به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چو چشم مست تو با خواب می‌کند بازی

دو چشم من همه با آب می‌کند بازی

چنین که غمزهٔ شوخ تو مست و مخمورست

چرا بگوشهٔ محراب می‌کند بازی

ببین که آهوی روباه باز صیادت

چگونه با دل اصحاب می‌کند بازی

چو خون چشم من آمد بجوش از آنرویست

که با سرشک چو عناب می‌کند بازی

ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد

کسی که بر سر سنجاب می‌کند بازی

بیا که زلف رسن باز هندو آسایت

شبی دراز بمهتاب می‌کند بازی

دلم ز بیخردی همچو طفل بازیگر

بدان کمند رسن تاب می‌کند بازی

تفرجیست که شب باز طره‌ات همه شب

بنور شمع جهانتاب می‌کند بازی

عجب ز مردم بحرین دیده‌ات خواجو

که در میانهٔ غرقاب می‌کند بازی

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

چو چشم مست تو با خواب می‌کند بازی

دو چشم من همه با آب می‌کند بازی

چنین که غمزهٔ شوخ تو مست و مخمورست

چرا بگوشهٔ محراب می‌کند بازی

ببین که آهوی روباه باز صیادت

چگونه با دل اصحاب می‌کند بازی

چو خون چشم من آمد بجوش از آنرویست

که با سرشک چو عناب می‌کند بازی

ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد

کسی که بر سر سنجاب می‌کند بازی

بیا که زلف رسن باز هندو آسایت

شبی دراز بمهتاب می‌کند بازی

دلم ز بیخردی همچو طفل بازیگر

بدان کمند رسن تاب می‌کند بازی

تفرجیست که شب باز طره‌ات همه شب

بنور شمع جهانتاب می‌کند بازی

عجب ز مردم بحرین دیده‌ات خواجو

که در میانهٔ غرقاب می‌کند بازی

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری

پرده بردار که تا خلق ببینند پری

می‌روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش

تا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگری

همه شب منتظر موکب صبحم که مرا

بوی زلف تو دهد نکهت باد سحری

بامدادان که صبا حله خضرا پوشد

نوعروسان چمن را بگه جلوه‌گری

این طراوت که تو داری چو بگلزار آئی

گل رویت ببرد رونق گلبرگ طری

در کمالیت حسنت نرسد درک عقول

هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری

وه که گر پرده براندازی و زین پرده زنی

پردهٔ راز معمای جهان را بدری

ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی

نه دل من که دل خلق جهانی ببری

خون خواجوست بتاریخته بر خاک درت

تا بدانی که دگر باره بعزت گذری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

گل سوری دگر بجلوه گری

می‌کند صید بلبل سحری

بطراوت سمن رخان چمن

می‌برند آب لاله برگ طری

بوی گیسوی یار می‌شنوم

یا نسیم بنفشهٔ طبری

گل بستان فروز دم نزند

پیش رخسار او ز خوش نظری

بر درش بسکه دوست می‌خوانم

دوست می‌خواندم بکبک دری

چون نویسم حدیث لعل لبش

قصب جامه‌ام شود شکری

پیش چشمش حدیث نرگس مست

بود آهو و عین بی بصری

مردم چشمم افکند بر زر

دمبدم لعل پارهٔ جگری

روزم از شب نمی‌شود روشن

بی رخ و زلف او ز بیخبری

دیو در اعتقاد من آنست

که مرا منع می‌کند ز پری

عمر خواجو بزخم تیر فراق

گشت دور از جمال او سپری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری

بر مشتریت پردهٔ دیبای ششتری

لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده

بر گرد روی خوب تو هم دیو و هم پری

در ساحری اگر ز جهان بر سر آمدست

گاویست پیش آهویت این لحظه سامری

چون چشم چشم بند تو در خاطرم فتاد

بنمود طبع من ید بیضا بساحری

گر ننگری بچشم عنایت بسوی من

بینی تنم ز مهر هلالی چو بنگری

آن دل که من بملک دو عالم ندادمی

بردی به دلبری ز من آیا چه دلبری

تا شد درست روی من دلشکسته زر

پیدا شدست رونق بازار زرگری

خواجو چو وصف لعل گهرپرور تو کرد

بشکست قدر شعر چو لؤلؤی جوهری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

ای نفس مشک بیز باد بهاری

غالیه بوئی مگر نسیم نگاری

بر سر زلفش گذشته‌ئی که بدینسان

نافه گشائی کنی و مشک نثاری

جان گرامی فدای خاک رهت باد

کز من مسکین قدم دریغ مداری

گر گذری باشدت بمنزل آن ماه

لطف بود گر پیام من بگذاری

گو چه شود گر خلاف قول بد اندیش

کام دل ریش این شکسته برآری

ای ز سر زلف مشکسای معنبر

بر سر آتش نهاده عود قماری

چون بزبان قلم حدیث تو رانم

آیدم از خامه بوی مشک تتاری

غاب اذاغبت فی الصبابة صبری

بان اذا بنت فی‌العباد قراری

من چو برون از تو دستگیر ندارم

چون سر زلفم مگر فرو نگذاری

زور و زرم با تو چون ز دست نخیزد

چاره چه باشد برون ز ناله و زاری

هر نفس از شاخسار شوق برآید

غلغل خواجو چه جای نغمه ساری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

بخوبی چو یار من نباشد یاری

نگاری مهوشی بتی عیاری

چو رویش کو لاله‌ئی چو قدش سروی

چو خالش کو مهره‌ئی چو زلفش ماری

شب زلفش بر قمر نهد زنجیری

خط سبزش گرد گل کشد پرگاری

شکار افکن آهویش خدنگ اندازی

سمن سا هندویش پریشان کاری

ز زلفش در هر سری بود سودائی

ز چشمش در هر طرف بود بیماری

اگر باری از غمم ندارد بر دل

دلم باری جز غمش ندارد باری

بدلداری کردنش نباشد میلی

ولی جز دل بردنش نباشد کاری

گر انکارم می‌کنند کو بیدینست

نباشد جز با بتان مرا اقراری

چو خواجو خواهم که جان برو فشانم

ولیکن جان را کجا بود مقداری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

بخوبی چو یار من نباشد یاری

نگاری مهوشی بتی عیاری

چو رویش کو لاله‌ئی چو قدش سروی

چو خالش کو مهره‌ئی چو زلفش ماری

شب زلفش بر قمر نهد زنجیری

خط سبزش گرد گل کشد پرگاری

شکار افکن آهویش خدنگ اندازی

سمن سا هندویش پریشان کاری

ز زلفش در هر سری بود سودائی

ز چشمش در هر طرف بود بیماری

اگر باری از غمم ندارد بر دل

دلم باری جز غمش ندارد باری

بدلداری کردنش نباشد میلی

ولی جز دل بردنش نباشد کاری

گر انکارم می‌کنند کو بیدینست

نباشد جز با بتان مرا اقراری

چو خواجو خواهم که جان برو فشانم

ولیکن جان را کجا بود مقداری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری

نافهٔ مشک تتار از سر زلفت تاری

خط مشکین تو از غالیه بر صفحهٔ ماه

گرد آن نقطهٔ موهوم کشد پرگاری

بر گل عارضت آن خال سیاه افتادست

همچو زنگی بچه‌ئی بر طرف گلزاری

گر کسی برخورد از لعل لبت اولی من

ور دل از دست رود در سر زلفت باری

کار زلف سیهت گر بدلم در بندست

سهل باشد اگرش زین بگشاید کاری

دلم آن طره هندو بسیه کاری برد

چون فتادم من بیدل به چنان طراری

نرگس مست تو گر باده چنین پیماید

نیست ممکن که ز مجلس برود هشیاری

گرهی از شکن زلف چلیپا بگشای

تا بهر موی ببندم پس ازین زناری

ظاهر آنست که ضایع گذرد عمر عزیز

مگر آن دم که برآری نفسی با یاری

میل خاطر بگلستان نکشد خواجو را

اگرش دست دهد طلعت گلرخساری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:29 PM

 

یا باری البرایا یا زاری الذراری

یا راعی الرعایا یا مجری الجواری

سلطان بی وزیری دیان بی‌نظیری

قهار سختگیری ستار بردباری

روق الغصون صنعا زینت کالغوانی

ورق الطیور شوقا توجت کاقماری

سرو از تو در تمایل در کله ربیعی

مرغ از تو در ترنم بر سرو جویباری

یا واهب العطایا یا دافع البلایا

یا غافر الخطایا یا مسری السواری

عکسی فکنده نورت بر شمع آسمانی

بوئی نهاده لطفت در نافه تتاری

ذخر القروم تجبی من سبیک السبایا

لبس‌الجنان تکسوا من برک البراری

از نار نور بخشی وز باد عطر سائی

وز خاک زر فشانی وز آب گوهر آری

اعلیت کل یوم عند الصباح نورا

نقع الظلام جلی من غرة النهاری

خواجه بتحفه پیشت نزلی دگر نیارد

جز حسرت و ندامت جز جرم و شرمساری

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4326146
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث