گرد ملک عدم چه میگردی
تختگاه مرا به دست آور
این سرا و آن سرا به مردم بخش
دولت دو سرا به دست آور
نعمت این و آن چه میجوئی
نعمتاللّه را به دست آور
گرد ملک عدم چه میگردی
تختگاه مرا به دست آور
این سرا و آن سرا به مردم بخش
دولت دو سرا به دست آور
نعمت این و آن چه میجوئی
نعمتاللّه را به دست آور
جام گیتی نما به دست آر
صفت و ذات بین و اسم نگر
صورت و معنی همه دریاب
گنج و گنجینه و طلسم نگر
جام می را بگیر و خوش می نوش
جان خود ار بدان و جسم نگر
تنت از ملک و جانت از ملکوت
نظری کن به هر دو قسم نگر
نعمتاللّه را اگر یابی
آن مسما ببین و اسم نگر
در حقیقت یکی عدد نبود
گر شماری یکی هزار هزار
باطنش را نگر که جمله یکی است
گر چه در ظاهر است این تکرار
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر ذره دیداری دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
خود یک است اصل عدد از بهر آنک
تا بود هر دم گرفتاری دگر
صنع خدا نگر که به حکمت چگونه ساخت
چشمت به هفت پرده و سه آب در نظر
بگشای چشم و دل که ببینی جمال او
او نور چشم تو است و تو از خویش بی خبر
در آینهٔ وجود حادث
انوار قدیم می توان دید
بر لوح ضمیر هر حقیری
اسرار عظیم می توان دید
دل جام جهان نمای عشق است
بنگر که به تو تو را نماید
مجموع تجلّی الهی
در جام جهان نما نماید
در هر چه نظر کنیم واللّه
نور رخ او به ما نماید
آفتابی تو و ما سایهٔ تو
احول است آن یکی را به دو دید
روی تو نور هم از روی تو یافت
چشم تو سرمه ز چشم تو کشید
این چنین خوش سخنی مستانه
در خرابات که گفت و که شنید
در نی نیزه بین که رفعت او
با تو گویم چنانکه میباید
روید او و زیاده میگردد
بند بر بند او بیفزاید
تا شود نیزهای بدان رفعت
که از او کارهای نیک آید
آدمی اینچنین شود عالی
عالم است آنکه فهم فرماید
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون بود
گر چه چپ بود راست ره میرفت
راستی رفتنش به قانون بود