به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد

که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد

کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او

موحدیست که در سینه کفر و دین دارد

حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم

مرا غم تو پریشان سخن چنین دارد

چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت

هزار عیسی گویا در آستین دارد

بزیر سایه زلف از قفات می تابد

همان شعاع که خورشید در جبین دارد

چو آفتاب رخت دید آسمان می خواست

که همچو سایه تراروی بر زمین دارد

خط تو سلسله از مشک بر قمر بندد

لب تو پای مگس را در انگبین دارد

بتلخ گویی آن لب شکایت از که کنم

چو بخت شورمنش هر زمان برین دارد

بغمزه ریخته ای خون سیف فرغانی

مگر که چشم تو از مردمی همین دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

مه نکویی زروی او دارد

شب سیاهی زموی او دارد

خود بدین چشم چون توان دیدن

آنچه از حسن روی او دارد

از سر کوی او بکعبه مرو

کعبه خانه بکوی او دارد

گل ببستان جمال ازو گیرد

مشک درنافه بوی او دارد

نه تو تنهاش آرزومندی

هرچه هست آرزوی او دارد

ذره گر در هوا کند حرکت

هوس جست و جوی او دارد

ناله بلبل از پی گل نیست

روز و شب گفت و گوی او دارد

من بجان مایلم بدان عاشق

که دلش میل سوی او دارد

سیف از گریه خاک راتر کرد

آبها سر بجوی او دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

چشم تو کوجز دل سیاه ندارد

دل برد از مردم و نگاه ندارد

بی رخت ای آفتاب پرتو رویت

روز منست آن شبی که ماه ندارد

با همه ینبوع نور چشمه خورشید

با رخ تو شکل اشتباه ندارد

با همه خیل ستاره ماه شب افروز

لایق میدان تو سپاه ندارد

بی رخ تو کاسب راند برسر خورشید

رقعه شطرنج حسن شاه ندارد

عاشق تو نزد خلق جای نجوید

مرده بی سر غم کلاه ندارد

گر برود از بر تو راه نداند

ور برود بر در تو راه ندارد

بر در مردم رود چو سگ بزنندش

هرکه جزین آستان پناه ندارد

درکه گریزد زتو که در همه عالم

از تو به جز تو گریزگاه ندارد

درد تو قوت گرفت وبنده ضعیف است

طاقت ناله مجال آه ندارد

وصل تو از خود نصیب ما نفرستاد

خرمن مه بهر گاو کاه ندارد

از بد ونیکی که سیف گفت در اشعار

جز کرمت هیچ عذر خواه ندارد

دل بغم تو سپرد از آنکه نگیرد

ملک عمارت چو پادشاه ندارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

بگو بدانکه چون من عشق یار من دارد

که پادشاهی خوبان نگار من دارد

ببوی او بگلستان شدم ندیدم هیچ

بغیرلاله که رنگی زیار من دارد

عجب مدار که برگیردم زپشت زمین

بدین صفت که غمش رو بکار من دارد

کسی که در غمش ازچشم خون همی بارید

فراغت از مژه اشکبار من دارد

نساخت خانه بهمسایگی من دولت

چو محنتش وطن اندر جوار من دارد

خدنگ غمزه بهر جانبی همی فگند

مگر که چشمش عزم شکار من دارد

پیام کرد مرا یار و گفت هر مگسی

طمع بلعل لب قند بار من دارد

درین میانه بدست کسی دهد دولت

گل وصال که در پای خار من دارد

اگر هزار گلش بشکفد زهر چمنی

نظر سوی رخ همچون بهار من دارد

براه عشق من امروز سیف فرغانیست

رونده یی که دلی زیر بار من دارد

سحرگهان بمن آورد بوی دوست نسیم

(مگر نسیم سحر بوی یار من دارد)

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

کسی کو همچو تو جانان ندارد

اگر چه زنده باشد جان ندارد

گل وصلت نبوید گر چه غنچه

دلی پرخون لبی خندان ندارد

شده چون تو توانگر را خریدار

فقیری کز گدایی نان ندارد

نخواهم بی تو ملک هر دو عالم

که بی تو هر دو عالم آن ندارد

غم ما خور دمی کآنجا که ماییم

ولایت غیر تو سلطان ندارد

تویی غمخوار درویشان و هرگز

دل شادت غم ایشان ندارد

گدا پرور نباشد آن توانگر

که همت همچو درویشان ندارد

بمن ده زآن لب جان بخش بوسی

که در دل جز این درمان ندارد

دلم چون جای عشق تست او را

بگو تا جای خود ویران ندارد

غم عشق ترا عنبر مثالست

که عنبر بوی خود پنهان ندارد

گل حسنی که تا امروز بشکفت

بغیر از روی تو بستان ندارد

امید سیف فرغانی بوصلست

که مسکین طاقت هجران ندارد

بفرمان تو صد دردست او را

وگر ناله کند فرمان ندارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

نور رخ تو قمر ندارد

ذوق لب تو شکر ندارد

در دور تو مادر زمانه

مانند تو یک پسر ندارد

بی بهره ز دولت غم تو

از محنت ما خبر ندارد

آنکس که چو من بروی خوبت

دل می ندهد مگر ندارد

دلداده صورت تو ای دوست

جان را ز تو دوستر ندارد

جانا دل تو چو روزگارست

کآنرا که فگند بر ندارد

در سنگ اثر کند فغانم

وندر دل تو اثر ندارد

مگذار بدیگران کسی را

کو جز تو کسی دگر ندارد

از خون جگر کسی به جز سیف

در عشق تو دیده تر ندارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد

جان طاقت هجرتو ازین بیش ندارد

از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم

دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد

مه پیش تو ازحسن زند لاف ولیکن

او نوش لب و غمزه چون نیش ندارد

ازمرهم وصل تو نصیبی نبود هیچ

آن را که زعشق تو دل ریش ندارد

خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بیند

چون آینه روی تو در پیش ندارد

از دایره عشق دلا پای برون نه

کآن محتشم اکنون سر درویش ندارد

چون سیف هرآنکس که ترا دید بیکبار

بیگانه شد از خلق وسر خویش ندارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد

جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد

ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن

کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد

زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد

که ماه حسن ز رخسارت آسمان دارد

لبت ببوسه مرا وعده داد لیکن گفت

شکر ز قاعده بیرون خوری زیان دارد

ببوی گل همه ساله چو بلبلم در باغ

که گل برنگ ز رخسار تو نشان دارد

چو گل ز پرده برون آمد و وصال رسید

ز بیم هجر که در پی بود فغان دارد

دلم بصبر همی خواهد ار چه نتواند

که سر عشق ترا همچو جان نهان دارد

که در هوای تو این عاشق زلیخا مهر

برای کید چو یوسف برادران دارد

اگر چه در پیت آنکس نراند اسب هوس

کز اختیار بدست اندرون عنان دارد

ولی کسی که ازو سر برآرد آن همت

که محنت تو کشد دولتش بر آن دارد

بمنع دور نگردد چو سیف فرغانی

هر آن گدا که ازین در امید نان دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد

جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد

ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن

کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد

زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد

که ماه حسن ز رخسارت آسمان دارد

لبت ببوسه مرا وعده داد لیکن گفت

شکر ز قاعده بیرون خوری زیان دارد

ببوی گل همه ساله چو بلبلم در باغ

که گل برنگ ز رخسار تو نشان دارد

چو گل ز پرده برون آمد و وصال رسید

ز بیم هجر که در پی بود فغان دارد

دلم بصبر همی خواهد ار چه نتواند

که سر عشق ترا همچو جان نهان دارد

که در هوای تو این عاشق زلیخا مهر

برای کید چو یوسف برادران دارد

اگر چه در پیت آنکس نراند اسب هوس

کز اختیار بدست اندرون عنان دارد

ولی کسی که ازو سر برآرد آن همت

که محنت تو کشد دولتش بر آن دارد

بمنع دور نگردد چو سیف فرغانی

هر آن گدا که ازین در امید نان دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

نگارا دل همی خواهد که عشقت را نهان دارد

ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد

اگر چه آتش مجمر ندارد شعله پیدا

ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد

کسی کز درد عشق تو ندارد زندگی دل

اگر جان در تنش ریزند چون زهرش زیان دارد

کسی کز سوز عشق تو ندارد جان ودل زنده

بسان خاک گورستان درون پر مردگان دارد

طریق عشق جان بازیست تا خود زین جوانمردان

کرا دولت کند یاری کرا همت برآن دارد

چو فرهاد از غم شیرین زبهر دوست می میرم

که این لیلی بهر جانب چو مجنون کشتگان دارد

مرا با دوست این حالست وبا هرکس نمی گویم

اگر یک جان دو تن پرورد وگر یک تن دو جان دارد

بجان قصدت کند دشمن چو داری دوستی در دل

صدف مجروح از آن گردد که لؤلو در میان دارد

همیشه فتنه خوبان بود در شهر وکوی ما

گل آنجا می شود پیدا که بلبل آشیان دارد

اگر چون حلقه نتوانی که رویی بر درش مالی

سری بر پای آن سگ نه که رو بر آستان دارد

پناه و حرز عشاقند در دنیا خلایق را

بجز بیدار نتواند که پاس خفتگان دارد

بلندی جو ی و در پستی ممان چون سیف فرغانی

که بام قصر این کار از معالی نردبان دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 98

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563061
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث