به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

روی تو که ماه را خجل دارد

شاهی است که ملک جان و دل دارد

یک ترک ز لشکر جمال تو

از ملک ولایت چگل دارد

وآن سدره منتهای قد تو

مر طوبی را بزیر ظل دارد

دل نبود از تو منفصل زیرا

چشم از تو خیال متصل دارد

غم ملک دلت و او درین دعوی

از قاضی عشق تو سجل دارد

گفتم ببساط وصل پیوندم

ای تن ز تو پای روح گل دارد

چل صبح بجوی از آنکه این دلبر

ماهیست که روزها چهل دارد

در خطبه وصفش ار خطایی رفت

عقل از چه مرا بدان خجل دارد

در جامع تن که منبر روح است

شمشیر زبان خطیب دل دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

اندر ره تو دل چه بود جان چه قدر دارد

نزد گدای کوی تو سلطان چه قدر دارد

نزد کسی که عاشق بی جان زنده دل را

از لب حیات بخش بود جان چه قدر دارد

نام تو در میان و همه غافل از تو آری

مهتاب در مجالس کوران چه قدر دارد

چون جان گرفت سکه مهرت چو زر بر تو

ای گنج حسن این دل ویران چه قدر دارد

تو خسرو ممالک حسنی سخن نخواهی

شیرین بر تو ای شکرستان چه قدر دارد

ای آنکه بهره نیست ترا زین حدیث و گویی

در کوی دوست عاشق حیران چه قدر دارد

نزدیک آفتاب که زاید بود کمالش

ماهی که هست قابل نقصان چه قدر دارد

در پای اسب شاه که دارد بدست چوگان

بیچاره گوی با سر گردان چه قدر دارد

گر عاشقی و قیمت معشوق می شناسی

در راه عشق ترک کنی آن چه قدر دارد

با خویشتن چو سیف اگر دشمنی نکردی

جان دوستی بنزد تو جانان چه قدر دارد

قیمت شناس جوهر یوسف عزیز مصرست

این پادشاه حسن بکنعان چه قدر دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:56 PM

 

شمع خورشید که آفاق منور دارد

مهر تو در دل و سودای تو در سر دارد

رنگ روی تو باقلام تصور ما را

خانه دل ز خیال تو مصور دارد

روز و شب در طلبت گرد زمین گردانست

آسمانی که شب و روز مه و خور دارد

آنچه من دیده ام از حسن تو گر گویم کس

نشنود، ور شنود نیز که باور دارد؟

ای در دوست طلب کرده ز هر دیواری

خانه دوست برون از دو جهان در دارد

عشق با راحت تن هر دو نباشد کس را

آب حیوان خضر و ملک سکندر دارد

غافل از خوردن نان گر ببدن فربه شد

عاشق از پرورش جان تن لاغر دارد

آنک بر شهپر جبریل نشیند چو مسیح

کفو عیسی بود او را چه غم خر دارد

اهل دنیا اگر از همت دون بی غم عشق

تنگ دل نیست چو غنچه که چو گل زر دارد

مرد عشق از گهر نفس بود در همه حال

چون ترازو که ز رو سنگ برابر دارد

سیف فرغانی یکدم بسوی عالم قدس

همچو جان بر شو اگر مرغ دلت پر دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

کسی کز دل سخن گوید دمش چون جان اثر دارد

بپرس از وی که صاحب دل زعلم جان خبر دارد

ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر

گل ومیوه زشاخی جو که برگ سبز وتر دارد

تو هر صورت نمایی را مدان از اهل این معنی

که نی هر بحر مروارید ونی هر نی شکر دارد

درین بازار قلابان بهر جانب نظر می کن

زصرافی حذر می کن که روی اندود زر دارد

چو آیینه دلی داری وبروی زنگ تو بر تو

بدست آور ده آیینه که از وی زنگ بردارد

بوقت صید مرغابی گر او را درهوا یابی

نه شاهینی کند موری که همچون تیر پر دارد

درین شهر ار کسی بینی درین مردم بسی بینی

کسی کوبر سری دوروی و بر گردن دو سر دارد

زحال عاشقان او عبارت کردمی نتوان

بلفظ وحرف درناید معانی کین صور دارد

بقوت همت عاشق برآرد کوه را ازجا

چو آهن تیز شد در سنگ اثر دارد اثر دارد

بلای عاشقی صعبست یا بگریز یا خود را

چو هیزم بشکن ای مروان که بو مسلم تبر دارد

وگر زآن مخزن شاهی ترا دادند آگاهی

همی کن کتم اسرارش که کشف سر خطیر دارد

زجهال بنی آدم نه سر روح را محرم

بسی تهمت کشد مریم که چون عیسی پسر دارد

بر معشوق معیوبی بر عشاق محجوبی

بجان این رمز را بشنو دلت گوشی اگر دارد

گرت درخانه کاهی هست گو یکجو بخود گیرد

ورت درکیسه کوهی هست گو زر برکمر دارد

درین صف سیف فرغانیست خون خود هدر کرده

که این شمشیر تیز و او نه جوشن نی سپر دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

دی یکی گفت که از عشق خبرها دارد

سر خود گیر که این کار خطرها دارد

دگری گفت قدم در نه و اندیشه مکن

اندرین بحر که این بحر گهرها دارد

ای گرو برده ز خوبان، به جز از شیرینی

قصب السبق کمال تو شکرها دارد

آنچه از حسن تو دیدم ز کبوتر طوقیست

وه که طاوس جمال تو چه پرها دارد

آمد بر در تو تا مگر از صحبت تو

چون تو سلطان شوم و صحبت اثرها دارد

همه دانند ز درویش و توانگر در شهر

کین گدا از پی در یوزه چه درها دارد

گر چه در صف غلامان تو دارم کاری

شاخ دولت به جز این میوه ثمرها دارد

کیسه پر کرده ام از نقد امید و املم

بر میان از پی این کیسه کمرها دارد

هفت عضوم ز غم عشق تو خون می گریند

اشک خونین به جز از چشم ممرها دارد

از غم اندیشه ندارم که درین کار دلم

از پی خون شدن ای دوست جگرها دارد

گر بتیغم بزنی کشته نگردم که چو شمع

گردنم از پی شمشیر تو سرها دارد

انده عشق تو امروز درآویخت چو فقر

بگدایان که توانگر غم زرها دارد

سیف فرغانی اگر مرد بود بنشیند

پس هر پرده که در پیش سقرها دارد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

مرا در دل غم جان می نگنجد

درو جز عشق جانان می نگنجد

چنان پر شد دلم از شادی عشق

که اندر وی غم جان می نگنجد

نگارا عشق تو زآن عقل من برد

که در ملکی دوسلطان می نگنجد

غم تو گردن هستیم بشکست

دو سر در یک گریبان می نگنجد

دل عاشق زشادی بی نصیب است

فرح در بیت احزان می نگنجد

درون عاشقان زآن سان پر از تست

که دل نیز اندر ایشان می نگنجد

مرا عشق تو با دنیا و عقبی

دو نانم بر یکی خوان می نگنجد

برویت نسبتی کردیم گل را

زشادی در گلستان می نگنجد

چوآمد عشق تو من رفتم از دست

بهرجا کین نشست آن می نگنجد

دل تنگ احتمال عشق نکند

سریر شه در ارمان می نگنجد

برو خیمه مزن در خانه آن را

که خرگه در بیابان می نگنجد

درین ره سیف فرغانی نگنجید

وزغ در آب حیوان می نگنجد

زمین را جا کجا باشد برآن اوج

که دروی چرخ گردان می نگنجد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

در دل از عشق کسی گر خار خارت اوفتد

قصه درد دل من استوارت اوفتد

توچنین آزاد و فارغ غافلی از کار من

باش تا با چون خودی زین نوع کارت اوفتد

باد عشق اریک نفس بر خرمن عقلت وزد

آتش اندر کاهدان اختیارت اوفتد

این پریشانی که مارا در دلست از عشق تو

زآن همی ترسم که اندر روزگارت اوفتد

من زعشاقت گرفتم خویشتن را در شمار

باشد آحادی چو من اندر شمارت اوفتد

تیر مژگانت چو من صد صید افگندست لیک

صادقی چو من نخیزد گر هزارت اوفتد

رنگها گیرد زنقش تو چو انگشت از حنا

گر دلی ساده بدست چون نگارت اوفتد

پشت طاقت ریش گرداند چو من اشتر دلی

کو بنا دانی چو خردر زیر بارت اوفتد

ز احتمال بار اندوهت میانم بگسلد

کآن دو زلف تا میان اندر کنارت اوفتد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

درین سخن صفت حسن یار چون گنجد

حساب بی عدد اندر شمار چون گنجد

درین جهان که مرا بهره زوست دلتنگی

چو عشق یار نگنجید یار چون گنجد

بعالمی که ز زلف و رخش اثر باشد

درو دو رنگی لیل و نهار چون گنجد

چو ماه اشرقت الارض بر جهان تابد

در آسمان و زمین نور و نار چون گنجد

ز شرم روی چو گلزار او عجب دارم

که در فضای جهان نوبهار چون گنجد

ندای وصلش در گوش خلق چون آید

فروغ رویش در روز بار چون گنجد

من از شگرفی آن مه همیشه در عجبم

که روز وصل مرا در کنار چون گنجد

امیدم ارچه فراخست دست تنگی هست

ببین که در کف من آن نگار چون گنجد

منش نیامدم اندر نظر، در آن چشمی

که سرمه راه نیابد غبار چون گنجد

غم تو و دل مسکین سیف فرغانی!

درین طویله در شاهوار چون گنجد

بکام خویش غمش جای ساخت در دل من

وگرنه در دهن مور مار چون گنجد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

درین تفکرم ای جان که گر فراق افتد

مرا وصال تو دیگر کی اتفاق افتد

همین بس است زهجران دوست عاشق را

که قدر وصل بداند چودر فراق افتد

بدرد هجر شدم مبتلا ازآن هردم

صدای ناله من اندرین رواق افتد

مرا زتلخی آن وارهان وآنگه زهر

بدست خویش بمن ده که بر مذاق افتد

زهجرت ای بت خورشید رو من آن ماهم

که ازخسوف برسته است ودر محاق افتد

زفرقت گل روی تو بنده دور ازتو

چو بلبلیست که از جفت خویش طاق افتد

گر اجتماع دگر باره دیر دست دهد

میان روح وبدن زود افتراق افتد

باشک شسته شود نامه گر درو سخنم

بذکر آرزو و شرح اشتیاق افتد

زجورها که تو با بنده کرده ای در روم

عجب مدار گر آوازه در عراق افتد

بود که بوی وی آرد بسیف فرغانی

نسیم باد بهاری گر اتفاق افتد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

 

خوشا دلی که چو تو دلبرش بدست افتد

زخمر عشق تو یک ساغرش بدست افتد

چو با کسی تو بیک بوسه در میان آیی

کنار حور ولب کوثرش بدست افتد

سزد که از پر طاوس بادزن سازد

هر آن مگس که چوتو شکرش بدست افتد

مشام روح معطر کند نسیم صبا

گرآن کلاله (عنبرچه اش) بدست افتد

کسی که پای ارادت نهاد بر در تو

بهر قدم که زند صد سرش بدست افتد

مقیم کوی ترا گر بهشت باشد جای

کدام جای ازین خوشترش بدست افتد

مرا چه آرزوی پای زشت طاوس است

چو در میانه مصحف پرش بدست افتد

چو دوست دست دهد مال گو برو از دست

صدف نخواهم چون گوهرش بدست افتد

باهل دل نرسد جان نفس تن پرور

وگر چه دلبر جان پرورش بدست افتد

کجا چو زهره زند گر به ناخنی باصول

وگرچه بربط خنیا گرش بدست افتد

درین مصاف بر اعدای خود ظفر اوراست

که خویشتن کشد ار خنجرش بدست افتد

شکست یابد لابد بکوری نمرود

خلیل را چو بت آزرش بدست افتد

بزیر پای نهد مرد ره چو هشت بهشت

وگر چه پایه هفت اخترش بدست افتد

شکسته بسته دلی داد سیف فرغانی

چو جان فدا کند ار دیگرش بدست افتد

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:29 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 98

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563115
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث