به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای پسته دهانت شیرین و انگبین لب

من تلخ کام مانده در حسرت چنین لب

بودیم بر کناری عطشان آب وصلت

زد بوسه تو ما را چون نان در انگبین لب

هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش

هرکو نهاده باشد باری دهان برین لب

عاشق از آستینت شکر کشد بدامن

چون تو بگاه خنده گیری در آستین لب

تا در مقام خدمت پیش تو خاک بوسد

روزی دو ره نهاده خورشید بر زمین لب

از بهر آب خوردن باری دهان برو نه

تا لعل تر بریزد از کوزه گلین لب

با داغ مهر مهرت ای بس گدا که چون من

از آرزوی لعلت مالند بر نگین لب

از معجزات حسنت بر روی تو بدیدم

هم شکرآب دندان هم پسته آتشین لب

دل تلخ کام هجرست او را بجای باده

زین بوسهای شیرین درده بشکرین لب

تا چند باشد ای جان پیش در تو ما را

چون مرغ بهر دانه از خاک بوسه چین لب

تو سرخ روی حسنی تا کرد شیر شیرین

خط نبات رنگت همچون ترانگبین لب

چون فاخته بنالم اکنون که مر ترا شد

همچون گلوی قمری زآن خط عنبرین لب

هنگام شعر گفتن شوقت مرا قرین دان

زآن سان که در خموشی (با) لب بود قرین لب

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای خجل از روی خوبت آفتاب

روز من بی تو شبی بی ماهتاب

آفتاب از دیدن رخسار تو

آنچنان خیره که چشم از آفتاب

چون مرا در هجر تو شب خواب نیست

روز وصلت چون توان دیدن بخواب

بر سر کوی تو سودا می پزم

با دل پرآتش و چشم پرآب

عقل را با عشق تو در سر جنون

صبر را از دست تو پا در رکاب

خون چکان بر آتش سودای تو

آن دل بریان من همچون کباب

در سخن زآن لب همی بارد شکر

در عرق زآن رو همی ریزد گلاب

چشم مخمورت که ما را مست کرد

توبه خلقی شکسته چون شراب

از هوایی کآید از خاک درت

آنچنان جوشد دلم کز آتش آب

جز تو از خوبان عالم کس نداشت

سرو در پیراهن و مه در نقاب

بی خطا گر خون من ریزی رواست

ای خطای تو بنزد ما صواب

تو طبیب عاشقان باشی، چرا

من دهم پیوسته سعدی را جواب

سیف فرغانی چو دیدی روی دوست

گر بشمشیرت زند رو بر متاب

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای خطت سلسله یی بر قمر از عنبر ناب

وی دل و دیده ز سودای تو پرآتش و آب

دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل

خوب رویان معانی بگشادند نقاب

خانه حسن ز بالای تو دارد استون

قبله روح ز ابروی تو دارد محراب

ای دل از یورتگه سینه برون زن خرگاه

کین ستون کرد مرا خیمه تن سست طناب

پیش روی تو ز رخساره خورشید چکد

عرق شرم چو اشک مطر از چشم سحاب

سایه بر کار چو من ذره کجا اندازی

که چو خورشید تو از پرتو خویشی در تاب

خانه سوزست (غمت) در دل من چون آتش

بی قرارست دل اندر بر من چون سیماب

آفتابا ز تو روزم بشب آمد، تا چند

بر سر کوی تو شب روز کنم چون مهتاب

زلف جعد تومرا کرد مسلسل چون خط

کرده خط تو مرا زیر و زبر چون اعراب

چون شرابت بود اندر سرو آیینه بدست

گیرد آیینه ز عکس رخ تو رنگ شراب

نام شیرین لب خویش ار بزبان آری تو

در دهان شکرین تو شود شهد لعاب

همت عالی عشاق رخت تا حدیست

که ز دنیاشان در چشم نمی آید خواب

گر عنان تو بدست من درویش افتد

از سر شوق بپای تو درافتم چو رکاب

چشم داریم ز دادار بعقبی رحمت

ما که دیدیم بدنیا ز فراق تو عذاب

دی یکی سوخته چون من بتضرع میگفت

دست برداشته در حضرت رب الارباب

کای خداوند تو برگیرش اگر خود بمثل

« در میان من و معشوق همام است حجاب »

گفتن مدح تو از غایت مهر است مرا

عاشق آنست که طاعت نکند بهر ثواب

بحر شعر من اگر موج زند در عالم

غرقه چون حوت شود چشمه خورشید در آب

با غزلهای تر بنده که در مدح تو گفت

هست اشعار دگر خشکتر از رود رباب

آنچه از لطف و کرم در حق من فرمودی

یابی از بنده دعا و ز خداوند ثواب

بعد ازین کشتی اندیشه بساحل بردم

زآنک دریای مدیح تو ندارد پایاب

سیف فرغانی از ضبط برون شد سخنت

بی دلانرا نبود ضبط سخن رای صواب

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

روزی آن روی چو خورشید وبر و خال چوشب

دیدم و عشق مراباتو همین بود سبب

زین پس از پیش تو کوته نکنم دست نیاز

زین پس از کوی تو بیرون ننهم پای طلب

گوشه یی از سر کوی تو قصور فردوس

نیمه یی از مه روی تو هلال غبغب

دیدن تو ببرد قاعده غم ازدل

بوسه تو بنهد خاصیت جان در لب

در دهان گیر لب خویش دمی تا بینی

ذوق صد تنگ شکر جمع شده در دور طب

روی تو با خط مشکین تو می دانی چیست

آفتابیست (و) بر (هر) طرفش نیمه شب

بر سرم عشق تو مالید شبی دست قبول

در دلم مطرب اندوه تو زد چنگ طرب

در جهان دلم ای ترک سیه چشم گذشت

غارت هندوی زلف تو زیغمای عرب

سیف فرغانی در حضرت جانان دایم

خامشی غیر ادب دان وسخن ترک ادب

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای کرده بعشق تو دل پرورش جانها

گردون چو رخت ماهی نادیده بدورانها

آنرا که چو تو سروی در خانه بود دایم

از بی خبری باشد رفتن سوی بستانها

آنرا که گل رویش زردی ز غمت گیرد

خاک قدمش باشد سرسبزی ریحانها

زانگشت خیال تو چون نقش پذیرفتم

از دست دلم یک یک چون رنگ برفت آنها

از رنگ تو و بویت در گل اثری دیدست

بلبل که نمی آید بیرون ز گلستانها

بهر من دل خسته ای ترک کمان ابرو

تیر مژه را کردی سر تیز چو پیکانها

ای زلف تو چون چوگان بیم است که از دستت

چون کوی بسر گردم گرد همه میدانها

گفتم بوفا با تو عهدی بکنم لیکن

از سخت دلی سستی اندر همه پیمانها

از آرزوی رویت بود آنکه ز بهر گل

وقتی طرف خاطر می رفت ببستانها

تو در حرم دلها ساکن شده ای وآنگه

سیف از هوس کعبه پیموده بیابانها

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ما را دلیست سوخته آتش طلب

آتش که دید پرتو او آب را سبب

زاشکم مدام سوزش دل در زیاد تست

این آب هست هیزم آن آتش طلب

گر عاشقی بمیل سهر در دو چشم کش

کحل کلام هر سحر از سرمه دان شب

ای غافلان ز عشق کفرتم بذنبکم

وی عاشقان دوست اتیتم بما وجب

در وصف حسن دوست چو خواهی دهن گشود

اول زبان عشق بیار و لب ادب

وآنگه هزار خوشه معنی طب ز جان

کندر درون سنبله صورتست حب

ای سحر غمزهای ترا سامری غلام

وی شکر حدیث ترا خامشی قصب

وی پایه ولای تو بالاترین مقام

وی نسبت هوای تو عالیترین نسب

نارالله است عشق تو چون کوره جحیم

شهرالله است روی تو همچون مه رجب

در آرزوی میوه باغ وصال تو

هرگز نگشت غوره اومید ما عنب

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای گل روی تو برده رونق گلزارها

در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها

گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ

بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها

گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه

بعد ازین آرند و بفروشند در بازارها

با چلیپای سر زلفت که ناقوس اشکند

نعره توحید خیزد زین پس از زنارها

حسن شهر آشوب (تو) چون بر ولایت دست یافت

سروران ملک را در پا رود دستارها

کار من زهد است و توبه دادن مردم زمی

گر می عشقت خورم توبه کنم زین کارها

عشق داند نقش اغیار از دل عاشق سترد

سکه را آتش تواند بردن از دینارها

کس برون خانه محرم نیست سر عشق را

در فرو بند این سخن می گوی با دیوارها

گر درختانرا بود از سر حلاج آگهی

آنچه از وی می شنودی بشنوی از دارها

گر بهار وصل خواهی سیف فرغانی برو

همچو بلبل در خزان دم درکش از گفتارها

دلبرا بی من مرو گر گویدت پور حسن

خیز تا طوفی کنیم ای دوست در گلزارها

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

الا ای غمت شادی جان ما

تویی راحت جان پژمان ما

دلی کو جهانیست بردی، برو

چه افتاده یی در پی جان ما

پری رویی از مردمت باک نیست

زدیوان نترسد سلیمان ما

غم تو چو کرد ازدل ما حرم

چو کعبه شریفست ارکان ما

چو از مشرب عشقت آبی خوریم

زدنیا بریده شود نان ما

چرا ما زمردم گدایی کنیم

جهان سر بسر ملک سلطان ما

همین بخت واقبال مارا بس است

که ما آن اوییم و اوآن ما

نگیریم چون عنکبوتان مگس

که عنقا شکارند مرغان ما

صبا چون گلی را گریبان گشود

بخاری درآویخت دامان ما

ندانم که بی اینچنین خار وگل

بدست که بودی گریبان ما

ننالم زفرقت اگر روز وصل

برآید ز شبهای هجران ما

چو یوسف به یعقوب خواهد رسید

سرورست در بیت احزان ما

زسر سیف فرغان بیا گوی کن

چو پا درنهادی بمیدان ما

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای بدل کرده آشنایی را

برگزیده زما جدایی را

خوی تیز ازبرای آن نبود

که ببرند آشنایی را

در فراقت چو مرغ محبوسم

که تصور کند رهایی را

مژه در خون چو دست قصابست

بی تو مر دیده سنایی را

شمع رخساره تو می طلبم

همچو پروانه روشنایی را

آفتابی و بی تو نوری نیست

ذره یی این دل هوایی را

عندلیبم بجان همی جویم

برگ گل دفع بینوایی را

بی جمالت چو سیف فرغانی

ترک کردم سخن سرایی را

چاره کارها بجستم و دید

چاره وصل است بی شمایی را

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

 

ای سعادت زپی زینت وزیبایی را

بافته بر قد تو کسوت رعنایی را

عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل

شوق از خانه بدر کرد شکیبایی را

گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست

کآب چشمم بکشد آتش بینایی را

ذرها گر همه خورشید شود بی رویت

نبود روز وشب عاشق سودایی را

من شوریده سر کوی ترا ترک کنم

گر مگس ترک کند صحبت حلوایی را

در دهان طمعم چون ترشی کند کند

لب شیرین تو دندان شکر خایی را

دهن تنگ تو چون ذره در سایه نهان

نفی کرده است زخود تهمت پیدایی را

صبر با غمزه غارت گرت افگند سپر

دفع شمشیر کند لشکر یغمایی را

هوس نرگس شیر افگن تو در کویت

با سگان انس دهد آهوی صحرایی را

بهرتو گوهر دین ترک همی باید کرد

زآنکه تو خاک شماری زر دنیایی را

سعدی ار شعرمن وحسن تو دیدی گفتی

غایت اینست جمال وسخن آرایی را

سیف فرغانی چون شمع خیالش با تست

چه غم ار روز نباشد شب تنهایی را

مرد نادان زغم آسوده بود چون کودک

خیز وچون تخته بشو دفتر دانایی را

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:09 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 98

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563691
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث