به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سبحان من یسبحه الرمل فی القفار

سبحان من تقدسه الحوت فی البحار

صانع مقدری که شه نیمروز را

منصور کرد بریزک خیل زنگبار

دانا مدبری که شهنشاه زنگ را

پیروز کرد بر شه پیروز گون حصار

سلطان بنده پرور و قهار سخت گیر

دیان عدل گستر و ستار بردبار

گوهر کند ز قطره و شکر دهد ز نی

خار آورد ز خاره و گل بردمد ز خار

در راه وحدتش دو دلیلند مهر وماه

بر صنع و قدرتش دو گواهند نور و نار

ای بر در توام سرخجلت فتاده پیش

آخر ز راه لطف بفرما که سر برآر

آنکس که چرخ پیش درش سرنهاده است

برخاک درگه تو نهد روی اعتذار

شکر تو بی نهایت و فضل تو بی قیاس

لطف تو بی حساب و عطای تو بیشمار

ادراک عقل خیره ز ذات و صفات تو

ذاتت بری ز فخر و صفاتت عری ز عار

دیوانگان حلقهٔ عشق تو هوشمند

دردی کشان ساغر شوق تو هوشیار

راتب بران فیض نوال تو انس و جان

روزی خوران خوان عطای تو مور و مار

هر کس که خوار تست ندارد کسش عزیز

وانکو عزیز تست نگوید کسش که خوار

شادی آندلی که غمت اختیار کرد

مقبل کسی که شد بقبول تو بختیار

خواجو چو روی عجز نهادست بردرت

جرمی که کرده است بفضلت که در گذار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

قلم گرفتم و می‌خواستم که بر طومار

تحیتی بنویسم بسوی یار و دیار

برآمد از جگرم دود آه و آتش دل

فتاد در نی کلکم ز آه آتش بار

امید بود که کاری برآید از دستم

ز پا فتادم و از دست برنیامد کار

اگر چه باد بود پیش ما حکایت تو

برو نسیم و پیامی از آن دیار بیار

کدام یار که او بلبل سحر خوانرا

ز نوبهار دهد مژده جز نسیم بهار

ز دور چرخ فتادم بمنزلی که صبا

سوی وطن نبرد خاک من برون ز غبار

خیال روی نگارین آن صنم هر دم

کنم بخون جگر بر بیاض دیده نگار

دلم به سایهٔ دیوار او بود مائل

در آن زمان که گل قالبم بود دیوار

میان او بکنارت کجا رسد خواجو

کزین میان نتواند رسید کس بکنار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

ای نغمهٔ خوشت دم داود را شعار

وی عندلیب را نفست کرده شرمسار

انفاس روح بخش تو جانرا حیات بخش

و اعجاز عیسوی ز دمت گشته آشکار

دستانسرای گلشن روحانیون ز شوق

بردارد از نوای خوشت نغمهٔ هزار

وین چرخ چرخ زن ز سماع تو هر زمان

چون صوفیان بچرخ درآید هزار بار

ای بس که بلبل سحر از شوق نغمه‌ات

بر سر زند بسان مگس دست اضطرار

مرغ چمن که رود زن بزم گلشنست

پر می‌زند ز شوق تو بر طرف جویبار

با لحن دلفریب تو هنگام صبحدم

بر عندلیب قهقهه زد کبک کوهسار

قولت چو با عمل بفروداشت می‌رسد

بر گو غزل ترانه ازین بیشتر میار

بلبل ز بام و زیر تو با نغمه‌های زیر

خواجو بزیر بام تو با نالهای زار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ماه یا جنتست یا رخسار

شهد یا شکرست یا گفتار

آهوان صید مردمند و دلم

صید آن آهوان مردمدار

کار ما با ستمگری افتاد

که به جز قصد ما ندارد کار

گل صد برگ را بباید ساخت

فصل نوروز با نوای هزار

پیش عشاق لطف باشد قهر

نزد مشتاق فخر باشد عار

دل بی مهر کی شود روشن

مرغ بی بال کی بود طیار

چه زند عقل با تطاول عشق

چکند صید در کمند سوار

مرغ وحشی اگر عقاب شود

نکند کرکسان چرخ شکار

کامت از دار می‌شود حاصل

گام برگیر و کام دل بردار

نامهٔ نانوشته بیش مخوان

قصهٔ ناشنوده پیش میار

آتش دل بسوخت خواجو را

وقنا ربنا عذاب النار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار

نظر بقربت یارست نی بقرب دیار

چو زائران حرم را وصال روحانیست

تفاوتی نکند از دنو و بعد مزار

رسید عمر بپایان و داستان فراق

ز حد گذشت و بپایان نمی‌رسد طومار

بباغ بلبل خوش نغمه سحر خوان بین

که روز و شب سبق عشق می‌کند تکرار

بیا که حلقه نشینان بزمگاه الست

زدند بر در دل حلقهٔ در خمار

بکش جفای رقیب ار حبیب می‌خواهی

کنار گل نبری گر کنی کناره ز خار

چه هجر و وصل مساویست در حقیقت عشق

اگر ز هجر بسوزی بساز و وصل انگار

درست قلب من ار شد شکسته باکی نیست

بحکم آنکه روان می‌رود درین بازار

بروی خوب وی آنکس نظر کند خواجو

که پشت بر دو جهان کرد و روی بر دیوار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار

که یک گلست در این باغ و عندلیب هزار

چو از گل آرزوی مرغ خوش نظر بادست

تو هم ببوی قناعت کن از نسیم بهار

و گر چه غنچه جهان را بروی گل بینی

بدوز چشم جهان بین بخار و دیده مخار

ز تیغ و دار چه ترسانی ای پسر ما را

که تاج ما سر تیغست و تخت ما سر دار

بعشوه‌ام چه فریبی چرا که بلبل مست

کجا بباد هوا باز گردد از گلزار

کدام دوست که دوری گزیند از بردوست

کدام یار که گیرد قرار بیرخ یار

ترا شبی نگزیرد ز چنگ و نغمه زیر

مرا دمی نشکیبد ز آه و ناله زار

حدیث غصهٔ فرهاد و قصه شیرین

بخون لعل بباید نوشت بر کهسار

روا بود که بود باغ را درین موسم

کنار و پر گل و خواجو ز گل گرفته کنار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

طره بفشان و مرا بیش پریشان مگذار

پرده بگشای و مرا بسته هجران مگذار

ماه را از شکن سنبل شبگون بنمای

لاله را این همه در سایهٔ ریحان مگذار

زلف مشکین که چنین برقدمت دارد سر

بیش ازینش چو من خسته پریشان مگذار

هر که از مهر تو چون ذره شود سرگردان

دورش از روی چو خورشید درفشان مگذار

کام جانم ز نمکدان عقیقت شکریست

آخر این حسرتم اندر دل بریان مگذار

من سرگشته چو سردر سر زلفت کردم

دست من گیر و مرا بی سر و سامان مگذار

منکه از پسته و بادام تو دورم باری

دست بیگانه بدان سیب زنخدان مگذار

باغبان را اگر از غیرت بلبل خبرست

گودگر باد صبا را بگلستان مگذار

منکه با زلف چو چوگان تو گوئی نزدم

بیش ازین گوی دلم در خم چوگان مگذار

خواجو ار خلوت دل منزل یارست ترا

عام را گرد سراپردهٔ سلطان مگذار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار

مهربانی کن و مه را بسها باز گذار

تو که یک ذره نداری خبر از آتش مهر

ذره بی سر و پا را بهوا باز گذار

چند چون مرغ کنی سوی گلستان پرواز

راه آمد شد بستان بصبا باز گذار

من چو بی یار سر از پای نمی‌دانم باز

آن صنم را بمن بی سر و پا باز گذار

ای مقیم در خلوتگه سلطان آخر

منزل خویشتن امشب بگدا باز گذار

از گل و بلبل اگر برگ و نوا می‌طلبی

همچو نی درگذر از برگ و نوا باز گذار

ز پی نافه چین گر بختا خواهی رفت

چین گیسوی بتان گیر و خطا باز گذار

عاشقانرا به جز از درد نباشد درمان

دردی درد بدست آر و دوا باز گذار

گرت از ابر گهربار حیا می‌باشد

خون ببار از مژهٔ چشم و حیا باز گذار

هر که از مروه صفا می‌طلبد گو به صبوح

بادهٔ صاف طلب دار و صفا باز گذار

چون دم از بحر زنم دیدهٔ خواجو گوید

که ازین پس سخن بحر بما باز گذار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

ایا صبا گرت افتد بکوی دوست گذار

نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار

ببوس خاک درش وانگه ار مجال بود

سلام من برسان و پیام من بگزار

بگو که ایمه نامهربان مهر گسل

نگار لاله رخ سرو قد سیم عذار

دل شکسته که در زلف سرکشت بستم

بیادگار من خسته دل نگه می‌دار

مرا زمانه ز بی مهری از تو دور افکند

زهی زمانهٔ بد مهر و چرخ کژ رفتار

نبودمی نفسی بی نوای نغمهٔ زیر

کنون بزاری زارم قرین نالهٔ زار

نه همدمی که برآرم دمی مگر ناله

نه محرمی که بگویم غمت مگر دیوار

شبی که روز کنم بیتو از پریشانی

شود چو زلف سیاه تو روز من شب تار

فراق نامه خواجو کسی که برخواند

به آب دیده بشوید سیاهی از طومار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

 

مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار

ز پا در آمدم از من قدم دریغ مدار

ورم قدم بعیادت نمینهی باری

تفقدی بزبان قلم دریغ مدار

بساز با من دم بسته و کلید نجات

از این مقید دام ندم دریغ مدار

اگر دریغ نداری نظر ز خسته دلان

ازین شکستهٔ دلخسته هم دریغ مدار

به عزم کعبهٔ قربت چو بسته‌ایم احرام

ز ما سعادت وصل حرم دریغ مدار

بشادمانی ارت دست می‌دهد آبی

ز تشنگان بیابان غم دریغ مدار

نوای پرده‌سرایان بزمگاه وجود

ز ساکنان مقام عدم دریغ مدار

اگر شفا نفرستی بخستگان فراق

ز بستگان ارادت الم دریغ مدار

چو عندلیب گلستان فقر شد خواجو

ازو شمامهٔ باغ کرم دریغ مدار

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:47 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356494
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث