به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش

ور من غمخوار را غمخوار نبود گو مباش

ما چنین بیمار و او از درد ما فارغ ولی

گر طبیبی را غم از بیمار نبود گو مباش

در جهان تاتار زلفش عنبر افشانی کند

گر نسیم نافهٔ تاتار نبود گو مباش

گر جهان بی یار باشد من جهانم از جهان

چون سر از دستم شد ار دستار نبود گو مباش

شادی از دینار باشد نیک بختانرا ولیک

کاش بودی شادی ار دینار نبود گو مباش

گر بدانائی دلم اقرار نارد گومیار

ور درین کارش غم از انکار نبود گو مباش

منکه از جام می لعل تو مست افتاده‌ام

گر مقامم بر در خمار نبود گو مباش

هر که را بازاریی بیزار کرد از عقل و دین

از سر بازار اگر بیزار نبود گو مباش

گر ز می نبود شکیبم یک نفس عیبم مکن

می پرستی گر ز می هشیار نبود گو مباش

چون مرا در دیر جام باده دایم دایرست

در دیارم گر ز من دیار نبود گو مباش

گر غمت گرد از من خاکی برآرد گو برآر

چون تو هستی گر ز من آثار نبود گو مباش

زین صفت کانفاس خواجو مشک بیزی می‌کند

عود اگر در طبلهٔ عطار نبود گو مباش

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

زهی مستی من ز بادام مستش

شکست دل از سنبل پرشکستش

فرو بسته کارم ز مشکین کمندش

پراکنده حالم ز مرغول شستش

تنم موئی از سنبل لاله پوشش

دلم رمزی از پستهٔ نیست هستش

خمیده قد چنبر از چین جعدش

شکسته دلم بستهٔ زلف پستش

شب تیره دیدم چو رخشنده ماهش

ز می مست و من فتنهٔ چشم مستش

چو شمعی فروزنده شمعی بپیشش

چو گل‌دسته‌ئی دسته‌ای گل بدستش

قمر بندهٔ مهر تابنده بدرش

حبش هندوی زنگی بت پرستش

چو بنشست گفتم که بنشیند آتش

کنون فتنه برخاستست از نشستش

چو ریحان او دسته می‌بست خواجو

دل خسته در زلف سرگشته بستش

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

زهی مستی من ز بادام مستش

شکست دل از سنبل پرشکستش

فرو بسته کارم ز مشکین کمندش

پراکنده حالم ز مرغول شستش

تنم موئی از سنبل لاله پوشش

دلم رمزی از پستهٔ نیست هستش

خمیده قد چنبر از چین جعدش

شکسته دلم بستهٔ زلف پستش

شب تیره دیدم چو رخشنده ماهش

ز می مست و من فتنهٔ چشم مستش

چو شمعی فروزنده شمعی بپیشش

چو گل‌دسته‌ئی دسته‌ای گل بدستش

قمر بندهٔ مهر تابنده بدرش

حبش هندوی زنگی بت پرستش

چو بنشست گفتم که بنشیند آتش

کنون فتنه برخاستست از نشستش

چو ریحان او دسته می‌بست خواجو

دل خسته در زلف سرگشته بستش

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش

بینوائی را نوائی گر نباشد گو مباش

لاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچه‌اش

قرطهٔ زنگارگون در بر نباشد گو مباش

منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم

دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش

چون دلم را نور معنی رهنمائی می‌کند

در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش

آنکه سلطان سپهر از نور رایش ذره‌ئیست

سایهٔ خورشیدش ار بر سر نباشد گومباش

وانکه سیر همتش ز ایوان کیوان برترست

گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش

با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را

گر شعاع لمعهٔ اختر نباشد گو مباش

چون روانم تازه می‌گردد ببوی زلف یار

گر نسیم نکهت عنبر نباشد گو مباش

پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست

ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش

الرحیل ای لعبت شیرین زبان بدرود باش

جان بتلخی می‌دهیم ای جان شیرین دست گیر

دل بسختی می‌نهیم ای دلستان بدرود باش

می‌رویم از خاک کویت همچو باد صبحدم

ای بخوبی گلبن بستان جان بدرود باش

ناقه بیرون رفت و اکنون کوس رحلت می‌زنند

خیمه بر صحرا زد اینک ساربان بدرود باش

ایکه از هجر تو در دریای خون افتاده‌ام

از سرشک دیدهٔ گوهر فشان بدرود باش

گر ز ما بر خاطرت زین پیش گردی می‌نشست

می‌رویم از پیشت اینک در زمان بدرود باش

همچو خواجو در رهت جان و جهان در باختیم

وز جهان رفتیم ای جان جهان بدرود باش

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

نه مرا بر سر کوی تو به جز سایه جلیس

نه مرا در غم عشق تو به جز ناله انیس

نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین

پیش رامین نبود هیچ گل الا رخ ویس

گر نه هدهد ز سبا مژدهٔ وصل آرد باز

که رساند بسلیمان خبری از بلقیس

مهر ورزان چو جمال تو بها می‌کردند

روی چون ماه ترا مشتری آمد برجیس

پیش چین سر زلف تو نیرزد بجوی

نافهٔ مشک ختا گر چه متاعیست نفیس

باغ دور از تو بر مدعیان فردوسست

خار و خس برگ گل و لاله بود نزد خسیس

بر سر کوی خرابات مغان خواجو را

کاسه آنگاه شود پر که تهی گردد کیس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

به فلک می‌رسد خروش خروس

بشنو آوای مرغ و نالهٔ کوس

شد خروس سحر ترنم ساز

در ده آن جام همچو چشم خروس

این تذروان نگر که در رفتار

می‌نمایند جلوهٔ طاوس

ساقیا باده ده که در غفلت

عمر بر باد می‌رود بفسوس

عالم آن گنده پیر بی آبست

که بر افروخت آتش کاوس

فلک آن پیر زال مکارست

که ز دستان او زبون شد طوس

گر فریبد ترا به بوس و کنار

تا توانی کنار گیر از بوس

زانکه از بهر قید دامادست

که گره می‌کنند زلف عروس

هر که او دل بدست سلطان داد

گو برو خاک پای دربان بوس

داروی این مرض که خواجو راست

برنخیزد ز دست جالینوس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس

برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی

خاموش تا به چند نشینی درین قفس

تا کی درین مزابل سفلی کنی نزول

قانع مشو ز روضهٔ رضوان بخار و خس

اهل خرد متابعت نفس کی کنند

شاه جهان چگونه شود بندهٔ عسس

تنگ شکر بریزد ازین بوم شوره ناک

پرواز کن وگرنه بتنگ آئی از مگس

در راه مهر نیست به جز سایه همنشین

در کوی عشق نیست به جز ناله همنفس

مستعجلی و روی بگردانده از طریق

مستسقئی و جان بلب آورده در ارس

با برهمن مگو سخن شرع بعد ازین

وز اهرمن مجو صفت عرش ازین سپس

عمر عزیز چون بهوس صرف کرده‌ئی

جان عزیز را مده آخر درین هوس

آزاد باش و بندهٔ احساس کس مشو

کازاده آن بود که نگردد اسیر کس

خواجو ترا چو ناله به فریاد می‌رسد

دریاب خویش را و به فریاد خویش رس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

ز لعل عیسویان قصهٔ مسیحا پرس

ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس

اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود

سرشک ما نگر و ماجرای دریا پرس

دل شکسته مجنون ز زلف لیلی جوی

حدیث مستی وامق ز چشم عذرا پرس

بهای یوسف کنعان اگر نمی‌دانی

عزیز من برو از دیدهٔ زلیخا پرس

حکایت لب شکرفشان ز من بشنو

حلاوت شکر از طوطی شکرخا پرس

چو هر سخن که صبا نقش می‌کند با دوست

بیان حسن گل از بلبلان شیدا پرس

کمال طلعت زیبا و لطف منظر خویش

گرت در آینه روشن نگشت از ما پرس

شب دراز به مژگان ستاره می شمرم

ورت ز من نکند باور از ثریا پرس

گهی که از لب لعلت سخن کند خواجو

بیا در آن دم و از قصهٔ مسیحا پرس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

معنی این صورت از صورتگران چین بپرس

مرد معنی را نشان از مرد معنی بین بپرس

کفر دانی چیست دین را قبلهٔ خود ساختن

معنی کفر ار نمی‌دانی ز اهل دین بپرس

چون تو آگه نیستی از چشم شب‌پیمای من

حال بیداری شبهای من از پروین بپرس

گر گروهی ویس را با گل مناسب می‌نهند

نسبت گل با رخ ویس از دل رامین بپرس

گر چه خسرو کام جان از شکر شیرین گرفت

از دل فرهاد شور شکر شیرین بپرس

حال سرگردانی جمعی پریشان موبمو

از شکنج سنبل پرچین چین بر چین بپرس

باغبان دستان بلبل را چه داند گو برو

شورش مرغان شبگیر از گل و نسرین بپرس

قصهٔ درد دل تیهو کجا داند عقاب

از تذرو خسته حال چنگل شاهین بپرس

شعر شورانگیز خواجو را که بردست آب قند

از شکر ریزان پرشور سخن شیرین بپرس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4368638
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث