به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

رمضان آمد و شد کار صراحی از دست

بدرستی که دل نازک ساغر بشکست

من که جز باده نمی‌بود بدستم نفسی

دست گیرید که هست این نفسم باد بدست

آنکه بی مجلس مستان ننشستی یکدم

این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست

ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم

ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست

در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی

که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست

خون ساغر بچنین روز نمی‌شاید ریخت

رک بربط بچنین وقت نمی‌باید خست

ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی

روز توبه‌ست و ترا نرگس جادو سرمست

هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا

کند ابروی تو سرداری مستان پیوست

وقت افطار به جز خون جگر خواجو را

تو مپندار که در مشربه جلابی هست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

بشکست دل تنگ من خسته کزین دست

مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست

دارم ز میان تو تمنای کناری

خود را چو کمر گر چه به زر بر تو توان بست

عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد

عمر ار چه به افسوس برون می‌رود از دست

از دیده بیفتاده سرشکم که بشوخی

بر گوشهٔ چشم آمد و برجای تو بنشست

تا حاجب ابروت چه در گوش تو گوید

کارد همه سر سوی بنا گوش تو پیوست

ای دانه مشکین تو دام دل عشاق

از دام سر زلف تو آسان نتوان جست

معذورم اگر نیستم از وصل تو آگاه

کانرا خبرست از تو کش از خود خبری هست

گویند که خواجو برو از عشق بپرهیز

پرهیز کجا چشم توان داشتن از مست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست

وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست

عارضت در شکن طره بدان می‌ماند

کافتابیست که در عقدهٔ راس افتادست

زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون

لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست

سرو را گر چه ببالای تو مانندی نیست

بنده با قد تواز سرو سهی آزادست

هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست

بد نهادست که سر بر قدمی ننهادست

هرگز از چرخ بد اختر نشدم روزی شاد

مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست

دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور

بده آن بادهٔ نوشین که جهان بر بادست

در غمت همنفسی نیست به جز فریادم

چه توان کرد که فریاد رسم فریادست

بیش ازین ناوک بیداد مزن برخواجو

گر چه بیداد تو از روی حقیقت دادست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست

دلم از آتش هجر تو کباب افتادست

گر چه خواب آیدت ای فتنهٔ مستان در چشم

هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست

باز مرغ دل من در گره زلف کژت

همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست

ای که بالای بلند تو بلای دل ماست

دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست

دست گیرید که در لجه دریای سرشک

تن من همچو خسی بر سر آب افتادست

خبر من بسر کوی خرابات برید

که خرابی من از بادهٔ ناب افتادست

تا چه مرغم که مرا هر که ببیند گوید

بنگر این پشه که در جام شراب افتادست

خرم آن صید که در قید تو گشتست اسیر

حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست

ای حریفان بشتابید که مسکین خواجو

برسرکوی خرابات خراب افتادست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

دلبرا خورشیدتابان ذره‌ئی از روی تست

اهل دلرا قبله محراب خم ابروی تست

تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز

شاه هفت اقلیم گردون بندهٔ هندوی تست

شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب

بارها افتاده در پای سگان کوی تست

ذره‌ئی گفتم ز مهرت سایه از من برمگیر

کافتاب خاوری در سایهٔ گیسوی تست

نافهٔ خشک ختن گر زانکه می‌خیزد ز چین

زلف را بفشان که صد چین در شکنج موی تست

هر زمان نعلم در آتش می‌نهد زلفت ولیک

جان ما خود در بلای غمزهٔ جادوی تست

از پریشانی چو مویت در قفا افتاده‌ام

نیکبخت آن زلف هندویت که هم زانوی تست

با تو چیزی در میان دارد مگر بند قبا

زان سبب پیوسته او را تکیه بر پهلوی تست

نکهت انفاس خلدست این نسیم مشگ بیز

یا ز چین طرهٔ مشکین عنبر بوی تست

گر ترا هر دم بسوئی میل ودل با دیگریست

هر کجا خواجوست او را میل خاطر سوی تست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان بادست

بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست

آنکه گویند که برآب نهادست جهان

مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست

هر نفس مهر فلک بر دگری می‌افتد

چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست

دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند

کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست

یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی

یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست

آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت

خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست

خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید

ورنه این شط روان چیست که در بغدادست

گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه

مرو از راه که آن خون دل فرهادست

همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک

چند روی چو گل وقامت چون شمشادست

خیمهٔ انس مزن بردر این کهنه رباط

که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست

حاصلی نیست به جز غم ز جهان خواجو را

شادی جان کسی کو ز جهان آزادست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست

سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست

ای صاحب اجل که روی در قفای دل

رخش امل مران که اجل در قفای تست

گر نفس راه می‌زندت کاین طریق نیست

از ره مرو که پیر خرد رهنمای تست

زین تابخانه رخت برون بر که کاینات

یک غرفه بر در حرم کبریای تست

جای وقوف نیست درین دامگاه دیو

بگذر که این مزابل سفلی نه جای تست

از ره مرو بنغمه سرائیدن غراب

چون مرغ روح بلبل بستانسرای تست

بر فرش خاک تکیه زدن شرط عقل نیست

چون تختگاه عالم جان متکای تست

ای یار آشنا که دم از خویش می‌زنی

بیگانه شو ز خویش چو یار آشنای تست

خواجو اگر بقا طلبی از فنا مترس

چون بنگری فنای تو عین بقای تست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست

دل بر امید وعده وجان در قفای تست

سهلست اگر رضای تو ترک رضای ماست

مقصود ما ز دنیی و عقبی رضای تست

زین پس چو سرفدای قفای تو کرده‌ایم

ما را مران ز پیش که دل در قفای تست

گردن ببند مینهم و سر ببندگی

خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست

تنها نه دل بمهر تو سرگشته گشته است

هر ذره‌ئی ز آب و گلم در هوای تست

آزاد گشت از همه آنکو غلام تست

بیگانه شد ز خویش کسی کاشنای تست

ای در دلم عزیزتر از جان که در تنست

جانی که در تنست مرا از برای تست

این خسته دل که دعوی عشق تو می‌کند

سوگند راستش بقد دلربای تست

خواجو که رفت در سر جور و جفای تو

جانش هنوز بر سرمهر و وفای تست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست

زآتش روی تو آب گل سوری رفتست

در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی

لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست

همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش

زانکه کس چشمهٔ خورشید به گل ننهفتست

دل گم گشته که بر خاک درت می‌جستم

گوئیا زلف تو دارد که بسی آشفتست

چون توانم که ز کویت بملامت بروم

کاب چشم آمده و دامن من بگرفتست

از سر زلف درازت نکنم کوته دست

که بهر تار سر زلف تو ماری خفتست

احتیاجت به چمن نیست که بر سرو قدت

گل دمیدست و همه ساله بهار اشکفتست

بسکه خواجو همه شب خاک سر کوی ترا

بدو چشم آب فشاندست و بمژگان رفتست

گر کسی گفت که شعرش گهر ناسفتست

چه زند گوهر ناسفته که گوهر سفتست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

 

جانم از غم بلب رسیدهٔ تست

دلم از دیده خون چکیدهٔ تست

راستی را قد خمیدهٔ من

نقشی از ابروی خمیدهٔ تست

طوطی جانم از پی شکرت

زآشیان بدن پریدهٔ تست

با لب لعل روح پرور تو

جوهر روح پروریدهٔ تست

شاید ار سر نهند سرداران

پیش رویت که برکشیدهٔ تست

دل شوریدگان بی آرام

در سر زلف آرمیدهٔ تست

دیده نادیده می‌کنی و مرا

دیده پیوسته در دو دیدهٔ تست

بنده را کو به زر کنند بها

بی‌بها بنده زر خریدهٔ تست

دل خواجو بجان رسید و مرا

جان غمگین بلب رسیدهٔ تست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 2:34 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4398289
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث