیل

طواف کعبه عشق از کسی درست آید

که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل

بگفتگوی رقیب از حبیب روی متاب

رضای خصم بدست آر و غم مخور ز وکیل

گر از لبم شکری می‌دهی ز طره بپوش

چرا که کفر نماید کرم بنزد بخیل

زبور عشق تو خواجو برآن ادا خواند

که روز عید مسیحا حواریان انجیل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

مرا که نیست بخاک درت امید وصول

کجا بمنزل قربت بود مجال نزول

اگر وصال تو حاصل شود بجان بخرم

ولی عجب که رسد کام بیدلان بحصول

چنین شنیده‌ام از پرده ساز نغمهٔ شوق

که ضرب سوختگان خارج اوفتد ز اصول

خموش باشد که با کشتگان خنجر عشق

خلاف عقل بود درس گفتن از معقول

براهل عشق فضلیت بعقل نتوان جست

که عقل و فضل درین ره عقیله است و فضول

بروز حشر سر از موج خون برون آرد

کسیکه گشت به تیغ مفارقت مقتول

گذشت قافله و ما گشوده چشم امید

که کی ز گوشهٔ محمل نظر کند محمول

میان ما و شما حاجت رسالت نیست

چو انقطاع نباشد چه احتیاج رسول

مفارقت نکنم دیگر از حریم حرم

گرم به کعبهٔ وصل افتد اتفاق وصول

چو ره نمی‌برم از تیرگی به آب حیات

شدست جان من تشنه از حیات ملول

ببوس دست مقیمان درگهش خواجو

بود که راه دهندت ببارگاه قبول

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

بلغ تحیتی و سلامی کما اقول

از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن

روزی گرت بکعبهٔ قربت بود وصول

یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد

بینم شبی که کوکب فرقت کند افول

خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک

ترسم که همچو من متعلق شود رسول

از چشم ما برون نزند خیمه ساربان

از بهرآنکه برسرآبش بود نزول

عمری که بیتو می‌گذرانند ضایعست

بازا کزین حیات مضیع شدم ملول

دل می‌نهم ببند تو گر می‌بری اسیر

جان می‌کنم فدای تو گر می‌کنی قبول

گفتم کنم معانی عشق ترا بیان

فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

باغبان گو برو باد مپیما کز گل

بدم سرد سحر باز نیاید بلبل

جبدا بادهٔ گلرنگ به هنگام صبوح

از کف سرو قدی گلرخ مشکین کاکل

در بهاران که رساند خبر کبک دری

بجز از باد بهاری به در خرگهٔ گل

بنگر از نالهٔ شبگیر من و نغمهٔ مرغ

دشت پر زمزمه و طرف چمن پرغلغل

گر صبا سلسله برآب نهد فصل ربیع

از چه برگردن قمری بود از غالیه غل

باد نوروز چو برخاست نیارند نشست

بلبلان بی گل و مستان صبوحی بی مل

مطرب آن لحظه که آهنگ فروداشت کند

زندش بلبله گلبانگ که قل قل قل قل

ای ز بادام تو در عین حجالت نرگس

وی ز گیسوی تو در حلقهٔ سودا سنبل

آن سر زلف قمرسای شب آسا را بین

همچو زاغی که زند در مه تابان چنگل

هر چه خوبان جهانرا به دلارائی برد

جزو بود آن همه و حسن جهانگیر توکل

دست گیرید که خواجو که دلش رفت برود

بارش افتاده و گشتست اسیر سر پل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

خوشا با دوستان در بوستان گل

که خوش باشد بروی دوستان گل

شکوفه مو بدست و ابر دایه

صبا رامین و ویس دلستان گل

سمن را شد نفس باد و روان آب

چمن را گشت تن شمشاد و جان گل

ترنم می‌کند بر شاخ بلبل

تبسم می‌کند در بوستان گل

لبش با هم نمی‌آید از آنروی

که دارد خرده‌ئی زر در دهان گل

کشد در برقبای فستقی سرو

نهد بر سر کلاه سایبان گل

چو باد از روی گل برقع برانداخت

برآمد سرخ همچون ارغوان گل

بگو با بلبل ای باد بهاری

که باز آمد علی رغم زمان گل

دلش سستی کند چون از نهالی

بصحن گلستان آید خزان گل

بیا خواجو که با مرغان شب خیز

نهادست از هوا جان در میان گل

می نوشین روان در ده که بگرفت

چو خسرو ملکت نوشیروان گل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4357600
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث