به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جنت المأوای ما خلوتسرای میکده

جان سرمست خراباتی فدای میکده

در هوای میکده بر باد خواهم داد دل

هر که را جانی است باشد در هوای میکده

همدم میر خراباتیم و با رندان حریف

پادشاه عالمیم اما گدای میکده

عاشق و مستم برو ای عاقل خلوت نشین

صومعه هرگز ندارم من به جای میکده

صاف درمان است ما را دُرد درد عشق او

هر کرا دردیست باشد در هوای میکده

در سر بازار سودا مایه و سود دکان

هرچه حاصل کرده ام دادم برای میکده

نالهٔ دلسوز سید مطرب عشاق ماست

می نوازد ساز جانها از نوای میکده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

نوریست به چشم ما نموده

در جام جهان نما نموده

هر آینه که دیده دیده

آئینه به ما خدا نموده

باطن بنگر که پادشاه است

در ظاهر اگر گدا نموده

ما دُردی درد نوش کردیم

این درد به ما دوا نموده

بر دار فنا برآ که ما را

در عین فنا بقا نموده

در بحر محیط غرق گشتیم

ماهیت ما به ما نموده

بیگانه ندیده سید ما

او را همه آشنا نموده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

آن کیست کلای کج نهاده

بر بسته میان و برگشاده

بگشوده در شرابخانه

مستانه صلای عام داده

رندانه درآمده به مجلس

بر دست گرفته جام باده

سلطان خود و سپاه خویشست

گه گشته سوار و گه پیاده

در کنج دل خرابهٔ ما

گنجی ز محبتش نهاده

شاهانه به تخت دل نشسته

جان همچو غلام ایستاده

بر هر طرفش هزار سید

هستند خراب و اوفتاده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

در مظهر مطهر مظهر ظهور کرده

جام جهان نما را روشن چو نور کرده

در خلوت خرابات بزم خوشی نهاده

با یار خود نشسته اغیار دور کرده

تمثال بی مثالش در آینه نموده

حسن چنین لطیفی ایثار نور کرده

ما طالب بلائیم اما عنایت او

داده بلا به ایوب او را صبور کرده

بستان سرای ما را سرسبز آفریده

سیلاب رحمت او بر ما عبور کرده

هر آینه که بینی او را به ما نماید

در چشم روشن ما نورش ظهور کرده

خوش آتشی برافروخت عود دلم همه سوخت

از بهر نعمت الله جانها بخور کرده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

لطفش کرم نموده میخانه دام کرده

در حق جمله عالم انعام عام کرده

میخانه ای چنین خوش بر ما سبیل کرده

ما را شراب داده مست مدام کرده

کرده حلال بر ما جام می محبت

افشای سرّ خود را بر ما حرام کرده

سلطان حسن جانان ملک جهان گرفته

عقل آمده به خدمت خود را غلام کرده

جانان و جان سید باشند نعمت الله

نامش نکو نهاده ختم کلام کرده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده

این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده

در گلستان غنچهٔ گل در هوای روی او

پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده

آن معانی بدیع او بدیع دیگر است

زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده

نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است

در مشاهد شاهدی می خواهد از غیب آمده

در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت

این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

از همه آئینه پیدا آمده

نور او درچشم بینا آمده

آن یکی ظاهر شده در هر یکی

هر یکی بنگر که یکتا آمده

بحر در جوشست و رو دارد به ما

آبروی ما بر ما آمده

مجلس عشقست و رندان در حضور

ساقی سرمست تنها آمده

از ولایش ما ولایت یافتیم

حکم ما از ملک بالا آمده

قطره ای بودیم ما بحری شدیم

این چنین دُری ز دریا آمده

نعمت الله رو به میخانه نهاد

میل ما کرده به مأوی آمده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

سایه و همسایه پیدا آمده

صورت و معنی هویدا آمده

دیدهٔ ما روشن است از نور او

نور او در چشم بینا آمده

قطره و بحر و حباب از ما بجو

زان که جمله عین دریا آمده

خوش بلائی می کشم از عشق او

این بلا بر ما ز بالا آمده

تا نماند هیچ رندی در خمار

ساقی مستی بر ما آمده

سید و بنده به هم آمیخته

هر دو تا گوئی که یکتا آمده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

خیالش نقش می بندد بهه دیده

چنان نقش و چنین دیده که دیده

دو چشمم روشن است از نور رویش

به مردم می نمایم آن به دیده

خیال عارضش در دیدهٔ ما

بود نقشی بر آبی خوش کشیده

صبا در گلستان می خواند شعرم

شنیده غنچه و جامه دریده

درآمد از درم ساقی سرمست

چنان شاهی مرا مهمان رسیده

دلم آئینه گیتی نمائی است

به لطف خود لطیفش آفریده

فتاده آتشی در نی دگر بار

مگر از سیدم حرفی شنیده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

 

من روح نازنینم از کالبد رمیده

من ساغر قریبم از ملک جان رسیده

مست می الستم جام بلی به دستم

در خلوتی نشستم با دلبر آرمیده

در کنج جان مقیمم با اهل دل ندیمم

فارغ ز خوف و بی غم ای نور هر دو دیده

خورشید جسم و جانم نور مه روانم

شهباز لامکانم از آشیان پریده

من ناظر خدایم منظور کبریایم

هم شاه و هم گدایم دیده چو من ندیده

فرزند عشق یارم پروردهٔ نگارم

چون گلشکر من و او هستیم پروریده

چون نور لطف اویم جز لطف او چه گویم

هر نکته ای که گویم او گفته و شنیده

درگوشهٔ یقینم با دوست هم قرینم

ایمن ز کفر و دینم از این و آن بریده

مطلوب طالبانم معشوق عاشقانم

من سید زمانم خط بر خودی کشیده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:16 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4561311
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث