به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای پسر نیستی ز هستی به

بت پرستی ز خودپرستی به

چون ز خود می‌رهاندت مستی

هوشیارا ز هوش مستی به

اجلم کند پای را دو سه گام

پیش دارد که پیش دستی به

از بلندی چو باز خواهی گشت

سوی پستی، مقام پستی به

با خود آ تا خداپرست شوی

ور خود از دست خود برستی به

در همه حالتی خوش است آری

ذوق مستی، وی الستی به

در هوا تیز رو مشو، چون برق

که درین ره چو باد سستی به

ای سرشته ز آب و گل آگه

نیستی کز فرشته هستی به

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه

پیغام تو آورد صبا سلمه الله

چون خاک رهم بود قراری و سکونی

باد آمد و بر بوی توام می‌برد از ره

باد سحر از بوی تو بخشید مرا جان

بادم به فدای قدم باد سحرگه

ای خیل خیالت سر زلفت به شبیخون

هر نیم شبی بر سر من تاخته ناگه

از شرم عذار تو برآورده عرق گل

وز فکر جمال تو فرو رفته به خود مه

بگریست به خون جگر و زار بنالید

در نامه چو شد خامه ز حال دلم آگه

حال من شوریده چه محتاج بیان است

رنگ رخ من بین که بیانی است موجه

از خاک رهم خوارتر افتاده ه کویت

سلمان نه فتاده است که بر خیزد ازین ره

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو

چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو

ذره حالم نمی‌گردد ز حال ذره‌ای

کافتاب عالم آرا بازگیرد نور ازو

گو نسیم صبح از خاک درش بویی دهد

بو که بستانم دمی داد دل رنجور ازو

کی به جوی چشم من بازآید آن آب حیات

تا خراب آباد جان من شود معمور ازو

ای خضر زان چشمه نوشین نشانی باز ده

کاروزی شربتی دارد دل محرور ازو

چشم مستش را ورق افشان کرد چشمم را بپرس

تا چه می‌خواهد مدام آن نرگس مخمور ازو

دل چو رازش گفت با جان من نبودم در میان

در درون او بود و بس شد راز او مشهور ازو

هرچه باداباد خواهم راز دل با باد گفت

همدم است القصه نتوان داشتن مستور ازو

بر بیاض دیده سلمان می‌کند نقش سواد

کان جو بگشاید ببارد لولو منثور ازو

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو

رفت و جز خون جگر کاری دگر نگشاد ازو

ناله و فریاد من رفت از زمین تا آسمان

ناله از دل می‌کند فریاد ازو فریاد ازو

در پی دل چند گردم کاب رویم ریخت دل

دست خواهم شست ازین پس هرچه باداباد ازو

می‌نشاند باد سرد دل چراغ عمر من

حاصل عمرم نگر چون می‌رود بر باد ازو

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

ای سر سودای من رفته در سودای تو

باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو

گر سر من رفت در سودای عشقت گو: برو

بر سرم پاینده بادا سایه بالای تو

جای سروت در میان جویبار چشم ماست

گرچه ماییم از میان جان و دل جویای تو

گر نبینم مردم چشم جهان بین را رواست

خود کسی را کی توانم دید من بر جای تو

سرو لافی می‌زند یعنی که بالای توام

سرو بی‌برگی است باری تا تو بود بالای تو

چشم ترکت ترکتاز و حاجبش پیشانی است

چون در آید کس به چشم تنگ ترک آسای تو

رای من جز بندگی سرو آزاد تو نیست

بس بلند افتاد سلمان راستی رارای تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

باز می‌افکند آن زلف کمند افکن او

کار آشفته ما را همه در گردن او

مکش ای باد صبا دامن گل را که نهاد

کار خود بلبل سودا زده بر دامن او

آتش عارض او از دل ماهر دودی

که برآورد بر آمد همه پیرامن او

اینکه مویی شده‌ام در غم آن موی میان

کاج ( کاش ) مویی شدمی همچو میان بر تن او

چه کنم حال درون عرض که حال دل من

می‌نماید رخ چون آینه روشن او

آهن سرد چه کوبم؟ که دم آتشیم

نکند هیچ اثر در دل چون آهن او

باز بر هم زده‌ای زلف به هم برزده‌ای

که رباید دل مسکین من و مسکن او

رحم کن بر دل سلمان که به تنگ آمده‌اند

مردم از شیوه چشم تو و از شیون او

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو

می‌کند قصد جهانی و ندارد باک او

قصد جان می‌کند و جان همه عالم اوست

می‌خورم زهر فراق و ندهد تریاک او

چو رسید آن گل خوشبو ز دیار باکو

هیچ خوف و خطرش نیست زهی بی‌باک او

خسته بر خاک ره افتاده و چشمم بر راه

دید و بگذشت و مرا بر نگرفت از خاک او

گر هلال خم ابروی تو بیند مه نو

رخ به شامی ننماید دگر از افلاک او

غنچه گر بشنود او وصف گل از بلبل باز

دامن از شوق کند تا به گریبان چاک او

من چو صیدی به کمند سر زلفش شده‌ام

تا دگر کشته در آویزدم از فتراک او

اگرش دامن ازین غصه بگیرم کو دست

وگر از جور فراقش بگریزم پاک او

در فشانیست که کردست درین ره سلمان

مرد باید که سخن گوید از ادراک او

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو

باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو

تا کی به بوی عنبرین زنجیر زلف سر کشت؟

آشفته پویم در به در دیوانه گردم کو به کو

من مست ورندو عاشقم، وز زهد و تقوی فارغم

بد گوی را در حق من، گوهر چه می‌خواهی بگو

ای در خم چوگان تو، گوی دل صاحبدلان

دل گوی می‌گردد ترا میلی اگر داری بگو

از موی فرقت تا میان، فرقی نباشد در میان

باریک بینی هردو را، چون باز بینی مو به مو

با سرو کردم نسبتت، گفتی که ای کوته نظر

گر راست می‌گویی چو من، رو در چمن سروی بجو

شانه شکسته بسته از زلف حکایت می‌کند

آیینه را بردار تا روشن بگوید روبرو

شمع زبان آور شبی از سر گرفت افسانه‌ام

دودش بر سر رفت از آن اشکش ازو آمد فرو

سلمان حریف یار شد وز غیر او بیزار شد

یکدم رها کن مدعی، او را به ما ما را به او

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو

حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو

از همه سوی می‌دهد، بوی حبیب لاجرم

می‌روم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو

کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر

ناله من که می‌رود، خانه به خانه کو به کو

بر لب جوی نیست چون، قامت او صنوبری

باورت ار نمی‌شود، خیز به جوی جو به جو

بس که به بوی وصل خود، هر نفسی دمی زنم

خون جگر نگر مرا، بسته چو نافه تو به تو

روی گل و بنفشه را باز چه می‌کنی به پا

سنبل چین زلف آن، آهوی مشک بو به بو

من نه چو شانه کرده‌ام در سر طره تو سر

از چه سبب نشسته است، آینه با تو رو بره رو؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

 

هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو

حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو

از همه سوی می‌دهد، بوی حبیب لاجرم

می‌روم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو

کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر

ناله من که می‌رود، خانه به خانه کو به کو

بر لب جوی نیست چون، قامت او صنوبری

باورت ار نمی‌شود، خیز به جوی جو به جو

بس که به بوی وصل خود، هر نفسی دمی زنم

خون جگر نگر مرا، بسته چو نافه تو به تو

روی گل و بنفشه را باز چه می‌کنی به پا

سنبل چین زلف آن، آهوی مشک بو به بو

من نه چو شانه کرده‌ام در سر طره تو سر

از چه سبب نشسته است، آینه با تو رو بره رو؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4536722
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث