به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

خواه در خواب و خواه بیداری

در نظر دارمش چه پنداری

تا خیالش به خواب می بینم

نکنم هیچ میل بیداری

نقش غیری خیال اگر بندم

شرمسارم از آن گنهکاری

سر من و آستان حضرت او

هر شبی با دلی و صد زاری

چون همه دوستدار یارانند

شاید از یار او نیازاری

بر سر چارسو بیا می نوش

با حریفان رند بازاری

زاهدی را چه می کنی آخر

خبر از عاشقان اگر داری

سخن عشق اگر کنی با عقل

تخم در شوره زار می کاری

بر سر کوی ما مجاور شو

گر طلبکار ذوق خماری

جز یکی در شمار آید نه

گر یکی از هزار بشماری

نعمت الله اگر به یاد آری

لذت عمر جاودان داری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:37 PM

 

عمر ضایع مکن به بیکاری

عمر آور حیل چه می آری

مو به مویت حساب خواهد بود

در چه اندیشه ای چه پنداری

تخم نیکی بکار و بد بگذار

نیک و بدکاری آنچه پنداری

تو که در خواب غفلتی دایم

چه شناسی حضور بیداری

درد آزار اگر بدانی تو

خاطر پشه ای نیازاری

طالب ذوق عاشقان باشی

گر نصیبی ز عاشقان داری

کار ما بندگیست ای سید

عمر ضایع مکن به بیکاری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:37 PM

 

در خرابات مجو همچو من میخواری

که به عمری نتوان یافت چنین خماری

کار سودازدگان عاشقی و میخواریست

هر کسی در پی کاری و سر بازاری

دل ما بود امینی و امانت عشقش

آن امانت به امینی بسپارند آری

عشق او صدره اگرمی کشدم در روزی

خونبها می دهمش از لب خود هر باری

کفر او رونق ایمان مسلمانان است

بسته ام از سر زلفش به میان زُناری

غم من می خورد آن یار که جانم به فداش

شادمانم ز غم یار چنین غمخواری

در همه مجلس رندان جهان گردیدم

نیست چون سید سرمست دگر سرداری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:37 PM

 

آمد به درت جان عزیز از سر یاری

محروم مگردان ز در خویش ز یاری

تنها نه منم سوختهٔ آتش عشقت

بسیار چو من عاشق دل سوخته داری

یک دم نرود عمر که بی یاد تو باشد

امید که ما را تو ز خاطر نگذاری

روزی به سر کوی تو جان را بسپارم

باشد که همان جا تو به خاکم بسپاری

گر جور کنی بر دل بیچارهٔ مسکین

ما را نبود چاره به جز ناله و زاری

ای دل به خرابات فنا خوش گذری کن

شاید که می جام بقا را به کف آری

می در قدح و ساقی ما سید سرمست

ای زاهد مخمور تو آخر به چه کاری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:37 PM

 

سخن یار بشنو از یاری

تخم نیکی بکار اگر کاری

بد مکن ای عزیز نیک اندیش

تا نیابی جزای خود خواری

حضرت حق کجا بود راضی

که دل بنده اش بیازاری

دیگران بار تو کشند به دوش

گر کشی بار حضرت باری

گر ببینی جمال او باری

نقش عالم خیال پنداری

جام می را بگیر و خوش می نوش

گر هوائی به ذوق ما داری

سید و بنده را به هم بینی

نعمت الله اگر به دست آری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:37 PM

 

تخم نیک و بدی که می کاری

هر چه کاری بدان که برداری

بار یاری اگر کنی ای یار

شاید ار تخم دوستی کاری

از بدی هیچ سود نتوان یافت

خود زیان نیست در نکوکاری

دل میازار و دل به دست آور

گوش کن این نصیحت از یاری

دل تو هیچکس نیازارد

گر دل هیچکس نیازاری

ما چنین مست و تو چنان مخمور

در چه اندیشه ای چه پنداری

نعمت الله برای دل بردن

سر برآورده است عیاری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:33 PM

 

یار با ما نمی کنی یاری

جورها می کنی به سر باری

به غم ما اگر تو دلشادی

بعد از این کار ما و غمخواری

بر سر خاک هر شبی تا روز

منم و آب چشم بیداری

دل به آزار پرده باز آر

که نه اینست شرط دلداری

رحمتی کن دگر میازارم

تا کی آزاریم بدین زاری

دل و دین ، چشم و زلف تو بردند

این به عیاری آن به طراری

دل سید که برده ای جانا

زینهارش نکو نگه داری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:33 PM

 

عشق جانان اگر به جان داری

حاصل عمر جاودان داری

مهر پاک است و مهر آل عبا

خوش نشانیست گر نشان داری

آفتابیست نور او پیدا

نتوانی که آن نهان داری

عقل بگذار و عاشقانه بیا

میل اگر سوی عاشقان داری

گر نداری تو آن نداری هیچ

همه داری اگر تو آن داری

آن میان در کنار اگر خواهی

بنهی هر چه در میان داری

خوش حضوریست صحبت سید

بهتر از لذت جهان داری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:33 PM

 

یاریست یار یاران یاری چگونه یاری

یاری که می توان گفت داریم یار غاری

یاری اگر ز یاری باری رسید بر وی

ما را نبود هرگز از یار خویش باری

نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم

در چشم ما نظر کن روشن ببین نگاری

جز عاشقی و رندی کار دگر نداریم

مستانه در خرابات مائیم و خواندگاری

در عین ما نظر کرد خلوتسرای خود دید

بر جای خویش بنشست بگرفته خوش کناری

می نوش ساغر می می بوس دست ساقی

باشد که بگذرانی رندانه روزگاری

جام جهان نمائی بستان ز نعمت الله

تا رو به تو نماید خورشید بی غباری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:33 PM

 

ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری

هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری

مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین

چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

از این مجلس گریزانی بگو عزم کجا داری

برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری

ندارم راحتی از تو مرا زحمت چرا داری

فدا کن جان اگر خواهی که عمر جاودان یابی

فنا شو از وجود خود اگر عشق بقا داری

ز خلوتخانهٔ دیده خیال غیر بیرون کن

بگو ای نور چشم من به جای او که را داری

سبوی خود چو بشکستی به بحر ما چو پیوستی

بشو غواص این دریا که دُری پربها داری

ندیم بزم سید باش اگر فردوس می جوئی

حریف نعمت الله شو اگر نور خدا داری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4560051
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث