به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا

بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا

غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه

مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا

چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح

زمانه باید تا پیش من سپر کشدا

چه زر چه سیم و چه خاشاک پیش مرد آن روز

که از میانه سیماب آب زر کشدا

خوش است مستی واز روزگار بی خبری

که چرخ غاشیه مست بی خبر کشدا

اگر بساغر زرین هزار باده کشم

هنوز همت من باده دگر کشدا

در نشاط (من) آنگه گشاده تر باشد

که مست باشم وساقی مرا بدر کشدا

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:04 PM

 

بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا

بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا

غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه

مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا

چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح

زمانه باید تا پیش من سپر کشدا

چه زر چه سیم و چه خاشاک پیش مرد آن روز

که از میانه سیماب آب زر کشدا

خوش است مستی واز روزگار بی خبری

که چرخ غاشیه مست بی خبر کشدا

اگر بساغر زرین هزار باده کشم

هنوز همت من باده دگر کشدا

در نشاط (من) آنگه گشاده تر باشد

که مست باشم وساقی مرا بدر کشدا

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:04 PM

 

دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما

دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا

از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد بچشم

وز سر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما

گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند

تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا

نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی

همچو من درویش شد چون تو توانگر را گدا

گوهر عشقت که جان بی دلانش معدنست

قلب ما را آنچنان آمد که مس را کیمیا

از هوای تو هرآنکس را که در دل ذره ییست

روز و شب گو همچو ذره چرخ می زن درهوا

از صف مردان راه عشق تو هر دم کند

دفع تیر حادثه همچون سپر تیغ قضا

عشقت از شیطان کند انسان واز انسان ملک

آدمی از پشم قالی سازد از نی بوریا

بر سر کویت چو عاشق پای دار دامن کشد

دست او اورا چنان باشد که موسی را عصا

جای عاشق در دو عالم هیچ کس نارد بدست

کندران عالم که پای اوست آنجا نیست جا

همچو عاشق را توجه در دو عالم سوی تست

رو بدرگاه سلیمان کرد هدهد از سبا

سیف فرغانی برین در عذر گو حاجت بخواه

نزد او هم عذر مقبولست وهم حاجت روا

با بت اندر کعبه نتوان رفت وبا سگ در حرم

بر در جانان اگر از خویشتن رفتی بیا

سیف فرغانی چو غایب گردد از درگاه تو

ذره را با مهر کی باشد دگر بار التقا

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:04 PM

 

کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا

زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا

کسی مدام چومن بی مدام مست بود

که باده زآن لب شیرین چون شکر کشدا

کسی خورد می وصلش که بی ترش رویی

چوزهر ساغر تلخش دهند در کشدا

غلام آن مه سیمین برم که از پی او

مدام از رگ کان آفتاب زرکشدا

اگر مرا می عشقش زپا دراندازد

سرم نه بار کله تن نه بار سر کشدا

وگر زپنجه سیمین او بساغر زر

لبان خشک تو یکروز لعل ترا کشدا

درخت عقل بیک شاخ باده ازکف او

زبوستان نهاد تو بیخ بر کشدا

مرا از آن رخ معنی نما محقق شد

که روی او قلم نسخ در صور کشدا

بدست خود ید بیضای آفتاب رخت

سواد خجلت بر چهره قمر کشدا

زخود همی نرهم کاشکی می عشقش

بدست حکم خود از من مرا بدر کشدا

کسی که ساغر ازین خم خورد سزد که مدام

زعیب نیل کند بر رخ هنر کشدا

زعاشقانش تأثیر کرد در من عشق

که ذرهای زمین نم زیکدگر کشدا

اگر چه باخته ام نرد عشق می ترسم

که مهره وارم در ششدر خطر کشدا

همه عنای تو از تست سیف فرغانی

زخون شناس چو رگ زخم بیشتر کشدا

بدیگران دل ما می رود بیا ای دوست

(بیاور آنچه دل مابیکدگر کشدا)

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:04 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 98

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563509
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث