به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

تا لوای حیدری بر طارم خضرا زدند

کوس غرّش بر فراز عالم اعلا زدند

تا که در خلوت سرای لی مع الله شد مقیم

ساکنان درگهش زان دم ز او ادنی زدند

جود او مفتاح موجودات کردند آنگهی

قفل حیرت بر زبان نطق هر گویا زدند

سرفرازان در هوای خاک پایش همچو ما

از سر همت قدم بر تارک دنیا زدند

پادشاهان از برای حشمت شاهنشهی

سکهٔ دولت به نامش بر سر زرها زدند

عارفان تا نکته ای خواندند از اسرار او

طعنها بر گفته های بوعلی سینا زدند

لَمعه ای از آفتاب ذوالفقارش شد پدید

عارفان تمثال نورش بر ید بیضا زدند

حکم فرمانش بنام انّما کرده نشان

ابلغ توقیع آل آلش از طه زدند

مقصد و مقصود عالم اوست و ابن عم او

این ندا روز ازل در گوش جان ما زدند

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

نور چشم عالمش خوانم علی مرتضی

محرم راز رسول و ابن عم مصطفی

گوهر دریای عرفان بحر و علم کان وجود

رهنمون رهروان و پیشوای اتقیا

هادئی کز نسل او مهدی هویدا می شود

شاید ار گویند او را اهل حق نور هدی

از ولای او ولایت یافته هر کو ولیست

رو موالی شو که این است اعتقاد اولیا

دوستدار خاندان باش و محب اهلبیت

تابع دین محمد باش و از بهر خدا

نیست مؤمن هر که دارد با علی یک مو خلاف

یار مؤمن شو چو ما و تابع آل عبا

از محبت آفتابی بر دل ما تافته

می نماید نور او آئینهٔ گیتی نما

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

مسند ملک ولایت درحقیقت آن اوست

در حریم عصمتش روح القدس دربان اوست

هر کسی از گنج سلطانی عطائی یافته

نقد گنج کنت کنزأ نزد سید آن اوست

حق تعالی وصف او فرمود در قرآن تمام

هفت هیکل هر که خواند آیتی در شأن اوست

حاکم او در ولایت اولیا او را مرید

شاه عالم خوانمش هر کو علی سلطان اوست

یافته حکم ولایت از خدا و مصطفی

هر چه هست از جزء و کل پیوسته در فرمان اوست

روح اعظم جان عالم عقل کل از جان و دل

در امامت این امام انس و جان جانان اوست

گرچه عالم از عطای نعمت الله منعمند

نعمت الله نعمت شایسته از احسان اوست

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:48 PM

 

بر سر ما اگر نهی قدمی

کرمی باشد و چه خوش کرمی

دلبرم گر جفا کند جاوید

نرسد بر دلم از او الَمی

همدمی گر دمی به دست آید

دو جهانش فدا کنم به دَمی

شادمانم به دولت غم او

با غم او چه غم خورد ز غمی

هر خیالی که نقش می بندی

چه بود بی وجود او عدمی

نپرستند بت پرستان بت

گر ببینند این چنین صنمی

سائل بزم نعمت الله شو

تا بیابی ز نعمتش نعمی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

آمد آن ساقی سرمست و به دستش جامی

گوئیا می طلبد همچو من بدنامی

در همه کوی خرابات جهان نتوان یافت

دردمندی چو من عاشق درد آشامی

همدم جام شرابیم و حریف ساقی

یکدمی همدم ما شو که بیابی کامی

در نظر نقش خیال رخ و زلفش داریم

زان نظر صبح خوشی دارم و نیکو شامی

ذوق سرمستی ما گر طلبی ای زاهد

نوش کن از می ما شادی رندان جامی

قدمی نه که به مقصود رسی در ره ما

زان که محروم نشد هر که بیامد گامی

نالهٔ نی شنو ای جان عزیز سید

تا رساند به تو از حضرت او پیغامی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

از برای خدا بیا ساقی

بده آن جام جانفزا ساقی

عاشق و رند و مست و اوباشیم

نظری کن به حال ما ساقی

نفسی بی شراب نتوان بود

پرکن آن جام می بیا ساقی

درد ما را به جرعهٔ دردی

خوش بود گر کنی دوا ساقی

بزم عشقست و عاشقان سرمست

عقل بیگانه آشنا ساقی

در بهشتیم و باده می نوشیم

می تجلی بود خدا ساقی

نعمت الله حریف و می در جام

خوش حضوری است خاصه با ساقی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

گر جلال و جمال می جوئی

از دو کامل کمال می جوئی

می ما را به ذوق می نوشی

عین آب زلال می جوئی

آفتابی مه تمام بجو

تا کی آخر هلال می جوئی

کام دل را کجا به دست آری

چون تو نقش خیال می جوئی

نظری کن به چشم سرمستی

از چه رو زلف و خال می جوئی

می ما را بنوش رندانه

گر شراب حلال می جوئی

گر تو جویای نعمت الهی

نعمت ذوالجلال می جوئی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی

چو بی دردی دوای دل ز بودردا چه می جوئی

دکان را کرده ویران و دادی مایه را بر باد

زیان کردی و سودی نه ازین سودا چه می جوئی

اگر تو آبرو جوئی در آ در بحر ما با ما

چو آبروی ما یابی دگر از ما چه می جوئی

چنان شهر خوشی داری چو در غربت گرفتاری

روان شو تا به شهر خود بگو اینجا چه می جوئی

در این خلوتسرای دل نگنجد غیر او دیگر

چو غیری نیست درخلوت تو غیری را چه می جوئی

به چشم مست ما بنگر که نور سید عینی

نظر کن دیدهٔ بینا ز نابینا چه می جوئی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

دلم بگرفت از این زهد ریائی

بیا ای ساقی رندان کجائی

بهه دور چشم مست می فروشان

ندارم میل زهد و پارسائی

خراباتست و ما مست و خرابیم

چنین مخمور آخر تو چرائی

شراب صاف ما دُردی درد است

به ذوقش نوش اگر همدرد مائی

گدای حضرت سلطان ما شو

که یابی پادشاهی زین گدائی

در آئینه جمال خویش بینم

زهی خود بینی و هم خود نمائی

به شادی نعمت الله نوش کردم

می جام عطا یابی خدائی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

دل به دریا ده که دریادل شوی

وز وجود این و آن حاصل شوی

تو توئی بگذار و از ما در گذر

چون گذشتی از منی واصل شوی

می محبت ، عشق ساقی ، ما حریف

ذوق اگر داری بیا قابل شوی

ما ز دیائیم و دریا عین ما

تو چه موجی در میان حایل شوی

جان به جانان دل به دلبر گر دهی

جان جانان دلبر و هم دل شوی

خلق و حق با یکدگر نیکو بدار

چون بداری این و آن عادل شوی

نعمت الله را بگو ای جان من

گنج اسما جمله را حامل شوی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

 

ای عشق بیا که خوش بلائی

ای درد مرو مرا دوائی

زاهد تو برو به کار خود باش

ساقی تو بیا که جان مائی

ای عقل تو زاهدی و ما رند

با هم نکنیم آشنائی

مستیم و خراب و لاابالی

ای شاهد سرخوشان کجائی

در آینهٔ وجود سید

دیدیم تجلی خدائی

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:45 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564770
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث