به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هلال غره دولت وجیه دولت و دین

که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود

هلال خواندمت زانکه زاده شمسی

وگرنه نام قمر، شمس را سزا نبود

به عهد خلقت اگر نافه دم زند از مشک

حقیقت است که بی آهو و خطا نبود

چه ابر با تو اگر لاف زد مرنج که ابر

گدای یم بود و در گدا حیا نبود

اگر چانچه دهی صلح آب و آتش را

میانشان پس ازین جنگ و ماجرا نبود

زبانت از سخن عدل و جور خالی نیست

بلی ز تیغ مهند گهر جدا نبود

اگر عنایت تو پشت آسمان گردد

به هیچ رویش ازین پشت او دو تا نبود

دران مکان که نهد دست مسندت فراش

عجب گرش سر فرقد به زیر پا نبود

اساس دولتی از بهرت ابتدا امروز

کند زمانه که قطعاش انتها نبود

در آن مصاف که از خون کشته گل خیزد

به غیر بنده تو فتح را عصا نبود

در آن مقام که بر ملک کار ملک افتد

گره به جز سر کلکت گره گشا نبود

ز سنبله به عطارد دگر جوی نرسد

اگر عنایت رای تو را رضا نبود

به خاصیت نبود ربود برگی کاه

اگر حمایت تو یار کهربا نبود

چو با عنایتت افتاد کار غله سبب

تو را چو نیست عنایت نصیب ما نبود

حقوق خدمت ما بر شما چو معلوم است

جهانیان را پوشیده بر شما نبود

به باب وجد تو مشهور گشت خلق و کرم

بدین سخن سخنی هیچ خصم را نبود

کرم که از همه با بی تو راست موروثی

چو هست باد گران با منت چرا نبود؟

محقری که کریمی خصوص با چو منی

کند روانه تو باطل کنی روا نبود

طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن

توقع از شعرا رسم اسخیا نبود

مده در اول دن دردیم که دن را درد

بود همیشه ولیکن در ابتدا نبود

در آرزوی ثنای منند پادشهان

چرا جناب شما رغبت ثنا نبود

عنایتی است مرادم ز تو دگر سهل است

اگر بود زر من در میانه یا نبود

سخن دراز کشیدم زمان، زمان دعاست

که هر چه بهر تو گویم به از دعا نبود

همیشه باد تو را دولت و بقا باقی

که هیچ چیز به از دولت و بقا نبود

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

خدایگانا چو شد اشارتت که رهی

به ملک فارس به تحصیل وجه زر برود

گمان بنده نبود آنکه بعد چندین سال

ز درگهت به چنین کار مختصر برود

ولی به حکم قضا بر رضا چه چاره بود

چو هست حکم قضا گو بدین قدر برود

به خاک پای عزیزت که گر به آب سیاه

اشارت تو بود چون قلم به سر برود

اگرچه رفتن او هر چه دیرتر بکشید

کنون چو می‌رود آن به که زودتر برود

بساز کار من امروز زانکه می‌ترسم

که گر دو روز بمانم یکی دگر برود

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

اول آن است که چون نیت عزلت دارد

بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود

گوشه خانه‌ای امروز وطن خواهد ساخت

کش خداوند جهان خانه خدا خواهد بود

مدتی مالک ملک شعرا بود بحق

این زمان جامع جمع فقرا خواهد بود

پیش ازین در پی مخلوق به سر می‌گردید

بعد ازین بر در معبود به پا خواهد بود

بنده تا زنده بود وجه معاش بنده

هیچ شک نیست کز احسان شما خواهد بود

لیک دارم طمع آنکه معین باشد

که مرا وجه معیشت ز کجا خواهد بود؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

دین پناها کی روا باشد که خلق از مستزاد

ملک و اسباب و زن و فرزند را مرهون کنند

سخت می‌ترسم ازین معنی که خاص و عام ملک

از تو برگردند و رو با حضرت بی چون کنند

از عوانان ممالک گردن یک تن بزن

تا خلایق خرمی از خون آن ملعون کنند

پادشاها از پی صد مصلحت یک خون بکن

پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

ای خسروی که دست و دل کامگار تو

کار جهان به تیغ جهانگیر می‌کنند

شیران رایت تو هژبران رزم را

در مرغزار معرکه به نخجیر می‌کنند

آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ

پیوسته اولیای تو تفسیر می‌کنند

اقبال تا به دامن جاه تو چنگ زد

حساد ناله زارتر از زیر می‌کنند

آب از هوای لطف تو دیوانه می‌شود

زان دست و پای آب به زنجیر می‌کنند

مقصود مقریان قماری دعای توست

زان ناله‌ها که در شب و شبگیر می‌کنند

خورشید طلعتا و زرای تو وجه من

اکنون سر ماه رفت که تدبیر می‌کنند

در کار بنده خرد و بزرگ آنچه راستی است

تاخیرها نموده و تقصیر می‌کنند

انعام شاه و حکم امیرست و من غریم

وجهی است دادنی به چه تاخیر می‌کنند؟

اکنون به لطف خویش ازیشان سوال کن

تا خود درین قضیه چه تقریر می‌کنند

بازار تیغ و کلک تو همواره تیز باد

تا کار ملک راستی از تیر می‌کنند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

شاها وزرایی که امینان امیرند

بی وجه مرا در پی خود چند دوانند

بودند بران عزم که مرسوم رهی را

امسال نرانند و کنون نیز برآنند

هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم

یک یک بدر دیدند و شب و روز درآنند

نه خلق پسندد نه خدا کانچه خداوند

بخشد به دعاگو دگران باز ستانند

چون قاعده رسم مرا شاه نهادست

برداشتن رسم تو ایشان نتوانند

موقوف رسانیدن پروانه عالی است

وجه من و یک جو نرسد تا نرسانند

ماننده آبی است که در راه بماند

مرسوم دعاگوی بفرما که برانند

در دولت شاهی ابدالدهر بمانی

تا دولت و شاهی ابدالدهر بمانند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

خسروا یاد می‌کنم هر دم

به سر تخت خسروی سوگند

که به همراهی مواکب شاه

هست چون دیده‌ام دل اندر بند

چشم زخمی رسید ناگاهم

درد چشمم ز راه باز افکند

خواستیم تا کنم به دیده و دل

خدمتت منع کرد بخت نژند

دل به کلی ز خویش برکندم

دیده را بر نمی‌توانم کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

خسروا یاد می‌کنم هر دم

به سر تخت خسروی سوگند

که به همراهی مواکب شاه

هست چون دیده‌ام دل اندر بند

چشم زخمی رسید ناگاهم

درد چشمم ز راه باز افکند

خواستیم تا کنم به دیده و دل

خدمتت منع کرد بخت نژند

دل به کلی ز خویش برکندم

دیده را بر نمی‌توانم کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

 

ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس

راه برون شدن که تو را هم قفس نماند

زان دوستان خاصی که دیدید در دیار

دردا که در دیار وفا هیچ کس نماند

یاران نازنین همه رفتند و هیچ یک

زان همرهان به طالع من باز پس نماند

گوش دارا، مدار درین کاروان سرا

کاینجا به غیر ناله زار جرس نماند

آب بهار عیش و گل بخت ما بریخت

زین هر دو یادگار به جز خار و خس نماند

یاری که دم توان زد ازو بود صدر دین

دم درکش ای زمانه که جای نفس نماند

سرمایه امید من او بود در جهان

رفت و امید من به جهان زین سپس نماند

شد عمر خوار در نظر ما که بعد ازو

ما را به وصل هیچ عزیزی هوس نماند

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4535459
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث