به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جان ز جانان دریغ دارم نه

دل به غیری دگر گذارم نه

هر چه دارم امانت عشق است

جز بدان حضرتش سپارم نه

در خرابات همدم جامم

هیچ همدم چو جام دارم نه

ساقیم او و می محبت او

دست از می خوری بدارم نه

دیده روشن به نور طلعت اوست

غیر او در نظر نگارم نه

به جز از تخم دوستی تخمی

در زمین دلم بکارم نه

نفسی بی هوای سید خویش

در همه عمر خود برآرم نه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

تا نقش خیال تو نگاریم به دیده

کاری به جز این کار نداریم به دیده

از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو

از ما بطلب آب بباریم به دیده

غیر تو اگر در نظر ما بنماید

غیرت نگذارد که در آیم به دیده

هر شب به خیالی که به ما روی نمائی

تا روز ستاره بشماریم به دیده

در دیده پدید است نظر کن که توان دید

نقشی و نگاری که نگاریم به دیده

بر خاک درت کاشته شد تخم محبت

امید که ما آب بیاریم به دیده

جان در تن سید تو نهادی به امانت

گر حکم کنی هان بسپاریم به دیده

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

عشق را خود حجاب باشد نه

غیر او در حساب باشد نه

می عشق است و جام او عالم

مثل این می شراب باشد نه

در گلستان گلی که می چینی

ورقش بی گلاب باشد نه

سایه و آفتاب را دریاب

سایه بی آفتاب باشد نه

به جز از جام می که نوش کنیم

به ازین خود ثواب باشد نه

نقش غیری خیال اگر بندی

جز خیالی به خواب باشد نه

در خرابات همچو سید ما

رند مست خراب باشد نه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

در دو عالم جز یکی دانیم نه

غیر آن یک را یکی خوانیم نه

گر خیال غیر آید درنظر

نقش او بر دیده بنشانیم نه

عشق جانان روز و شب در جان بود

یک نفس بی عشق جانانیم نه

عشقبازی آیتی در شأن ماست

عاقلی را نیک می دانیم نه

اعتقاد ماست با رندان تمام

منکر احوال مستانیم نه

چشم ما روشن به نور روی اوست

بر خیال غیر حیرانیم نه

دُرد دردش همچو سید می خوریم

در پی دارو و درمانیم نه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

درآ در مجلس رندان ببین این ذوق مستانه

رهاکن گوشهٔ خلوت بیا در کنج میخانه

طلب کن عشق سرمستی که او ساقی یارانست

چه میجوئی ز عقل آخر که حیرانست و دیوانه

خیال عقل و عشق او هوای ذره و خورشید

کمال علم و وصل او حدیث شمع و پروانه

مرید پیر خمّارم خم میخانه می نوشم

به نزد من چو من رندی چه باشد جام پیمانه

دوای دردمندان را ز گنج کنج دل می جو

که درد عشق او گنجست و دل کنجیست ویرانه

در میخانه را بگشا صلا دادیم رندان را

خراباتست و مطرب عشق و ساقی مست و جانانه

بیا ای ساقی رندان که دور نعمت الله است

حریفانند می گردان زهی بزم ملوکانه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

درآمد ترک سرمستی که غارت می کند خانه

چنان مستست کز مستی نداند خویش بیگانه

خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست

بهشت جاودان ما بود این کنج میخانه

ز عشقش آتشی افروخت جان عاشقان را سوخت

وجود ما و عشق او مثال شمع و پروانه

برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری

سخن از غیر میگوئی مرا با غیر پروانه

درین بزم ملوکانه نشسته جان و جانانه

نشسته جان و جانانه در این بزم ملوکانه

اگر جانست حیرانست و گر دل والهٔ عشقست

اگر علمست نادانست و گر عقلست دیوانه

بیا ای مطرب عشاق و ساز عاشقان بنواز

حریف نعمت الله شو بخوان این قول مستانه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

ساقی بده آن می شبانه

مستم کن ازین شرابخانه

بشنو تو رموز عشقبازان

کان است نشان و این نشانه

داریم بقای مطلق از حق

باقی همه کارها بهانه

کار دل ماست عشقبازی

از دولت عشق جاودانه

پروانهٔ جان ما روان سوخت

چون آتش عشق جاودانه

گر میل کنار یار داری

جانست بیار در میانه

از هستی خود چو نیست گشتی

در هر دو جهان توئی یگانه

دامی است وجود آدم ای یار

مائیم شکار و روح دانه

مطرب بنواز قول سید

وز نغمهٔ ساز عاشقانه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

می و جامیم و جان و جانانه

شاه و دُستور و گنج و ویرانه

مهر و ماهیم و عاشق و معشوق

دل و دلدار و شمع و پروانه

در خرابات عشق نتوان یافت

چون من مست رند و دیوانه

خرقه بفروخته به جامی می

کرده سجاده وقف میخانه

به جز از عاشقی و میخواری

در جهان بهیچ پروانه

مستم و می به ذوق می نوشم

فارغ از آشنا و بیگانه

نعمت الله حریف و می در جام

گوشهٔ میفروش کاشانه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

 

تا خیال روی خوبش دیده ام در آینه

روز و شب دارم ز عشقش در برابر آینه

روی او آئینهٔ گیتی نمای جان ماست

جان ما آئینه ای جانانه بنگر آینه

صورتی در آینه بنموده تمثالش عیان

شد ز عکس نور آن معنی مصور آینه

گر بود آئینه روشن روی بنماید تو را

ور نه رویش کی نماید در مکدر آینه

عشق او شمعست و جانم آینه وین رمز ما

عشقبازان را بود روشن منور آینه

من دلی دارم چو آئینه منیر و با صفا

آفتاب مهر رویش تافته بر آینه

برنداری آینه از پیش رویت یک زمان

همچو سید گر ببینی روی خود در آینه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

آفتابی تافته بر آینه

می نماید روی او هر آینه

روشنست آئینهٔ گیتی نما

حسن او پیدا شده در آینه

عشق در دورست از آن دوران او

دائماً باشد مدور آینه

آینه چون می نماید حسن او

مظهر ما او و مظهر آینه

دلبر سید بود آئینه ای

خود که دیده عین دلبر آینه

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:12 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4560031
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث