به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم

که خاک پای تو را چاکرست آب حیات

ز حزم و عزم تو آن لاف می‌زنیم دایم

که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات

به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت

برآمدست سخا و کرم به جای نبات

بزرگوارا از طلعت همایونت

بر ارغنون نشاطم بلند گشت اصوات

ز قول طایف بغداد و مصر می‌خواهم

از آنکه دست تو چون دجله است و نیل و فرات

چو می‌زند دل من لاف یکتایی

سزد گرم به تو باشد توقع سوغات

فرس همی ران در عرصه امید به کام

که گشت در عری عرصه دشمنت شهمات

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:17 PM

 

شنودم که می‌گفت بشوده به شیخ

که احوال حاجی است در اضطراب

چه من دوش خوابی عجب دیده‌ام

که سیلی در آمد ز کوه زراب

عمارات حاجی و پالانهاش

همی برد و می‌کرد یکسر خراب

یکی از خبیثان شهر این سخن

به جایی رسانید و دادش جواب

نمایند هر شب خران را بخواب

که پالان گران را ببردست آب

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:17 PM

 

آصف ثانی رشیدالحق والدین آنکه هست

آسمان عکسی ز روی عالم آرای شما

صاحبا از ماجرای حال خود من شمه‌ای

عرض خواهم داشت بر رای اعلای شما

زان سبب بالای گردون خم شد اندر قدر صدر

کو به عکس راستی بنشست بالای شما

هر کجا عزم تو پای مردی آرد در رکاب

جز رکاب آنجا که دارد در جهان پای شما

آن تویی کز ابتدا در باب ارباب هنر

تربیت بودست و بخشش رسم آبای شما

وان منم کز گوهر نظمم مزین کرده‌است

گردن و گوش جهان را مدح بابای شما

با وجود آنکه استعداد و استحقاق من

روشن است امروز بر آیینه رای شما

از برای خرده‌ای زر جستن آزار من

بس عجب می‌دارم از طبع گهرزای شما

حاصل دی و پریرم همچنان تا چار ماه

صرف شد بر وعده امروز و فردای شما

سخت بی برگم بساز امروز کارم را که هست

بیش ازین ما را سر برگ تقاضای شما

آنچه انصاف است آمد شد خجل گشتم خجل

من ز خاک آستان آسمان سای شما

از قدمهای خود اکنون من خجالت می‌کشم

هم برین صورت کزین پیش از کرمهای شما

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:17 PM

 

بر آستان رفیع خدایگان جهان

سپهر کوه و قار آفتاب ابر عطا

ستاره لشکر خورشید رای گردون قدر

سکندر آیت جمشید ملک دارا را

خدایگان سلاطین امیر شیخ حسن

که باد کام و مرادش همه روان و روا

کمینه بنده داعی دولتش سلمان

پش از وظیفه ارسال بندگی و دعا

به رسم تذکره در باب حال خویش دو فصل

به عز عرض ضمیر منیر غیب نما

یکی که مدت ده سال می‌رود تا من

درین جناب زبان برگشاده‌ام به ثنا

قوافل دعوات از دل و زبان من اند

رفیق کوکبه صبح و کاروان مسا

ز فاضل صدقات تو بود در دیوان

بنام بنده ازین پیش مباغی مجرا

سه سال شد که از آن کرده‌اند بعضی کم

وزان کمی شده افزون شماتت اعدا

پس از ملازمت ده دوازده ساله

پس از رسالت پنجه قصیده غرا

معایش دگران از فواضل کرمت

زیاده گشت و مراکم چرا شده است اجرا

مرا ز مرحمت خسروانه‌ات اکنون

اشارتی است توقع ز جانب و ز را

که از مواجب من آنچه قطع فرمودند

کشد اضافت مرسوم بنده و قطعا

دگر تغیر و تبدیل ره بدان ندهند

به هیچ وجه و سبب نایبامن استیفا

که تا به دولت شاه از سر فراغ درون

نقود عمر کنم صرف در دعای شما

دوم چو دخل رهی کم شد و زیادت خرج

به خرج بنده نمی‌کرد وجه دخل وفا

قروض شد متراکم ازین سبب بر من

زمانه شد متطاول ازین جهت بر ما

بهد خاک پای تو کز فرط ازدحام عیال

به حال خویشتنم نیست یک زمان پروا

اگر چنانچه مرا کارکی بفرمایید

که وجه قرض توان کرد ازان قضیه ادا

قضای قرض کنم و ز بلا شوم ایمن

که باد جان و تنت ایمن از قضا و بلا

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:17 PM

 

دوش چون در تتق غیب بخوابانیدم

این دو هندوی جهاندیده نورانی را

کرکس نفس فرو مانده ز پرواز هوس

خاست شوق طیران بلبل روحانی را

دست دولت در بختم بگشود اندر خواب

دیدم آن مطلع خورشید مسلمانی را

غره صبح ازل نقطه پرگار وجود

معنی جان و خرد صورت رحمانی را

سید جمع رسل احمد مرسل که شدست

حاصل هر دو جهان زمره انسانی را

می‌خرامید خرامان قد خوبش گویی

راست سروی است سهی روضه رضوانی را

صبح رخساره‌اش از مطلع دولت طالع

در بر صبح فکنده شب ظلمانی را

من ز شادی طلع البدر علینا گویان

تازه کرده به ثنا شیوه حسانی را

بعد حمد و صلوات از سر جان مالیدم

بر خطوط خطواتش خط پیشانی را

بر سرم آستی لطف فرا کرد که آن

دستگاهی است قوی رحمت یزدانی را

پس بدان آستی رحمتم از چهره جان

پاک می‌کرد غبار ره شیطانی را

گفتمش یا نبی الله به یقین می‌دانی

که چه اخلاص بود نیت سلمانی را

گفت اخلاص تو می‌دانم ان شاالله

که نیابی به جز از دولت دو جهانی را

راست چون ذره که خورشید در آرد به کنار

درکشیدم به بر آن رحمت سبحانی را

گفتم ای جان و جهان در ره دین بعد از تو

که سزا بود ز اصحاب جهانبانی را

چون شنید این سخن از من تبسم بگشاد

از در درج دران لعل بدخشانی را

لولو از لعل همی سفت ولیکن نشنود

صدف گوش من آن لولو عمانی را

من دین حال که ناگاه در آورد به حال

غیرت حاسد من قوت نفسانی مرا

خیمه خواب برون زد ز سرا پرده چشم

در نور دید فلک فرش تن آسانی را

یارب امید چنان است که بر ما ز کرم

آشکارا کند این حالت پنهانی را

فرصت آن دهدم تا همگی صرف کنم

در ره باقی حق باقی این فانی را

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4535213
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث